به نام خدا
سرگرمی های زبان انگلیسی
گردآورنده: عبدالله یزدانی
ناشر: دوقلوها
گردآورنده: عبدالله یزدانی
چاپ اول: 1397
شمارگان: 1000
شابک: 9 – 44– 8739 – 600 – 978
قیمت : 10000 تومان
همه ی حقوق محفوظ است
تلفن: 7010507 – 0919
آیا می دانید چگونه زبان انگلیسی بخوانید:
هنگام خواندن زبان انگلیسی و زبان عربی، باید
بتوانید کلمات مرتبط با یکدیگر را کشف کنید. برای مثال اگر داستانی درباره ی چوپان
می خوانید، کلمات مرتبط با آن (چوپان، گله، چراگاه، گوسفند، سگ و..) است. همینطور
کلماتی که به هر کدام از کلمات کشف شده کدام است؟ برا مثال کلمه ی مرتبط به سگ
(نگهبانی) و یا کلمه ی مرتبط با گوسفند (علف و آب و...) اکنون درباره ی محتوای درس
(بین 10 تا 20 کلمه ی مهم و مرتبط به تیتر اصلی یا موضوع اصلی درس) را یافته اید. .
سپس متوجه شوید که نکات دستوری هر فصل کدام است و چه نقشی در جمله دارد.
مثلا موضوع درس یا به (گذشته / حال / آینده) ارتباط دارد. برای مثال اگر درباره ی ادیسون (مخترع برق) مطلبی نوشته شده باید کلمات دستوری که به گذشته ارتباط دارد یا پیدا کنید واگر موضوع درباره ی مسائل روز است باید کلمات و نکات دستوری که به زمان حال ارتباط دارد را پیدا کنید و اگر داستانی تخیلی که به آینده ارتباط دارد، به دنبال نکات دستوری بگردید که به زمان آینده ارتباط مرتبط باشد و اگر مطلب علمی به سئوالات و پرسش ها و اما و اگر و... بگردید. با این روش موضوع متن سرگرم کننده خواهد شد و شما اشتیاق بیشتری برای دنبال کردن موضوع خواهید داشت.
نکته: سعی کنید ارتباط اجزاء متن را با یکدیگر پیدا کنید.
کلید دستور زبان متن متضمن این موارد است:
1- رابطه ی میان ساختار جمله بندی ها و ارتباط آنها با یکدیگر
2- رابطه ی میان اجزاء متن با یکدیگر
3- رابطه بین اجزاء کلیدی متن با یکدیگر
4- رابطه ی میان سطح کم اهمیت تر با یکدیگر
فهم
خواننده ی متن ناگاه که یک یک کلمات و جمله ها را به دقت بررسی می کند تا بتواند
تمامی مفاد و قوانین آن را کشف کند. زیرا متن به تدریج در یک مسیر مشخص پیش می رود
تا به نتیجه دست یابد. و در هر سطحی که به جلو می رود، فقط به دنبال روشن کردن
اطلاعات با ادله ی صحیح است. در اینجا دستور زبان نیز با انعطاف و نرمش به کمک
خواننده ی متن می آید. تنها چیزی که سبب می شود مفاهیم امری مهم یا بی اهمیت تلقی
شوند، نوع ارتباط آنها با یکدیگر است.
بنابراین فهم مطلب بستگی به فهم اجزاء متن با یکدیگر است. اگر ما مطلب را بد فهمیدیم، از آن روست که تصویر ناقصی از وجه دیگر آن به دست آورده ایم. نتیجتا دچار کج فهمی شده ایم.
نکته: کمله، جمله، پاراگراف، چنانچه جدا و مستقل از یکدیگر در نظر گرفته شوند، هیچ یک حامل معنای کاملی نیستند. فهم مطلب دارای چهارچوب و طرحی کلی است که در اختیار ما قرار دارد
بنابراین
یادتان باشد که متن نظام مند و هدفمند است و جزئیات
و کلیاتی در کنار هم قرار دارند که در ارتباط با یکدیگر معنا پیدا
می کنند. (گاهی اوقات درهم ریختگی در متن می تواند خواننده ی متن را سردرگم کند.)
آموزش حروف انگلیسی به شیوه ای خلاقانه:
در این نقاشی ها تشخیص شکل های قرینه و یا وارونه در جهت عکس یا مخالف تشخیص داده می شود.
همچنین
کودک اشکالی که در جهت مخالف قرار دارند تشخیص
می دهد. کسب مهارت در وضعیت قرار گرفتن نمادهای کلامی که در جهت یکی مخالف جهت
دیگری است. مانند: بی و دی
نکته: برای فهم بهتر زبان بهتر است از کلمات مرتبط با یکدیگر استفاده کنید. مثلا آسمان، ابر، رعد و برق، باران و با این کلمات جمله بسازید. مثال دیگر: نجار، میخ، تخته، چکش...
تفاوت های حروف فارسی و انگلیسی:
چگونگی فهم زبان انگلیسی:
1- موضوع متن درس درباره ی چیست؟
2- لغات اصلی مربوط به موضوع درس کدام است؟
3- لغات فرعی کدام است؟
4- اهمیت لغات درس کدام است؟
5- آیا با فهم لغات اصلی می تواند لغات مشابه و معادلی پیدا کنید؟
6- آیا می توانید متوجه شوید که این لغات در چه جاهایی کاربرد دارد؟
7- چه نکات دستوری در جملات متن وجود دارد؟
8- قواعد دستوری هر فصل درباره ی چیست؟
9- آیا نکته ی خاصی در متن درس یا قواعد دستوری درس وجود دارد؟
10- آیا قاعده ای که در این جمله وجود دارد در چیدمان کلمات وجود دارد؟
Universe: جهان
Everything in universe, belong to God.
همه چیز در جهان، متعلق به خداست.
Earth: زمین
The earth revolves around the sun.
زمین به دور خورشید می چرخد.
Continent: قاره
Iran is in the continent of Asia.
ایران در قاره آسیاست.
Country: کشور
Ali enjoys travelling to other countries.
علی از سفربه کشورهای دیگر لذت می برد.
Capital City: پایتخت
Tehran is the capital city of Iran.
تهران، پایتخت ایران است.
Province: استان
Varamin is in the Tehran Province.
ورامین در استان تهران است.
Township: شهرستان
Qarchak is one of the township of Tehran.
قرچک یکی از شهرستان های تهران است.
City: شهر
The nearest city to Varamin is Pishva.
پیشوا، نزدیک ترین شهر به ورامین است.
Village: روستا
Varamin contains many cities.
ورامین روستاهای زیادی دارد.
Tribe: قبیله
People live tribe by tribe in Africa.
مردم به صورت قبیله ای در آفریقا زندگی می کنند.
State: ایالت
Queensland is one of the states of Australia.
کوئیزلند یکی از ایالات استرالیاست.
School: مدرسه
Student دانش آموز :
Notebook دفتر :
Bookکتاب :
Deskمیز :
Benchنیمکت :
Blackboardتختهه سیاه :
Eraser تخته پاککن :
Managerمدیر :
Schoolmasterناظم :
Teacherمعلم :
Servitorسرایدار:
Buffetبوفه :
Schoolyardحیاط مدرسه :
Recycle binسطل زباله :
Lavatoryسرویس بهداشتی :
Flagپرچم :
Drinking Fountainآبخوری :
Students go to school to learn. They write in their notebook and they sit behind their desk on their bench. Teacher writes on the blackboard and cleans it with an eraser. Other person works in school too; for example manager, schoolmaster, and servitor. Buffet, recycle bin, flag, drinking fountain and lavatory are in the schoolyard.
دانش آموزان برای یادگیری به مدرسه می روند. آنها پشت میز و نیمکت هایشان می نشینند و در دفترشان می نویسند. معلم ها روی تخته می نویسند و با تخته پاک کن ، تخته را پاک می کنند. بقیه نیز در مدرسه کارمی کنند. برای مثال مدیر، ناظم و خدمتکار. بوفه، سطل زباله، پرچم و آبخوری در حیاط مدرسه اند.
Mapنقشه :
Bevel protractorنقاله :
Globeکره جغرافیایی :
Chairصندلی :
Libraryکتابخانه :
Back packکوله پشتی :
Handbagکیف دستی :
Pencilمداد :
Color pencilمدادرنگی :
Eraserپاک کن :
Sharpenerتراش :
Watercolorآبرنگ :
Crayonمدادشمعی :
Penخودکار :
In the library there are map, globe and chair. Students have pencil, color pencil, pen, watercolor, sharpener, crayon and eraser in their back pack or handbag.
در کتابخانه صندلی، نقشه و کره جغرافیایی هست. دانش آموزان در کوله یا کیف دستی خود، خودکار، مداد، مدادرنگی، آبرنگ، تراش، مدادشمعی ، و پاک کن دارند.
Familyخانواده :
Fatherپدر :
Motherمادر :
Sisterخواهر :
Brotherبرادر :
Nieceخواهر زاده/برادر زاده (دختر) :
Nephewخواهرزاده/برادر زاده (پسر) :
Uncleعمو/دایی :
Grandmotherمادربزرگ :
Grandfatherپدر بزرگ :
Mother-in-lawمادر زن/ مادرشوهر :
Father-in-lawپدر زن/ پدر شوهر :
Auntعمه/ خاله :
Our family members are me, my father, my mother, my sister and my brother. I have one niece and nephew. They are Sam and Marry. My grandmother and grandfather live with my aunt. I do not have uncle. My brother does not have mother-in-law and father-in-law.
اعضای خانواده ما شامل من، پدر، مادر، خواهر و برادر من است. من یک
خواهرزاده و یک برادرزاده دارم. آنها سام و مری هستند. پدربزرگ و مادربزرگم، با
عمه ام زندگی
می کنند. من دایی ندارم. برادرم پدرزن و
مادرزن ندارد.
Bride عروس :
Groomداماد :
Groomsmanساقدوش (داماد) :
Bridesmaidساقدوش (عروس) :
Partyجشن :
Candyشمع :
Juiceآبمیوه :
Dinnerشام :
Main members of marriage party are groom and bride, with their groomsman and bridesmaid. They serve juice and candy, and dinner.
مهمترین افراد عروسی، عروس و داماد، و ساقدوش های آنها هستند. آنها آبمیوه و شیرینی و شام سرو می کنند.
Purple بنفش :
Indigo نیلی :
Blueآبی :
Greenسبز :
Yellowزرد :
Orangeنارنجی :
Redقرمز:
Blackمشکی :
Whiteسفید :
My favorite color is blue and purple, and I hate yellow. My sister loves orange and red, and she does not like black. My mother enjoys green and indigo and she never enjoys white.
رنگهای مورد علاقه من آبی و بنفش هستند و از رنگ زرد متنفرم. خواهرم رنگهای نارنجی و قرمز را دوست دارد و از رنگ مشکی بدش می آید. مادرم رنگهای سبز و نیلی را می پسندد و هیچگاه از رنگ سفید خوشش نمی آید.
Seaدریا :
Waterآب :
Waveموج :
Seashoreساحل :
Cliffصخره :
Boatقایق :
Shipکشتی :
Islandجزیره :
Sailorملوان :
Submarineزیر دریایی :
Sailors work on the sea. They work with boat or ship or submarine. They love to work with water, islands, seashore, cliffs, and waves.
ملوانلن روی دریا کار می کنند. آنهاذ با قایق، کشتی یا زیردریایی کار می کنند. آنها کار کردن با آب، جزیره، ساحل، صخره و امواج را دوست دارند.
Fishماهی :
Whaleوال :
Leviathanنهنگ :
Sharkکوسه :
Dolphinدلفین :
Shrimpمیگو :
Starfishستاره دریایی :
Octopusهشت پا :
Flatfishسفره ماهی :
Lampreyمار ماهی :
Pelicanمرغ ماهی خوار :
They are animals which live in sea and ocean. Pelican eats some of these animals like fish and shrimp.
حیواناتی که در دریا زندگی می کنند؛ شامل ماهی، وال، نهنگ، کوسه، دلفین،
سفره ماهی
و ... می شوند. مرغ ماهی خوار از برخی از این حیوانات مانند ماهی و میگو تغذیه می کند.
Jungle جنگل :
Treeدرخت :
Boughشاخه اصلی :
Leaveبرگ :
Root ریشه :
Bodyتنه :
Pedicelساقه :
Flowerگل :
Bushبوته :
Herbعلف :
Herbageگیاه :
Jungle has tree and the trees are consist of these parts; leave, root, body, flower and pedicel.
جنگل درخت دارد و از این ها تشکیل شده اند؛ برگ، ریشه، تنه، گل و ساقه.
Fictionقصه :
Storyداستان :
Novelرمان :
Short Storyداستان کوتاه :
Childish Storyداستان کودک :
Stories have different types; fiction, novel, childish and short stories.
داستانها انواع مختلفی دارند؛ رمان،قصه، داستان، داستان کوتاه، و داستان کودک.
Springبهار :
Summerتابستان :
Autumnپاییز :
Winterزمستان :
There are four seasons name spring, summer, autumn and winter.
چهار فصل به نام های بهار و تابستان، پاییز و زمستان وجود دارد.
Weatherآب و هوا :
Mountainکوهستانی :
Vernalمعتدل/ بهاری :
Droughtyگرم و خشک :
Frigid سرد :
Rainyبارانی :
Snowyبرفی :
Stormyطوفانی :
Cloudyابری :
Foggyمه آلود :
Sunnyآفتابی :
Corn Snow تگرگ :
Different weather conditions are cloudy, rainy, snowy, stormy, and sunny.
شرایط آب و هوایی مختلف عبارتند از ابری، بارانی، برفی، طوفانی، و آفتابی.
Sky : آسمان
Cloud : ابر
Thunderbolt : رعد و برق
Rain : باران
Depend on the weather you can see cloud, thunderbolt or rain, in the sky.
بسته به شرایط آب و هوایی می توانید ابر، رعد و برق، یا باران را در آسمان ببینید.
North: شمال
South : جنوب
East : شرق
West : غرب
Northwest : شمال غربی
Northeast : شمال شرقی
Southeast : جنوب شرقی
Southwest : جنوب غربی
North, south, east and west are the main geographical side.
شمال، جنوب، شرق و غرب ، جهت های اصلی جغرافیایی هستند.
Geography : جفرافیا
Mountain : کوه
Jungle : جنگل
Pedogenesis : جلگه
Delta : دلتا
Desert : کویر
Wasteland : بیابان
Field : صحرا
River : رودخانه
Hassan studies geography. He studies about jungles, delta, deserts, wasteland, and rivers.
حسن جغرافیا می خواند. او راجع به جنگل ها، دلتا، بیابان، دشت های بایر، و رودخانه ها مطالعه می کند.
Numbers : اعداد
One: یک
Two : دو
Three : سه
Four : چهار
Five : پنج
Six : شش
Seven : هفت
Eight : هشت
Nine : نه
Ten : ده
There are two cows, ten hens, one dog, three cats, four sheep and nine horses in the village.
دو گاو، ده مرغ، یک سگ، سه گربه، چهارگوسفند، و نه اسب در مدرسه اند.
Pool : استخر
Swim : شنا
Maillot : مایو
Every Friday, Reza wears maillot, goes to pool and swim
هر جمعه، رضا مایو به تن میکند و به استخر می رود و شنا می کند.
Powerful : قوی
More powerful : قوی تر
Most powerful : قوی ترین
Watch’s battery is powerful, computer’s battery is more powerful, and the car’s battery is the most powerful.
باطری ساعت قوی است،باطری کامپیوتر قوی تر، و باطری ماشین قوی ترین است.
Beautiful: زیبا
More beautiful : زیبا تر
Most beautiful : زیبا ترین
Rose is a beautiful flower, Marry is more beautiful, and cactus is the most beautiful.
رز گل زیباییست. مریم زیباتر و کاکتوس زیباترین است.
Weak : ضعیف
Weaker : ضعیف تر
Weakest : ضعیف ترین
Television signal is weak, radio is weaker, and satellite is weakest.
سیگنال تلوزیون ضعیف است، رادیو ضعیف تر و ماهواره ضعیف ترین است.
Short : کوتاه
Shorter : کوتاه تر
Shortest : کوتاه ترین
This blue pen is short, red one is shorter, and the green is shortest.
این خودکارآبی رنگ کوتاه، قرمز رنگ کوتاهتر و سبز رنگ کوتاه ترین است.
Long : بلند
Longer : بلند تر
Longest : بلند ترین
This ruler is long, next one is longer, and the next is longest.
این خط کش بلند، بعدی بلند تر و بعدی بلندترین است.
Slip : سرخوردن
He slipped on the ice.
او روی یخ ها سرخورد.
Sleep : خوابیدن
Marry usually sleeps late.
مری معمولا دیر می خوابد.
Hide : پنهان کردن
We hide behind the trees.
ما پشت درخت قایم شدیم.
Live : زندگی کردن
We live in Alborz Street.
ما در خیابان البرز زندگی می کنیم.
Walk : راه رفتن
Doctor suggests me walking every day.
دکتر به من توصیه کرده هرروز راه بروم.
Roll : غلت خوردن
The children rolled down the hill.
بچه ها روی تپه ها غلت خوردند.
Crawl : خزیدن
The baby crawled across the floor.
نوزاد روی زمین می خزید.
Run : دویدن
Children were playing and running.
بچه ها بازی می کردند و می دویدند.
Jump : پریدن
The thief jumped over the wall and ran away.
دزد از دیوار پرید و فرار کرد.
Spring : جهیدن
The rabbit springs very fast.
خرگوش سریع می جهد.
Paint : نقاشی کردن
Can you paint well?
می توانی قشنگ نقاشی کنی؟
Water : آب دادن
Gardener water the plant every day.
باغبان هرروز گیاه را آب می دهد.
Tear : پاره کردن
She is angry and she tears her papers.
او عصبی است و برگه ها را پاره می کند.
Write : نوشتن
You must write your homework, and then you can play.
باید تکالیفت را بنویسی و بعد بازی کنی.
Bite : گازگرفتن
The dog bites him and made his hand bleed.
سگ او را گاز گرفت و دستش خون امد.
Pinch : نیشگون گرفتن
Marry pinched her brother.
مری برادرش را نیشگون گرفت.
Sing : آواز خواندن
My brother enjoys singing a song.
برادرم از آواز خواندن لذت می برد.
Eat : خوردن
Let’s eat dinner.
بریم شام بخوریم!
Pick up : برداشتن
Pick up your book.
کتابهایتان را بردارید.
Put down: گذاشتن
Put down your pencils.
مدادهایتان را زمین بگذارید.
Talk : صحبت کردن
I must talk with your mother.
باید با مادرت صحبت کنم.
Fight : دعوا کردن
They were fighting in street.
آنها در خیابان دعوا می کردند.
Call : زنگ زدن
Sam will call you tomorrow.
سام فردا به تو زنگ خواهد زد.
Bake : پختن
Every morning my sister bakes a cake.
هر صبح، مادرم کیک میپزد.
Think : فکر کردن
Teacher asked us to think about the subject.
معلم از ما خواست تا درباره موضوع فکر کنیم.
Paste : چسباندن
Paste your pictures on that file.
عکس هاتو روی پوشه بپسبان.
Sweep : جارو زدن
Ahmad sweeps the floor every day.
احمد هرروز زمین را جارو می زند.
Antonymsمتضاد ها............................................
Cry & Laugh : خنده و گریه
Life contains both cry and laugh.
زندکی، گریه و خنده را دربرمی گیرد.
Short & Long : کوتاه و بلند
Many short and long trees exist in jungle.
درختان کوتاه و بلند بسیاری در جنگل وجود دارند.
Beautiful & Ugly : زشت و زیبا
I have both beautiful and ugly dolls.
هم عروسک های زشت و هم زیبا دارم.
Weak & Powerful : ضعیف و قوی
This signal is weak and next one is powerful.
این سیگنال ضعیف و آن یکی قوی است.
Fat & Thin : چاق و لاغر
She is fat but he is thin.
او لاغر است اما آن دیگری چاق است.
Goodness & Badness : خوبی و بدی
Accept the world with its goodness and badness.
دنیا را با خوبی و بدی هایش بپذیر.
Girl & Boy : دختر و پسر
Girls and boys were playing in the yard.
دخترها و پسرها در حیاط بازی می کردند.
Right & Left : راست و چپ
Which side you go? Right or left?
کدام سمت میروی؟ راست یا چپ؟
Far & Near : دور و نزدیک
Our school is far from our home and is not near.
مدرسه ما از منزل ما دور است.
Up & Down: بالا و پایین
Life has both ups and down.
زندگی بالا و پایین دارد.
Thick & Thin : نازک و ضخیم
I bought to books; one is thick, one is thin.
دو کتاب خریدم؛ یکی ضخیم و دیگری نازک.
Light & Dark : تیره و روشن
She colored her hair light and dark.
او موهایش را تیره و روشن کرده است.
Asleep & awake : خواب و بیدار
My brother is asleep, but my sister is awake.
برادرم خواب و خواهرم بیدار است.
Cold & Hot : گرم و سرد
Cold juice and hot tea is enjoyable.
آبمیوه خنک و چای گرم، لذت بخش اند.
Poor & Rich : فقیر و پولدار
Poor and rich are both human.
فقیر وغنی هر دو انسانند.
Wet & Dry: خیس و خشک
Dry the wet dishes.
ظرفهای خیس را خشک کنید.
Soft & Bristly : زبر و نرم
Never wash soft and bristly clothes together.
لباسهای زبر و نرم را با هم نشویید.
Expensive & Cheap: ارزان و گران
This car is cheap, next one is expensive.
این ماشین ارزان و دیگری گران است.
Polite & Impolite : با ادب و بی ادب
Polite girls and impolite boys are in the alley.
پسران بی ادب و دختران مودب در حیاط هستند.
Clean & dirty : تمیز و کثیف
Why did you mix clean and dirty tissues together?
چرا دستمالهای تمیز و کثیف را باهم قاطی کردی؟
Smart & Idle : باهوش و خنگ
Smart and idle students should anticipate in party.
هر دو دانشجویان ضعیف و قوی باید در مراسم شرکت کنند.
Wise & Stupid : دانا و نادان
Wise should teach students.
دانایان می بایست به نادانان تدریس کنند.
Old & Young : پیر و جوان
Old and young were dancing.
پیر و جوان، میرقصیدند.
Tear & Smile : اشک و لبخند
Tear and smile are necessary for life.
اشک و لبخند، لازمه زندگی اند.
Wild & Domestic : وحشی و اهلی
There are both domestic and wild animal in the zoo.
هر دو نوع حیوان وحشی و اهلی در باغ وحش هستند.
Fast & Slow : آرام و سریع آرام و سریع
You are so slow, drive fast.
خیلی آرام میری، سریع برو.
Full & Empty : پر و خالی
Label the full or empty red boxes.
جعبه های قرمز پر یا خالی را برچسب بزنید.
New & Old : نو و کهنه
I bought a new book, not old.
کتاب جدید خریدم، نه قدیمی.
Outside & Inside : خارج و داخل
Write outside and inside of the envelope.
داخل و خارج پاکت بنویسید.
On & under : بالا و زیر
Search on the desk and under it.
روی میز و زیرش را بگرد.
Easy & Hard : آسان و سخت
No different easy or hard.
آسان یا سخت فری ندارد.
First & Last : اول و آخر
Just study first and last parts.
فقط بخشهای اول و آخر را بخوانید.
Buy & Sell : خرید و فروش
My cousins buy and sell cars.
پسرعمویم ماشین خرید و فروش می کند.
Tiger: ببر
|
Panther: پلنگ
|
Lion: شیر
|
Zoo: باغ وحش
|
Boar: گراز
|
Elephant: فیل
|
Parrot: طوطی
|
Cat: گربه
|
Peacock: طاووس
|
Owl: جغد
|
Eagle: عقاب
|
Fox: روباه
|
Hen: مرغ
|
Camel: شتر
|
Duck: اردک
|
Swan: قو
|
Bear: خرس
|
Pig: خوک
|
Ant: مورچه
|
Donkey: الاغ
|
Flamingo: فلامینگو
|
Stork: لک لک
|
Hawk: شاهین
|
Butterfly: پروانه
|
Monkey: میمون
|
Foal: کره
|
Horse: اسب
|
Fly: مگس
|
Squirrel: سنجاب
|
Goat: غاز
|
Rooster: خروس
|
Turkey: بوقلمون
|
Chicken: جوجه
|
Crocodile: تمساح
|
Snake: مار
|
Lizard: مارمولک
|
|
|
Kangaroo: کانگرو
|
Crowd: کلاغ
|
In the zoo, there are many animals like lion, horse, elephant and snake...
حیوانات مختلفی مثل شیر، اسب، دلفین و مار و امثال حیوانات بالا ، در باغ وحش هستند.
Military : ارتش
Army سپاه :
Soldier : سرباز
Gun : تفنگ
Gunshot : تیر
Boot : پوتین
Uniform : لباس سربازی
Missile : موشک
Mortar : خمپاره
Soldiers in military and army have gun, mortar and missile. They wear uniform and boot.
سربازان سپاه و ارتش، اسلحه، خمپاره و موشک دارند. آنها بوت و لباس فرم می پوشند.
Airplane : هواپیما
Copter : هاکوپتر
Caption : سروان
Major : سرگرد
Colonel : سرهنگ
Brigadier : سرتیپ
Major General : سرلشکر
Atomic Bomb : بمب هسته ای
Panzer : تانک
War Vessel : ناو جنگی
Different types of police are copter, captain, major, colonel, brigadier and major general. They work with atomic bomb, panzer and war vessel and have airplane and copter.
درجه های مختلف نیرو انتظامی، عبارتند از سروان سرگرد سرهنگ سرتیپ سرلشگر. آنها با بمب هسته ای، تانک، ناو جنگی کار میکنند و هواپیما و هلکوپتر دارند.
Jobs : مشاغل
Jobs are respectful..........................................مشاغل قابل احترامند
Baker نانوا :
Baker bakes bread. نانوا نان می پزد
Tailorخیاط:
Tailor uses fabrics to make dress. خیاط با پارچه، لباس می دوزد
Teacherمعلم :
Teacher writes on blackboard. معلم روی تخته می نویسد
Nurseپرستار :
Nurses help doctor. پرستاران به پزشک کمک کردند
Doctorپزشک :
Doctor is in the surgery room.پزشک در اتاق عمل است
Engineerمهندس :
That house is built by engineers. آن خانه توسط مهندسین ساخته شده است
Pilotخلبان :
Pilot drives airplane. خلبان هواپیما را می راند
Farmerکشاورز :
Farmers work on the field. کشاورزان در زمین کار می کنند
Student دانش آموز :
Students are in the class. دانش آموزان در مدرسه اند
Workerکارگر :
Workers work hard. کارگران به سختی کار می کنند
Driverراننده :
Drivers drive their car رانندگان اتوموبیل هایشان را می رانند.
Singerخواننده:
Singer sings a song. خواننده آواز می خواند
Plumberلوله کش :
Plumbers work with water pipe. لوله کش با لوله های آب کار می کند
Musicianنوازنده :
He is a real musician. او یک نویسنده واقعی است
Journalistروزنامه نگار :
Journalist writes reports for newspaper. روزنامه نگار گزارشات را برای روزنامه مینویسد
Businessmanبازرگان :
His uncle is a businessman. دایی او بازرگان است
Publisher ناشر :
Publisher publishes the books. ناشر کتابها را منتشر می کند
Dentistدندانپزشک :
Dentists treat people’s teeth. دندانپزشک با دندان دیگران سر و کارر دارد
Pharmacist داروساز :
Pharmacist prepares medicines. دارو ساز دارو تهیه می کند
Butcher قصاب :
Butcher cuts the meat. قصاب گوشت را خورد می کند
Traderتاجر:
Trader exports and imports something. تاجر چیزهایی را صادرات و واردات می کند
Coolie : باربر
Bazaar is full of coolies. بازار پر از باربران است
Writerنویسنده :
Writers write stories. نویسنده داستانهایی می نویسد
Confectioner : شیرینی فروش
Confectioner bakes a cake. شیرینی فروش کیک می پزد
Dairyman : شیر فروش
Dairyman brings milk every day . شیر فروش هر روز شیر می آورد
Police : پلیس
Police derived fast. پلیس سریع رانندگی می کرد
Athletic : ورزشکار
Takhti was a great athletic. تختی ورزشکار بزرگی بود
Telephonist : تلفنچی
Telephonists answer the phone. تلفنچی تلفن ها را پاسخ می دهد
Servant : گارسون
Many servants work in restaurant. گارسون هایی زیادی در رستوران کار می کنند
Mechanic : مکانیک
Mechanic fixes our car. مکانیک ماشی ما را تعمیر کرد
Soldier : سرباز
Soldiers will work in military. سربازان در ارتش کار خواهند کرد
Cooker : آشپز
Cooker cooked us a delicious food. آشپز غذایی خوشمزه برای ما پخت
Grocer : بقال
I asked grocer for a box of date. از بقال جعبه ای خرما خواستم
Surgery : جراح
Surgery was in surgery room. جراح در اتاق عمل بود
Reporter : خبرنگار
Reporter and journalist work together. روزنامه نگار و خبرنگار با هم کار می کنند
Dustman : رفتگر
Dustman sweeps the street. رفتگر خیابان ها را جارو می زد
Translator : مترجم
Translator translates the texts. مترجم متن ها را ترجمه می کند
Clerk : کارمند
She works in a school as a clerk. او در مدرسه بعنوان یک کارمند کار می کند
Lawyer : وکیل
Lawyer wrote a formal agreement for us. وکیل برای ما قراردادی رسمی نوشت
Speaker : گوینده
Speaker was speaking loudly. گوینده با صدای بلند صحبت می کرد
Proconsul : فرماندار
Proconsul and mayor work together. شهردار و فرماندار باهم کار می کنند
Carpenter : نجار
Carpenter makes woody objects. نجار اشیای چوبی می سازد
Idle : بیکار
She doesn’t work. She is idle. او کار نمیکند و بیکار ست
Chambermaid : خدمتکار
Chambermaid cleaned the house. خدمتکار خانه را تمییز کرد
Barber : آرایشگر
The barber cut my hair. آرایشگر موهای مرا کوتاه کرد
Blacksmith : آهنگر
Blacksmith made a sharp knife. آهنگر چاقویی تیز ساخت
Painter : نقاش
Painter pained the wall. نقاش دیوار را رنگ کرد
Builder : بنا
Builder builds house. بنا خانه می سازد
Booker : کتابدار
Booker works in library. کتابدار در کتابخانه کار می کند
Jobs are respectful.................................مشاغل قابل احترامند
Year : سال
Month : ماه
Week : هفته
Day : روز
Every day : هر روز
Yesterday : دیروز
Today : امروز
Tomorrow : فردا
Day after tomorrow : پس فردا
One year has 12 months. One month has 30 days. Every 7 days are a week.
یک سال، 12 ماه دارد. هرماه 30 روز است. هر هفت روز یک هفته است.
Birthday: روز تولد
Marriage day : روز ازدواج
Death day: روز مرگ
Birthday, marriage day, and death day, register in your ID card.
تولد، ازدواج و مرگ، در شناسنامه ثبت می شود.
Tailor : خیاط
String : نخ
Needle : سوزن
Scissor : قیچی
Meter : متر
Cloth : پارچه
Tailor works with string, needle, scissors, meter and cloth.
خیاط با متر، سوزن، نخ، قیچی و پارچه کار می کند.
Triangle : مثلث
Square : مربع
Rectangle : مستطیل
Circle : دایره
Pyramid : هرم
Ball : کره
Carroty : مخروط
Shaft : استوانه
Cube : مکعب
These are the objects which we use in mathematic.
ابزاری که در ریاضیات استفاده می شود.
Clock: ساعت دیواری یا رومیزی
Watchساعت مچی :
Clock shows 10 o’clock, my watch doesn’t work.
ساعت دیواری، 10 را نشان می دهد، ساعت من خراب است.
Time : زمان
Hour : ساعت
Minute : دقیقه
Second : ثانیه
Every hour is 60 minutes and every minute is 60 seconds.
هرساعت 60 دقیقه و هر دقیقه 60 ثانیه است.
Morning : صبح
Noon : ظهر
Night : شب
Afternoon : بعد از ظهر
Forenoon : قبل از ظهر
Sunrise : طلوع
Sunset : غروب
Last night : دیشب
Two nights ago : پریشب
Every morning we eat breakfast. At noon we eat my launch and we eat dinner at night. My brother eats ice cream in the afternoon. Two nights ago, my sister had party from sunrise till sunset.
هرصبح، صبحانه می خوریم. ظهر ناهار و شب شام می خوریم. برادرم عصرها بستنی می خورد. پریشب، خواهرم از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب، مهمان داشت.
Grape: انگور
|
Orange: پرتقال
|
Vegetable: سبزیجات
|
Fruit: میوه
|
Fig: انجیر
|
Lemon: لیمو
|
Damson: آلو
|
Date: خرما
|
Apricot: زرد آلو
|
Apple: سیب
|
Pear: گلابی
|
Peach: هلو
|
Carrot: هویج
|
Lettuce: کاهو
|
Cucumber: خیار
|
Tomato: گوجه فرنگی
|
Eggplant: بادمجون
|
Watermelon: هندوانه
|
Tomato: گوجه فرنگی
|
Onion: پیاز
|
Okra: بامیه
|
Lentil: عدس
|
Bean: لوبیا
|
Pea: نخود
|
Sour cherry: آلبالو
|
Pineapple: آنانس
|
Banana: موز
|
Mango: انبه
|
|
Pepper: فلفل
|
Turnip: شلغم
|
Bean: باقلا
|
|
Celery: کرفس
|
Cabbage: کلم
|
Potato: سیب زمینی
|
Yogurt: ماست/ دوغ
|
Salad: سالاد
|
Fish: ماهی
|
Chicken: جوجه
|
Jelly: ژله
|
Ice cream: بستنی
|
Tea: چای
|
Coffee: قهوه
|
Fruits and vegetables are necessary for body. Fruits like orange, grapes, cherry, and... . Vegetables like onion, carrot, mushroom and... . Cucumber, cabbage and tomato are good for salad. Coffee, tea, ice cream, jelly and yogurt are good for meals.
میوه ها و سبزیجات برای بدن لازمند. میوه ها مانند پرتقال، انگور، آلبالو و... . سبزیجات مانند پیاز، هویج، قارچ و... . خیار، کاهو و گوجه برای سالاد مناسبند. قهوه، چای، بستنی، ژله و ماست، میان وعده های خوبی هستند.
Police : پلیس
Police office : اداره پلیس
Trooper : پلیس راهنمایی و رانندگی
Trooper and police work in police office.
پلیس راهنمایی و رانندگی و ... در اداره پلیس کار می کنند.
Court : دادگاه
Judicature : دادگستری
Judge : قاضی
Prosecuting attorney : دادستان
Attorney : وکیل
Judge, prosecuting attorney and attorney are those who work in court and Judicature.
قاضی، دادستان و وکیل مدافع، کسانی هستند که دردادگاه کار می کنند.
Government : حکومت
King : پادشاه
President : رئیس جمهور
Headsman : رهبر
Head of Parliament : رئیس مجلس
Member of Parliament : نماینده مجلس
Tetrarch : استاندار
Head of judicature: رئیس قوه قضاییه
Governor : فرماندار
Mayor : شهردار
Town council : شورای شهر
Department : اداره
Many play role in government. King or headsman, president, member of parliament, speaker, tetrarch, head of judicature, town council, governor and mayor, some of them have special department.
افراد بسیاری در دولت نقش دارند. پادشاه یا رهبر، نمایندگان مجلس، رئیس مجلس، استاندار، فرماندار، شورای شهر، بخشدار و شورای شهر و برخی از آنان اداره مخصوص دارند.
Currency: وجه رایج/ واحد پولی
Money : اسکناس
Coin : سکه
Gulden : سکه طلا
Check book : دسته چک
Silver : نقره
Iron : آهن
Copper : مس
Gold : طلا
Iran currency was Rial, but now is toman. People use money and checkbook nowadays, but in the past they used coin, gulden, silver, gold and even iron or cooper.
پول ایران ریال بود اما الان تومان است. امروزه مردم از چک و اسکناس استفاده می کنند اما در گذشته از سکه، طلا، نقره و حتی آهن و مس استفاده می کردند.
Amusement park : پارک تفریحی
Zoo : باغ وحش
Funfair : شهربازی
Gym : سالن ورزشی
Grid iron : زمین فوتبال
Library : کتابخانه
Cinema : سینما
Museum : موزه
Big top : سیرک
Theater salon : سالن تئاتر
Amusement park, zoo, funfair, big top, theater and museum, are good place to enjoy. Gyms and grid iron are good for sport work.
پارک تفریحی، باغ وحش، شهربازی، سیرک، تئاتر و موزه، اماکن خوبی برای تفریح اند. ورزشگاه ها و زمین فوتبال، برای کارهای ورزشی مناسبند.
Transportation : وسایل حمل و نقل
Airplane : هواپیما
Ship : کشتی
Train: قطار
Metro : مترو
Bus : اتوبوس
Taxi : تاکسی
Bulldozer : بلدزر
Trailer : تریلر
Minibus: مینی بوس
People move from one place to another with their own car or public transportation such as airplane, ship, train, metro, bus, taxi, bulldozer, minibus.
مردم برای حرکت از
جایی به جای دیگر، از ماشین شخصی خود یا وسایل حمل و نقل عمومی مثل هواپیما، قطار،
کشتی، مترو، اتوبوس، تاکسی، یا مینی بوس استفاده
می کنند.
Special cars : ماشین های تخصصی
Squad car : ماشین پلیس
Two squad were in police car.دو پلیس در ماشین پلیس بودند
Fire engine : ماشین آتش نشانی
Fire engine was alerting. ماشین آتش نشانی آژیر می کشید
Ambulance : آمبولانس
Ambulance carries patients.آمبولانس مریض ها را حمل می کند
Ways : راه ها
Intersection : چهار راه
Autobahn : بزرگ راه
Freeway : آزاد راه
Road : جاده
Street : خیابان
Bystreet : خیابان فرعی
Alley : کوچه
Dead end : بن بست
In different ways, you can go with your car; for example autobahn, freeway, road and street. You will face intersection or dead end while driving. Be careful about alley and bystreet.
شما با ماشین، ازطرق مختلف می گذرید. مثلا اتوبان، آزادراه، بزرگراه، جاده و خیابان. ممکن است به چهارراه یا بن بست بربخورید. مراقب کوچه ها و راه های اصلی باشید.
Hospital manager: رئیس بیمارستان
|
Hospital: بیمارستان
|
Doctor: دکتر
|
Matron: سرپرستار
|
Pharmacy: داروخانه
|
Nurse: پرستار
|
Waiting room: اتاق انتظار
|
Technician: تکنیسین
|
Emergency: اورژانس
|
Visit room: اتاق معاینه
|
Surgery room: اتاق عمل
|
Ophthalmologist: چشم پزشک
|
Recovery: ریکاوری
|
Installation: تاسیسات
|
Disciplinary: انتظامات
|
Dentistry: دندانپزشکی
|
Maternity: زایشگاه
|
Lab: آزمایشگاه
|
Injection: آمپول
|
Sick person: بیمار
|
Shock device: دستگاه شوک
|
Bed: تخت
|
Forceps: پنس
|
Scissor: قیچی
|
Gown: گان Secretary: منشی
|
Anesthesia: داروی بیهوشی
|
Hospital has different parts or persons. About persons we can refer to hospital manager, dentist, nurse, doctor, surgery, ophthalmologist, matron, technician, and sick person. About parts we can refer to pharmacy, waiting room, reception, emergency, surgery room, recovery, disciplinary, lab and maternity. With serum, injection and drug, they will help you to survive.
In surgery room, there are something especial; bed, shock device, scissor, forceps, anesthesia, gown and secretary.
بیمارستان بخش ها پرسنل مختلفی دارد. پرسنل شامل مدیربیمارستان، دندانپزشک، پرستار، پزشک، جراح، متخصص چشم، سرپرستار، تکنیسین، و بیماران. در مورد بخش ها، به داروخانه، اتاق انتظار، پذیرش، اورژانس، اتاق عمل، ریکاوری، انتظامات، آزمایشگاه و زایشگاه. آنها با دارو و آمپول، به سلامت شما کمک می کنند.
در اتاق عمل، چیزهای بخصوصی است. تخت، دستگاه شوک، قیچی، پنس، داروی بیهوشی، گان و منشی.
Welfare service : خدمات رفاهی
Clinic : درمانگاه
Police : پلیس
Emergency : اورژانس
Firefighting : آتش نشانی
Transmission : مخابرات
Registry office : اداره ثبت
Court : دادگاه
Hospital : بیمارستان
Clinic, Police, Emergency, Firefighting, Transmission, Court and Hospital are welfare services.
درمانگاه، آگاهی، اورژانس، آتش نشانی، مخابرات، دادگاه و بیمارستان، از مراکز خدماتی هستند.
Timber man : نجار
Hatchet : تیشه
Ax : تبر
Hammer : چکش
Spike : میخ
Drill : دریل
Wood : چوب
Glue : چسب
Meter : متر
Pencil : مداد
Timber man makes woody objects. He cuts trees with ax and hammer, and fix them by using glue, slobber, glib and drill.
نجار ابزار چوبی می سازد. او درختان را با تیشه و تبر می برد و با دریل، چسب، اره و میخ، بهم می چسباند.
Farmer : کشاورز
Shovel : بیل
Hack : کلنگ
Hatchet : تیشه
Scythe : داس
Seed : دانه
Tractor : تراکتور
Combine : کمباین
Shovel, Hack, Hatchet, Scythe, Seed, Tractor and Combine, are farmers gadget.
دانه، داس، تراکتور، تبر و کمباین، ابزار کاری کشاورز هستند.
Doctor : دکتر
Gown : روپوش
Stethoscope : گوشی
Penlight : چراغ قوه
Blood Pressure device : دستگاه فشار خون
Injection : آمپول
Doctor wears gown and uses Stethoscope, Penlight, Blood Pressure device and Injection in surgery room.
دکتر در اتاق عمل گان می پوشد و از پنس، چراغ قوه، دستگاه
فشار و آمپول استفاده
می کند.
Butcher : قصاب
Chopper : ساطور
Knife : چاقو
Whittler : چاقو تیز کن
Meat : گوشت
Refrigerator : یخچال
Balance : ترازو
Meat Grinder : چرخ گوشت
Give me piece of meat : یک تکه گوشت به من بدهید
Butcher cuts the meat with knife or chopper and keeps it in the refrigerator.
قصاب با چاقو و ساطور، گوشت را تکه تکه می کند و آنرا در یخچال نگه می دارد.
معنی کلمات را پیدا کنید:
Baker:
Flour:
Dough:
Furnace:
Fire:
Oar:
Give me bread:
Baker bakes bread with flour and dough, in furnace and oar.
نانوا با خمیر و آرد نان میپزد و در تنور و آتش، آنرا می پزد.
Barber : آرایشگر
Scissors : قیچی
Mirror : آینه
Chair : صندلی
Spray : آب پاش
Razor : تیغ
Comb : شانه
Hair : مو
Shave : اصلاح صورت
Please cut my hair. Barber works with Scissors, Mirror, Spray, Razor and Comb.
لطفا موهای مرا کوتاه کنید. آرایشگر با قیچی، آینه، شانه و آبپاش کار می کند.
Shoes : کفش
Glue : چسب
Scissors : قیچی
Cutter : کاتر/ تیغ
Knife : چاقو
Sewing machine : چرخ کفش دوزی
Peg : میخ
Hammer : چکش
Shoe maker works with Glue, Scissors, Cutter, Knife, Sewing machine, Peg and Hammer. And he makes shoes.
کفاش با استفاده از چسب، قیچی، کاتر، چاقو، ماشین چرخکاری، میخ و چکش، کفش درست می کند.
Head: سر
|
Body: بدن
|
Body parts: اعضای بدن
|
Eyelash: مژه
|
Eyelid: پلک
|
Face: صورت
|
Teeth: دندان
|
Mouth: دهان
|
Eyebrow: ابرو
|
Chin: چانه
|
Lip: لب
|
Tongue: زبان
|
Ear: گوش
|
Hair: مو
|
Neck: گردن
|
Muscle: ماهیچه/ عضله
|
Shoulder: شانه
|
Shoulder: شانه
|
Elbow: آرنج
|
Forearm: ساعد
|
Brachium: بازو
|
Nail: ناخن
|
Finger: انگشت
|
Wrist: مچ
|
Spine: ستون فقرات
|
Back: کمر
|
Stomach: شکم
|
Thigh: ران
|
Leg: پا
|
Joint: مفصل
|
Abdomen: معده
|
Ankle: قوزک پا
|
Knee: زانو
|
Hip: باسن
|
Bowel: روده
|
Bone: استخوان
|
They are parts of body. Head is the top of our body and includes Face, Eyelid, Eyelash, Eyebrow, Mouth, Teeth, Tongue, Lip, Chin, Hair and Ear. Under the head is shoulder which connects to head by neck. After shoulder is your hand. Hand includes muscle, elbow, brachium, forearm, wrist, finger and nail. Next part is bowel, stomach, back, spine and abdomen. After that is leg. Leg includes thigh, knee, ankle and hip. The part which connects bones is joint.
اینها اعضای بدن هستند. سر، بالاترین عضو بدن است و شامل صورت، پلک، مژه، دهان، دندان، زبان، لب، چانه، گوش و مو می شود. پایین سر، شانه است که توسط گردن به سروصل می شود. بعد از شانه، دستان شماست،. دست شامل ماهیچه، آرنج، ساعد، بازو، مچ، انگشت و ناخن می شود.
Carpet: فرش
|
Desk: میز
|
Sofa: مبل
|
Pillow: بالش
|
Moquette: موکت
|
Carpet: فرش
|
Coverlet: لحاف
|
Bed: تخت
|
Blanket: پتو
|
Radio: رادیو
|
Television: تلوزیون
|
Chair: صندلی
|
Window: پنجره
|
Writing desk: میز تحریر
|
Telephone: تلفن
|
Library: کتابخانه
|
Vacuum machine: جارو برقی
|
Window: پنجره
|
Plug: پریز
|
Picture: تابلو
|
Sweep: جارو دستی
|
Comb: شانه
|
Tablecloth: رو میزی
|
Vase: گلدان
|
Soap: صابون
|
Clock: ساعت
|
Mirror: آینه
|
Toothpaste: خمیر دندان
|
Brush: مسواک
|
Shampoo: شامپو
|
Mirror: آینه
|
Bin: سطل زباله
|
Tissue: دستمال کاغذی
|
Showcase: ویترین
|
Razor: تیغ
|
Razor: تیغ
|
Towel: حوله Washcloth: لیف
|
Faucet: شیر آب Stool: چارپایه
|
Dresser: میز آرایش
|
به نام خدا
شیطان در کمین انسان
مولف: عبدالله یزدانی
سر شناسه : یزدانی، عبدالله، 1353-
عنوان و نام پدید آور : شیطان در کمین انسان / نویسنده، عبدالله یزدانی.
مشخصات نشر : ورامین: دوقلوها، 1395.
مشخصات ظاهری : 170 ص.: 9 – 77 – 6432 – 600 – 978.
شابک : 80000ریال9–77–6432-600–978
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیر نویس.
موضوع : شیطان
موضوع : Devil
موضوع : شیطان – جنبه های قرآنی
موضوع : Devil – islam – Qur’anic teaching
موضوع : شیطان – افسانه ها و قصه ها
موضوع : Devil - legends
رده بندی کنگره : 1395 9 ش 4ی /1 / 226 BP
رده بندی دیویی : 467/297
شماره کتابشناسی ملی : 4292092
ناشر: دوقلوها
مولف: عبدالله یزدانی
چاپ اول: 1395
شمارگان: 1000
شابک: 9- 77- 6432- 600 - 978
قیمت : 80000 تومان
همه ی حقوق محفوظ است
فهرست
مقدمه........................................................................9
داستان شیطان.............................................................12
شیطان کیست؟............................................................20
چهره شیطان..............................................................24
خلقت شیطان..............................................................25
راز آفرینش جن..........................................................26
آیا شیطان از جنس ملائکه است .....................................26
علت خلقت شیطان.......................................................26
آیا شیطان موجودی مبغوض آفریده شده.............................27
شیطان اولین کافر به خدا...............................................27
شیطان......................................................................28
شیطان ونقش او در گمراهی آدم......................................29
بعضی وقت ها شیطان به انسان نزدیک می شود.................29
شریکان شیطان..........................................................30
جایگاه شیطان............................................................30
شیطان نوعی از جن است.............................................31
نژاد شیطان...............................................................31
فرزندان شیطان..........................................................31
هام بن هیم که بود؟......................................................31
درخواست هام ابن ابلیس از پیامبر...................................32
احتیاجات شیطان.........................................................33
درخواست شیطان از خداوند متعال..................................34
درخواست حضرت آدم (ع) از خداوند متعال......................35
شیطان اولین کسی که...................................................37
خانه شیطان...............................................................39
چگونگی خواب شیطان.................................................39
عروس شیطان............................................................40
منبر شیطان...............................................................40
به میکرب هم شیطان می گویند.......................................41
شیطان برای مهار انسان از چه راههایی استفاده می کند........42
شیطان چه زمانی به سراغ انسان می آید...........................42
همراه انسان ملک و شیطانی با او متولد می شود.................42
شیطان متناسب با افراد دام می گستراند.............................43
دیدار شیطان و حضرت جرجیس(ع)................................43
شیطان در نشر سحر و جادو..........................................44
حضور شیطان هنگام جهل و خرافات...............................44
شیطان در مجلس عقد خوانی..........................................44
شیطان در شکم بت......................................................45
شیطان چگونه انسان را گمراه می کند...............................46
تلاش شیطان در گسستن ایمان........................................46
شیطان چگونه در انسان نفوذ می کند................................46
وسوسه های شیطانی....................................................47
شیطان و وسوسه های او در کمین مؤمنان.........................48
شیطان و وسوسه های او در مورد خداوند.........................49
وسوسه های شیطان به وسیله زن مانع از انفاق شد..............49
رفتار شیطان.............................................................50
نگاه به نامحرم ، تیری از تیرهای شیطان..........................51
دفع وسوسه های شیطان...............................................51
گفتگوی پیغمبر با شیطان...............................................53
گناهی که شیطان بر انسان غالب می شود..........................53
فریاد شیطان..............................................................54
ابلیس توان فریب چه کسانی را ندارد................................55
چگونگی نفوذ شیطان...................................................55
صفات شیطان............................................................56
میدان شیطان..............................................................57
زهد و ترس از خدا......................................................58
تجارت خانۀ شیطان.....................................................58
غضب شیطان...........................................................60
نداهایی از شیطان.......................................................61
ندای شیطانی در هنگام دفن پیامبر (ص)...........................62
استاد شیطان..............................................................62
پیروان شیطان............................................................63
برادران شیطان..........................................................64
حزب شیطان.............................................................64
یاران شیطان.............................................................65
پول و خوشحالی شیطان...............................................65
گمراه کردن انسان به وسیله جن به دستور شیطان...............65
تهمت زنا به حضرت مریم(س).....................................66
حکایت پدر شیطان پرست.............................................66
حکایت سر سپردگی به شیطان.......................................67
شباهت شیطان جنی و شیطان انسی..................................68
تفاوت های شیطان انسی و شیطان جنی.............................68
شیطان یارانش را در قیامت از خود می راند......................70
دوستان شیطان...........................................................71
لشکریان شیطان.........................................................72
تأثیر شیطان در انسان مست..........................................73
شیطان هنگام مرگ انسان.............................................73
داستان محتضر و شیطان..............................................74
دام شیطان برای انسان در حال مرگ...............................75
همنشین شیطان...........................................................76
دشمن شیطان.............................................................77
افرادی که شیطان آنها را نمی پذیرد.................................77
هوشیاری مؤمن..........................................................78
شیطان و ذوالکفل........................................................79
ترس شیطان..............................................................80
زنگ خطر شیطان......................................................81
صدقه دادن از زبان شیطان............................................82
از اعمالی که ابلیس را آزار می دهد.................................82
شیطان و قدرت شیطانی................................................83
کمک شیاطین به انسان ها..............................................84
شیطان در نگهبانی مؤمن..............................................85
دیدار شیطان با انبیاء....................................................85
شیطان به صورت چوپان..............................................85
شیطان در شمایل پیرمرد...............................................86
نصیحت شیطان به عبدالله حنظله......................................86
اعمال شیطان..............................................................87
وسواس خناس از یاد برندۀ توبه.......................................89
عجله کار شیطان است..................................................90
شریکان شیطان...........................................................91
دخالت شیطان به هنگام زناشوئی......................................92
شیطان شریک در اموال و اولاد انسان...............................92
تأثیر دخالت شیطان در نطفه انسان...................................93
جماع در اوّل و نیمۀ ماه هجری قمری...............................93
هنگام وضو گرفتن.......................................................94
هنگام سوار شدن به وسیله نقلیه.......................................94
هم رتبۀ شیطان...........................................................94
محل کار شیطان..........................................................95
وسایل کار شیطان........................................................95
حکایت بئر معطله........................................................96
فتنۀ شیطان................................................................97
نجات عابد از فتنه شیطان..............................................98
نماز شیطان...............................................................99
حیله های شیطان.........................................................102
زنجیر شیطان.............................................................104
حکایت ملا نخجوانی و شیطان........................................104
کابینه شیطان..............................................................105
عابدی که شیطانی را به قتل رساند...................................107
دشمنان شیطان............................................................108
دستور العمل پیامبر (ص) برای مبارزه با شیاطین................110
شیطان از فریب چند طایفه ناتوان است..............................112
یأس شیطان................................................................112
حربۀ شیطان به خودش برگشت.......................................113
رو دست خوردن شیطان از مؤمن....................................114
خصلت های نیکوی امت اسلام........................................115
شیخ انصاری و دام شیطان.............................................116
شیطان و فرار از جنید..................................................116
خوشحالی شیطان.........................................................117
پایکوبی شیطان...........................................................117
خندۀ شیطان................................................................118
گریۀ شیطان...............................................................118
کمین گاه شیطان .........................................................119
گریۀ دروغین شیطان...................................................120
لواط کنندگان از یاران شیطان اند....................................121
شیطان و قوم لوط.......................................................121
شیطان اولین لواط کننده................................................122
آتش شیطان...............................................................123
در هم کوبنده شیطان....................................................124
هنگام نماز و شیطان....................................................125
نماز و شیطان............................................................125
دام شیطان برای دنیا طلبان............................................126
اعمالی که شیطان را ناراحت می کند...............................126
شیطان و وسوسه او در عبادت.......................................126
حضور شیطان موقع نماز.............................................126
مناره ساختن هنگام نماز...............................................127
خواسته شیطان از زنی هنگام نماز..................................129
دعا و ذکر در برابر شیطان...........................................130
شنیدن شیون شیطان توسط حضرت علی(ع)......................132
شیطان از چه کارهایی بدش می آید.................................133
بسم الله و دوری شیطان................................................134
شیطان و ترس از بسم الله..............................................134
شیطان و نزول آیات قرآن..............................................136
ملاقات شیطان با حضرت نوح (ع)..................................136
داخل شدن شیطان به کشتی.............................................137
نصیحت ابلیس به حضرت نوح(ع)...................................138
حضرت نوح (ع) و پند شیطان........................................139
امتحان حضرت ایوب(ع)...............................................139
مناظره ابلیس و عیسی(ع)..............................................141
داستان شیطان و قارون.................................................142
شیطان در نبرد با عابدی از قوم بنی اسرائیل.......................143
شیطان و هاجر............................................................144
دام شیطان برای حضرت اسماعیل(ع)...............................146
جنگ حضرت ابراهیم(ع) و شیطان..................................146
نصیحت شیطان به حضرت یحیی (ع)...............................147
بوسه و آب دهان شیطان................................................147
شیطان هنگام تولّد پیغمبر(ص)........................................149
داستان گریز ابلیس از حضرت جبرائیل(ع)........................150
چهار زن از دست شیطان رهیدند.....................................150
شیطان و حرف حساب..................................................152
شیطان و مد پرستان ....................................................156
هشدار از فریبکاری شیطان...........................................156
نکوهش تکبر و خودپسندی شیطان...................................157
دلیل سقوط مردم.........................................................157
هشدار از دشمنی شیطان...............................................157
دشمنان مؤمن.............................................................157
بزرگترین دشمن انسان ها..............................................158
بقای شیطان به وسیلۀ اولیاء الله.......................................159
سخن آخر..................................................................159
مقدمه
امام صادق(ع) می فرماید:
العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس
هر کس عالم به زمانش باشد، مورد هجوم حوادث ناگوار قرار نمی گیرد.
روایت امام معصوم(ع) مشخص می کند که تا چه اندازه آگاهی نسبت به مسائل مختلف جامعه بسیار مهم است. زیرا ممکن است انسان را در گرداب مفاسد اجتماعی و انحراف فکری گرفتار کند.
دربارۀ شیطان در کتاب های آسمانی و ادیان مادّی و غیرمادّی به آن اشاره شده و هموار او را موجودی وسوسه گر و عامل گناه و فساد معرّفی کرده اند.
شیطان همیشه با افراطی گری، ضعف های خود را نمایان ساخته، و هر انسان آگاه و با بصیرت می تواند با آن به مقابله برخیزد.
قرآن او را به عنوان دشمن آدمی یاد می شود:
وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
و پیروی نکنید وسواس شیطان را، محققا شیطان از برای شما دشمنی آشکار است. [1]
همینطور قرآن او را از دستۀ جنّیان می داند:
إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ
مگر ابلیس که از دسته جنیان بود. [2]
گاهی هم از او در غالب انسان یاد می شود:
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ
« و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم». [3]
او دشمن انبیاء و صالحان در زمین
است. عبادت خدا آن ملعون را نگران می کند. از مؤمنین بیزار است و چیزی که او را
خوشحال
می کند، گناه بندگان خدا است.
وقتی شیطان ملعون، انسان را که گل سرسبد موجودات عالم خلقت است، چنین در دام خود گرفتار و اسیر می بیند به خود می بالد که اشرف مخلوقات خداوند متعال را به عبادت خود واداشته است.
وقتی شیطان بدون زحمت صاحب بردگان و بندگانی می شود که خود در خلقت آنان نقشی نداشته و حالا همان موجودی را که قرار بود در برابر خدا سجده کند، سجده کننده در برابر خود می بیند.
عدّه ای ازمردم چنانچه خداوند متعال در قرآن فرموده است. خود را اسیر شیطان کرده و از او تبعیت می کنند.
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ....
«عدّه ای از آنچه شیطان در عصر سلیمان بر مردم می خواندند، پیروی کردند». [4]
شیطان در زندگی مردم دخالت می کند و حتّی در بسیاری از موارد در ولادت برخی انسان ها دخالت کرده و در نطفۀ آنها شریک شده است. قرآن کریم چنین به این مطلب اشاره نموده است، که می فرماید؛
وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا .
«و از ایشان هر که را توانستى با آواى خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده و شیطان جز فریب به آنها وعده نمى دهد». [5]
در این آیه شرکت شیطان در مال و فرزندان انسان مشهود است. شیطان از هر راهی انسان را فریب می دهد و مشخص است که در این راه تنها نیست بلکه یاران و ابزاری در اختیار دارد.
در آیۀ دیگری می خوانیم؛
الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
«شیطان شما را به فقر و تهی دستی می خواند و شما را به فحشاء و بدی امر می کند. امّا خداوند متعال شما را به آمرزش و فزونی در روزی وعده می دهد. و خداوند قدرتش وسیع و داناست». [6]
آری، آنچه انسان را امیدوار می سازد و قوت قلب آدمی است. توجّه به نکته اساسی و لذّت بخشی است که هم در قرآن و هم در انجیل و سایر کتب مقدس به آن اشاره شده است و آن عاقبت و سرانجام کار شیطان ملعون و شیطان صفتان و شیطان پرستان است. به این آیات توجّه فرمایید:
کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ
«مانند شیطان آن زمان که به انسان گفت: کافر شو به خداوند متعال. پس زمانی که انسان کفر ورزید، (به انسان) گفت: من از تو دور هستم. (زیرا) من از پروردگار عالم می ترسم». [7]
فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ
«پس عاقبت و سرانجام آندو (شیطان و انسان کافر) این است که هر دو، در آتش (جهنم) جاودانه خواهند شد و آن کیفر ستمکاران است». [8]
داستان شیطان
هنگامی که خداوند متعال، جن را خلق نمود. پدر جن ها که
(مارج) نام داشت از آتش و سپس همسرش (مارجه) را نیز از او خلق نمود.
(مارج و مارجه) با هم ازدواج کردند و (جان) متولّد شد. فرزند (جان) دو طایفه شدند،
یک طایفه، همان جن ها که در میان آنها هم مؤمن پیدا
می شود و هم کافر؛ طایفۀ دوّم، شیاطین که پدر بزرگشان (ابلیس)
می باشد. ابلیس یکی از فرزندان (جان) است.
او در میان قوم خود مشغول عبادت و بندگی خداوند متعال بود تا اینکه بزرگ شد و موقع ازدواج او رسید. وقتی تصمیم به ازدواج گرفت، با دختر (روحا) به اسم (لهبا) که آن هم از طایفۀ جن بود ازدواج کرد. بعد از آنکه آنها با هم ازدواج کردند، فرزندان زیادی از آن ملعون به وجود آمد که از شمارش بیرون رفت، بطوری که زمین از آنها پر شد. همۀ آنها مشغول عبادت شدند و مدّتی طولانی، خدا را ستایش نمودند. امّا در میان آنان عبادت و بندگی خود ابلیس از همۀ آنها بیشتر بود.
او مدتی عمر خود را کنار جن ها سپری کرد تا وقتی که خداوند متعال اختلاف و خون ریزی را در میان طایفۀ جن و نسناس (طایفه ای به جای انسان فعلی بودند) دید، خداوند متعال اراده کرد تا آنان را نابود کند. برای همین عدّه ای از ملائکه را مأمور کرد تا با آنان بجنگند و همه را بکشند. ملائکه هم هر دو طایفه را هلاک کردند و از میان آن طایفه، فقط ابلیس را نگاه داشتند.
در این میان ابلیس به فرشتگان گفت: من، از جمله مؤمنان هستم و در فتنه و فساد آنها شرکت نداشتم.
فرشتگان از خداوند جویای تکلیف شدند. خداوند هم به آنان اجازه داد تا او را به آسمان ببرند. روزی که به آسمان اوّل رسید شنبه و زمانی که به آسمان هفتم رسید روز جمعه بود.
آن ملعون در آسمان اوَل، میان ملائکه به مدّت هزار سال خداوند متعال را عبادت کرد. سپس به آسمان دوّم رفت و در آنجا هم هزار سال عبادت کرد. آنگاه به آسمان سوّم و چهارم رفت و تا آسمان هفتم اوج گرفت.
هنگامی که در آسمان هفتم مستقر شد،
طوری خداوند را عبادت
می کرد که حضرت جبرئیل(ع) و حضرت میکائیل(ع) و حضرت اسرافیل(ع) از شوق و علاقه او
به عبادت به یکدیگر می گفتند، خداوند قدرتی که به این بنده داده به هیچ کس دیگر
نداده است. در بهشت او را عزازیل می گفتند. یعنی (عزیز کرده خدا) زیرا که در تمام
آسمان ها میان فرشتگان عزیزتر از او کسی نبود. تا اینکه روزی بر درب بهشت این
نوشته را دید: ( به همین زودی یکی از بندگان مقرب را به جهت نافرمانی از مقام قرب
خود بیرون می کنیم و طوق لعنت بر گردن او می اندازیم. شیطان گفت: خدایا! اجازه بده
تا من هم او را لعنت کنم. خداوند به او اجازه داد و او هزار سال خود را لعنت می
کرد و او
نمی دانست که خود را لعنت می کند!
فرشتگان خیلی ترسیدند و شب و روز گریه می کردند. سرانجام گفتند: خوب است نزد عزازیل برویم تا دعا کند که خداوند ما را از این آزمایش در امان دارد. شیطان در حق همۀ آنان دعا کرد. امّا در حقّ خودش دعا نکرد. سرانجام خداوند اراده فرمود تا برای خود در زمین جانشینی خلق فرماید. آنگاه ملائکه را از مقصود خود آگاه ساخت. ملائکه موافق نبودند. به خدا اعتراض کردند و گفتند: اینکه می خواهی خلق کنی، در آینده خون ریز و مفسد خواهد شد. وقتی خداوند متعال جواب آنان را داد، تسلیم شدند.
در این هنگام ابلیس به وسط زمین آمد و فریاد زد: ای زمین! من آمده ام تا تو را نصیحتی کنم!
خداوند اراده کرده تا از تو انسان را به وجود آورد. من از آن می ترسم که او خدا را معصیت کند و داخل آتش شود و در نتیجه تو داخل آتش شوی و بسوزی. زمانیکه ملائکۀ مقرب آمدند تا از تو خاک بردارند، آنها را به خداوند بزرگ سوگند بده که از تو خاک بر ندارند. [9] این اوّلین مخالفت او با خداوند متعال بود.
وقتی خداوند متعال اراده کرد که حضرت آدم(ع) را خلق کند خطاب به حضرت جبرئیل(ع) فرمود: مقداری خاک از زمین بیاور تا خلقی جدید به وجود بیاورم که افضل موجودات و اشرف مخلوقات باشد.
با فرمان خداوند حضرت جبرئیل(ع) به زمین آمد تا از آنجا خاک بردارد. در این هنگام (طبق تذکّر شیطان) زمین ناله کرد و او را به خدا قسم داد که از آن خاک بر ندارد. ایشان هم برگشت و ماجرا را گزارش داد. بار دیگرخداوند متعال حضرت میکائیل(ع) و بعد از ایشان حضرت اسرافیل(ع) را فرستاد. آنها را هم زمین قسم داد و دست خالی برگشتند.
برای بار چهارم، خداوند حضرت عزرائیل(ع) را فرستاد که از خاک زمین بیاورد. اینبار هم زمین ناله کرد و او را قسم داد. امّا هر چه ناله و فریاد نمود، تأثیر نکرد. حضرت عزرائیل(ع) گفت: من از جانب خدا مأمورم تا کمی از خاک تو بردارم. او خاک را برداشت و به آسمان برد تا خداوند حضرت آدم(ع) را با آن بسازد. [10] از این رو، خداوند قبض روح حضرت آدم(ع) و اولادش را به عزرائیل سپرد. برای همین هنگام جان دادن گریه و نالۀ آنها در دل او اثر نمی کند و ایشان مأموریت خود را انجام می دهد.
سرانجام خداوند متعال قالب حضرت آدم(ع) را ا ز خاک وآب خالص و شور و تلخ و بی مزه خلق کرد و هزار سال بدنش را بی روح در بهشت، آن قالب را کنار گذاشت. شیطان در آسمان پنجم و از خاضعین بود. وقتی شیطان بر او گذشت و قیافۀ او را مشاهده می کرد و قالب گلی حضرت آدم(ع) را دید، از سوراخ بینی او وارد و از عقب او خارج می شد و با دست به شکم او می زد و با خودش می گفت: این مخلوق ضعیف از گل چسبنده به وجود آمده است. او تو خالی است و چیزی که تو خالی باشد، احتیاج به غذا دارد و برای همین می توان او را گمراه و منحرف نمود. شیطان گفت: اگر چه او بر من و همۀ موجودات فضیلت دارد. امّا من با او مخالفت خواهم کرد و اگر روزی قدرت پیدا کنم او را خوار و ذلیل خواهم کرد. شیطان با خود می گفت: اگر این موجود از من بالاتر و مهم تر باشد، از او فرمان نخواهم برد. امّا، اگر از من پایین تر باشد، او را کمک خواهم کرد و در مشکلات به فریادش خواهم رسید و با او دوست و رفیق خواهم شد. مدّت هزار سال به این وضع بود تا اینکه خداوند از روح خود در او دمید. [11]
هنگامی که خداوند متعال به فرشتگان خطاب کرد و فرمود: وقتی من خلیفۀ خود (حضرت آدم(ع)) را خلق کردم و از روح خود در آن دمیدم، شما در برابر او سجده کنید. [12]
بعد از اینکه خداوند متعال حضرت آدم(ع) را خلق کرد و از روح خود در او دمید و روح به دماغ حضرت آدم(ع) رسید و به حرکت در آمد و نشست. حضرت آدم(ع) عطسه ای زد و گفت: الحمدلله. خداوند در جواب فرمودند: یرحمک الله [13]
در این هنگام خداوند متعال به ملائکه فرمان داد، تا برای اعتراف به مقام شامخ و رفیع او در مقابل حضرت آدم(ع) سجده کنند و او را تکریم نمایند. تمام ملائکه فرمان بردند و به سجده افتادند. امّا شیطان که در آن زمان در صف فرشتگان بود، از روی تکبّر و خود خواهی و غرور سجده نکرد و به خداوند متعال عرض کرد: خدایا! مرا از سجده کردن بر آدم معذور بدار.
خداوندا! من تو را چنان سجده کنم که هیچ ملک مقرّبی و نه هیچ نبی مرسلی سجده و عبادت نکند.
خداوند در جواب او فرمودند: مرا
نیاز به عبادت تو نیست. من از تو می خواهم آنچه را که دستور می دهم انجام دهی، نه
آنچه را که تو
می خواهی. [14] سرانجام
آن ملعون قبول نکرد و حسدی را که در قلبش بود، ظاهر نمود. [15]
خداوند متعال هم در مقام باز خواست از او فرمود: چه چیز تو را بازداشت از آنکه
سجده نکنی بر مخلوقی که من او را با دست قدرت و عنایت خویش آفریدم!؟
شیطان پاسخ داد: من از حیث عنصر و گوهر و ذات از آدم برترم. کسی را یارای برابری با من نیست و هیچ موجودی به پایگاه رفیع و بلند من نمی رسد! من از گوهر فروزان آتش آفریده شده ام و او از عنصر تیره و بی ارزش گِل. پس روا نیست که مثل من در مقابل او سجده کنم!
خداوند هم به خاطر سرپیچی از دستور و سجده نکردن به آدم، او را ندا داد و فرمود: از میان ملائکه و بهشت پرنعمت و جاوید و سعادت ابدی من بیرون رو؛ زیرا تو از مقام قرب و رفیعی که تا کنون داشتی، رانده شدی.
وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ
«لعنت من هم تا روز قیامت بر تو باد». [16]
بدانید که چهرۀ ابلیس، چهره تکبّر و عصیان، نخوت و تمرّد، خودخواهی و خود محوری و مظهر غرور و خود برتر بینی است.
بعد از آنکه شیطان از سجده کردن به آدم سرپیچی کرد و از بهشت بیرون شد، گفت: پروردگارا! حالا که مرا بیرون و از رحمت خود دور می کنی، عبادات من چه می شود. آیا سزاوار است که با یک اشتباه مزد عمل چندین هزار سالۀ من از بین برود؟
خطاب آمد: اگر کسی قابلیت نداشته
باشد پاداش کارش را در آخرت بدهم. در دنیا هر چه بخواهد می دهم. شیطان عرض کرد: من
هم مزد عمل خود را در دنیا از تو طلب می کنم. چون به واسطۀ حضرت آدم(ع) جهنمی شدم
حاجات خود را دربارۀ آدم و فرزندان او قرار
می دهم! خطاب شد: حاجات خود را بگو تا به تو ببخشم! شیطان در جواب گفت:
اوّل آنکه، اجازه دهی تا روز قیامت زنده باشم. خدا در جوابش فرمود: اگر می خواهی که از صدمۀ مرگ و جان کندن نجات یابی، ارادۀ من بر این است که هر کس به دنیا آید مزۀ مرگ را بچشد. چون نجات از مرگ برای کسی نیست، تو را مهلت می دهم تا روزی که معلوم است.[17]
دوّم اینکه، خدایا! از تو می طلبم که در مقابل هر یک از فرزندان آدم، دو فرزند به من عطا کنی! از این رو، در اخبار وارد شده: برابر هر یک نفر از اولاد حضرت آدم(ع) که متولد می شود، دو شیطان بر او مسلط است تا او را اغوا کنند.
سوّم، عرض کرد: خدایا! از تو می خواهم که مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهی که از هر جای بدن او بخواهم، بتوانم او را به معصیت بکشانم.
چهارم، از تو می خواهم که فرزندان آدم ما را نبینند، ولی ما آنها را ببینیم!
پنجم، از تو می خواهم، این قدرت را به من بدهی که به هر صورت بخواهم دربیایم.
ششم، پروردگارا، از تو می خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم.
هفتم، عرض کرد: خدایا! از تو می
خواهم مرا مخصوصاً در سینۀ
آدم و اولاد او مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم. چنانچه در قرآن
می فرماید:
الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ . مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ
«آنکه (شیطان) وسوسه و اندیشۀ بد در دل مردمان می افکند، چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان». [18]
خداوند هم در پایان هر یک از خواسته های او فرمود: راضی شدم. وقتی شیطان این حاجات را از خداوند گرفت، عرض کرد:
قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ
«ای خدا! به عزت و بزرگواری خودت، همۀ آنها را گمراه و از راه راست منحرف می کنم». [19]
سپس شیطان گفت: من آنها را از پیش
رو ( آنها که آخرت را در پیش دارند در نظرشان کوچک و ساده جلوه می دهم) و از پشت
سر( آنها را که به جمع آوری اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب
دستور می دهم) و از طرف راست (امور معنوی را
به وسیلۀ شبهه و شک و تردید ضایع می سازم) و از طرف چپ
(لذّت مادّی و شهوات را در نظر آنها جلوه می دهم) و سراغشان
می روم و تو اکثراً آنها را شکر گذار نخواهی یافت. [20]
پس دستور خارج شدن از بهشت برای شیطان صادر شد و ملائکه هم به او حمله کردند و او با خواری و ذلّت از پیشگاه رحمت خداوند خارج شد. سپس او از ترس جان خود فرار کرد و خود را مخفی نمود.
بعد از آنکه شیطان از بهشت بیرون شد، تصمیم گرفت که با هر نقشه و حیله ای که شده، باز خود را به بهشت برساند و انتقام خود را از حضرت آدم(ع) بگیرد. شیطان که می دانست از در بهشت نمی تواند وارد شود. فکری کرد و یک گوشه به انتظار ایستاد. وقتی طاووس را دید، از او خواهش کرد که او را داخل بهشت کند. امّا طاووس قبول نکرد. در همین هنگام چشمش بر بالای دیوار افتاد و ماری را بالای دیوار دید. (تا آن زمان مار یکی از حیوانات زیبا و خوش رنگ بهشت بود و مثل سایر حیوانات چهار دست و پا داشت) شیطان جلو آمد و گفت: ای مار! مرا داخل بهشت کن تا اسم اعظم الهی را به تو تعلیم دهم. مار گفت: ملائکه، نگهبان در بهشت هستند. وقتی تو را ببینند، حتماً نمی گذارند تا داخل شوی.
شیطان گفت: مرا داخل دهان خود کن و آن را ببند و به این وسیله مرا داخل بهشت کن. مار هم همین کار را کرد و او را در دهان خود جای داد و فریب او را خورد. برای همین در میان دندان های مار سم پدید آمد. به این وسیله مار او را داخل بهشت برد. [21]
بعد از آنکه شیطان به بهشت داخل شد. از داخل دهان مار، شروع به صحبت کردن با حضرت آدم(ع) کرد. حضرت آدم(ع) خیال کرد سخن گو مار است. می گفت: ای آدم! خدا نمی خواهد که شما برای همیشه در بهشت بمانید و هر کس از این درخت بخورد جاوید می ماند. آدم جواب داد: ای مار! این حرف که تو می زنی، از غرور شیطان است. برای حرف خود قسم می خوری؟ خداوند متعال ارحم الراحمین است و بخیل نیست. شیطان هر چه وسوسه کرد، آدم نپذیرفت و با او مخالفت نمود.
وقتی شیطان از حضرت آدم(ع) مأیوس شد، پیش همسرش حوّا رفت و گفت: ای حوّا! آیا می دانی آن درختی که خداوند برای شما حرام کرده، اکنون برایتان حلال کرده، برای اینکه دید اطاعت و عبادت شما بسیار نیکو بوده است. اگر می خواهی امتحان کن، فرشتگانی که موکّل بر آن درخت بودند، دیگر با شما کاری ندارند. اگر تو جلوتر از حضرت آدم(ع) از آن بخوری به او مسلّط خواهی شد و او مطیع تو می شود و مجبور است از تو اطاعت کند.
حوّا گفت: من الان امتحان می کنم. پس به سوی آن درخت رفت. وقتی ملائکه خواستند او را از نزدیک شدن به آن درخت منع کنند، خداوند به آنان وحی نمود و خطاب کرد. شما کسی را که به او عقل دادم منع نکنید. آن حجّت است بر او تا مرا اطاعت کند و مستحقّ ثواب و عذاب شود.
ملائکه هم او را به حال خود رها
کردند. حوّا هم بی آنکه آنها مانع او شوند به درخت نزدیک شد و خیال کرد، واقعاً
خوردن از آن درخت حلال شده است. مقداری هم از میوۀ درخت خورد و طوری هم نشد. پیش
خودش گفت: مار درست می گفت و می دانست که خوردن از آن درخت بر ما حلال شده است.
بعد از آن حوّا پیش حضرت آدم(ع) رفت و گفت: آیا می دانی که خوردن از آن درخت بر ما
حلال شده!؟
من نزدیک آن رفتم، ملائکه هم مانع نشدند. مقداری از آن میوه خوردم، می بینی که
طوری نشدم.
حضرت آدم(ع) که هنوز تجربۀ کافی در زندگی را نداشت و تا آن روز گرفتار دام های شیطان و خدعه و نیرنگ های دروغ او نشده بود و نمی توانست باور کند کسی اینچنین قسم دروغ به خدا یاد کند، سرانجام فریب و نیرنگ شیطان در او اثر کرد و از میوۀ آن درخت خورد.
بعد از خوردن از میوۀ آن درخت، لباس های بهشتی از بدنشان ریخت و عورت ها و بدن های آنها که تا آن موقع پوشیده بود، عریان شد. آنان در میان فرشتگان لخت و سرگردان ماندند. وقتی لباس های بهشتی از اندامشان فرو ریخت، بلافاصله خود را به میان درختان رساندند و از برگ های درختان برای پوشیدن اندام کمک گرفتند و خود را پوشاندند. ولی برگ ها از بدنشان پرواز می کردند و باز عریان ماندند.
حوّا چارۀ خود را در این دید که بنشیند. آدم با یک دست عورت خود را پوشاند و با دست دیگر سر خود را گرفت و گفتند: خدایا! ما بر نفس خویش ظلم کردیم. اگر ما را نبخشی و به ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود. [22] خداوند به آنان خطاب کرد و گفت: مگر من شما را از خوردن میوۀ آن درخت منع نکرده بودم؟ مگر به شما نگفته بودم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شما است. چرا فرمان من را اطاعت نکردید و فریب آن ملعون را خوردید؟
سپس فرمود: پس چاره ای جز این نیست که از بهشت خارج شوید و آنان را از مکان و مقام خود بیرون کردند و به زمین فرستادند. [23]
شیطان کیست؟
آمده است که شیطان از دستۀ جنیان
می باشد. او قبل از خلقت انسان در ملکوت خداوند متعال مشغول عبادت بوده و به خاطر
قرب بیش از حدّی که پیدا کرده بود تا جایی پیش رفت که در ردیف ملائکه الهی در پاکی
و طهارت روح قرار گرفته و با او مانند یک فرشته رفتار
می کردند.
عمر عبادت شیطان در درگاه خداوند متعال را شش هزار سال گفته اند. امّا به خاطر تمرّد از دستور خداوند و به دلیل سجده نکردن بر حضرت آدم(ع) از ملکوت رانده شده و به زمین سقوط کرد.
شیطان هم مانند سایر جنیان ازدواج کرده و همسران و فرزندانی دارد. چه قبل از رانده شدن از بهشت خداوند متعال و چه بعد از آن.
برای همین همیشه دستیارانی از نسل خود دارد که او را در انجام کارهایش یاری می کنند. علاوه بر فرزندان خود او، کسان دیگر از دستۀ جن یا حتّی انسان هم از سربازان و یاران او می باشند.
قرآن به این مسأله اشاره کرده و می فرماید:
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ
«و این چنین قرار دادیم برای پیامبری دشمنان شیطانی از انسان ها و جنیان». [24]
و یا در آیه دیگر می فرماید؛
الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ . مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ
کسی که وسوسه ایجاد می کند در دلهای مردم چه از جنیان و چه از انسانها. [25]
امّا راه مقابله با شیطان چیست؟
یکی از راههای مقابله با شیطان، اصرار بر عبادت و ذکر خداوند متعال است.
نهج البلاغه نیز به این مسئله
اشاره می فرماید. در این کتاب شریف
می خوانیم:
اَلا وَ اِنَّ الشَّیْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ
اسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَ رَجِلَهُ،
بدانید شیطان حزبش را گرد
آورده، و سوار و پیاده اش را (در جَمَل) فرا خوانده.[26]
قرآن در آیات بسیاری به موضوع شیطان پرداخته و صفات و حالات مختلف او را بیان کرده است، که در میان خیل عظیم آیات فقط به تعدادی اشاره ای گذرا می کنیم.
از جمله کارهای شیطان این است که پیروان خود را با آراستن اعمالشان یاری کرده و به توجیه گناهان آنان می پردارد. سوره انعام مؤید این مطلب است.
وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
و شیطان کارهایی را که انجام می
دهند، در نظرشان آراسته جلوه
می کند. [27]
البته باید دقّت کنیم که در وجود آدمی نیروهایی وجود دارد که زمینۀ رشد وسوسه های شیطانی را فراهم می کند و انسان را به یکی از یاران شیطان و حتّی یکی از شیاطین تبدیل می کند.
قرآن به این مطلب اشاره می کند و می فرماید:
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ
و من نفس خود را تبرئه نمى کنم چرا که نفس قطعا به بدى امر مى کند مگر کسى را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است. [28]
امام سجّاد(ع) در صحیفه سجّادیّه می فرماید:
پروردگارا! تسلّط او را از ما دور کن و امیدش را از ما قطع نما.
خداوندا! آنچه را شیطان (در کار ما) گره می زند، بگشا و آنچه را که (برای فریب ما) می اندیشد، باطل نما. آنگاه که قصد اغفال ما را دارد او را باز بدار. سپاهش را شکست داده و مکرش را باطل فرما.
بار خدایا! ما را در صف دشمنانش قرار ده و از دوستانش برکنار دار، که وقتی ما را می خواند اطاعتش نکنیم، و چون ما را فرمان دهد اجابتش نکنیم. [29]
البته خداوند متعال خود به استجابت این دعا، پیشاپیش وعده داده است و می فرماید:
وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ وَیُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ
«و از آسمان بر شما آبی فرو می فرستد تا به سبب آن شما را پاک گرداند و پلیدی شیطان را از شما بزداید و دلهای شما را به یکدیگر پیوند دهد و قدم هایتان را استوار گرداند». [30]
در یکی از خطبه های نهج البلاغه امام علی (ع) به شخصی که صفات خداوند متعال سؤال کرده بود، فرمودند:
فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَیْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَایَتِهِ وَ مَا کَلَّفَکَ الشَّیْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَیْسَ فِی الْکِتَابِ عَلَیْکَ فَرْضُهُ وَ لَا فِی سُنَّةِ النَّبِیِّ (صلى الله علیه وآله) وَ أَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ فَکِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ
هر صفتی را که قرآن تو را به آن سفارش کرده بپذیر و آنچه را که شیطان به تو تکلیف کرده و در کتاب خدا بر تو واجب نشده است و در سنّت پیغمبر(ص) و اهل بیت معصوم(ع) از آن اثری نیست، واگذار. [31]
خداوند متعال امور زندگی انسان را در جهت صلاح کار آدمی در نظر گرفته، امّا شیطان به چیزی امر می کند و به دنبال ایجاد فساد است نه صلاح کار آدمی.
امام باقر(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) به مردم فرمودند:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُوَ اللَّهُ وَ الشَّیْطَانُ وَ الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ وَ الْهُدَی وَ الضَّلَالَهُ وَ الرُّشْدُ وَ الْغَیُّ وَ الْعَاجِلَهُ وَ الْآجِلَهُ وَ الْعَاقِبَهُ وَ الْحَسَنَاتُ وَ السَّیِّئَاتُ فَمَا کَانَ مِنْ حَسَنَاتٍ فَلِلَّهِ وَ مَا کَانَ مِنْ سَیِّئَاتٍ فَلِلشَّیْطَانِ لَعَنَهُ اللَّهُ
ای مردم در جهان خدا و شیطان، حق و باطل، هدایت و گمراهی، پیشرفت و طغیان، دنیا و آخرت، خوبی ها و بدی ها در برابر یکدیگرند. پس هر چه خوبی است از جانب خدا و هر چه بدی است از جانب شیطان است. [32]
این جملۀ امام علی(ع) نشان از آن دارد که گاهی اوقات گمراهی در نتیجۀ عدم شناخت انسان و تأثیر القائات شیطان است.
یک بار دیگر این جمله را متذکر می شویم که شیطان فقط ابلیس رانده شده از درگاه الهی نیست. بلکه هر کس که فریب مردم را بر عهده دارد، شیطان است. خواه انسان باشد خواه جن.
امام صادق(ع) در حدیثی فرموده اند:
اعرفوا العقل و جنده و الجهل و جنده تهتدوا
عقل و سپاه عقل را بشناسید و جهل و سپاهش را بشناسید
که هدایت
می شوید. [33]
چهره شیطان
گاهی شیطان خود را به صورت انسان ظاهر می کند و یا حتّی به ظاهر حیوانات یا موجودات دیگر. گاهی در ظاهر یک دوست، گاهی خویشاوند و گاهی... بله، شیطان می تواند حتّی از درون انسان استفاده نماید.
چنانچه امام علی(ع) می فرمایند:
ان فی باطن الانسان ما یجری مجری الکلب و هو الغضب و ما یجری مجری الخنزیر و هو الشره و الحرص و ما یجری مجری الشیطان و هذا الشیطان یوسوس دائما
همانا در وجود انسان حالتی از حالات سگ است و آن هنگامی است که انسان عصبانی می گردد و حالتی از حالات خوک است و آن هنگامی است که حریص می گردد و حالتی از حالات شیطان و آن هنگامی است که دائما وسوسه می کند. [34]
همچنین روایت مشهور که معصوم(ع) فرمودند:
الجن یتشکل باشکل المختلفه حتی الکلب و الخنزیر
جن به هر شکلی در می آید حتّی به شکل سگ و خوک
انجیل نیز این مطلب را تأیید کرده و این گونه یاد آور می شود:
شیطان خود را به فرشته نور مشابه ساخته و می تواند خود را حتّی مانند چهرۀ حضرت مسیح (ع) ظاهر کند. [35]
آنچه مسلّم است شیطان دشمن شمارۀ یک انسان است. زیرا در قرآن کریم می خوانیم:
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
آیا ما از شما ای فرزندان آدم پیمان نگرفتیم که عبادت شیطان را نکنید؟ همانا که او برای شما دشمنی آشکار است. [36]
اکنون لطف خداوند متعال را بنگریم که برای یاری ما انسان ها نیروهایی را گمارده است که در هر حالتی مراقب انسان است که ما خود را از مسیر کمک الهی خارج نکنیم و همواره ارتباط خود را با خداوند متعال حفظ نمائیم.
دشمنی شیطان ملعون با انسان به حدّی است که از هر وسیلۀ ممکن استفاده می کند تا انسان را به پرتگاه هلاکت بکشاند. از وسوسه های روزانه گرفته تا انحرافات جنسی و اخلاقی. گاهی خود را به صورت انسان ظاهر کرده و انسان را گمراه می کند. مثلا خود را به شکل دوستان، رفیق، آشنا، فامیل در می آورد تا تو را تشویق به کارهای زشت کند.
خلقت شیطان
خداوند سه گونه موجود عاقل با شعور
آفریده: یک نوع، در آسمان ها هستند که همان فرشتگان اند و از نور به وجود آمده اند
که شهوت جنسی و خور و خواب و شهوات دیگر ندارند و گناه از آنها سر
نمی زند، تسلیم محض پروردگار می باشند و یک لحظه نافرمانی او را نمی کنند، خلقت
آنها جلوتر از جن و انس است.
نوع دیگر؛ انسان است که خداوند متعال هم عقل و هم شهوت در وجودش گذاشت و از خاک و آب به وجود آمده است. [37]
نوع سوّم؛ نژاد جن است که خداوند متعال ایشان را از آتش بی دود و باد پدید آورد و مثل انسان عقل و شهوت به آنها داده است. خلقت جن قبل از خلقت آدم و هم زمان با خلقت نسناس بوده است. خداوند متعال درباره خلقت آنان چنین فرموده:
وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ
« ما طایفۀ جن را قبل از انسان از آتش گرم و سوزان – و شعله ور بدون دود آفریدیم». [38]
راز آفرینش جن
فلسفه و راز آفرینش جن بنابر آنچه که در قرآن کریم آمده همان است که درباره انسان وارد شده است. یعنی عبادت و پرستش خداوند سبحان، چنانکه خداوند فرموده است:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ
«جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت و پرستش»[39].
آیا شیطان از جنس ملائکه است
از امام صادق(ع) نقل شده، ابلیس در آسمان همراه ملائکه بود و خداوند را عبادت می کرد و ملائکه گمان می کردند که ابلیس از جنس آن هاست. در حالی که از آنها نبود. وقتی خداوند ملائکه را در مقابل آدم(ع) به سجود امر کرد، حسدی که در قلب ابلیس بود ظاهر شد و به همین خاطر او سجده نکرد. در این هنگام ملائکه فهمیدند که ابلیس از جنس آنها نیست.
از امام(ع) پرسیدند چگونه امر به سجده شامل ابلیس هم شد.در حالی که او از ملائکه نبود؟ امام(ع) فرمودند: خداوند قبل از خلقت آدم(ع) در زمین مخلوقاتی را آفرید که ابلیس بر آنها حکومت می کرد. آنها در زمین فساد می کردند و خون ها را می ریختند و پروردگار را معصیت می کردند تا اینکه خداوند به ملائکه دستور داد تا آنها را بکشند. ملائکه نیز همۀ آنها را کشتند و ابلیس را به اسارت گرفتند و با خود به آسمان بردند. ابلیس با ملائکه بود و خدا را عبادت می کرد تا اینکه خداوند حضرت آدم(ع) را خلق کرد.
علت خلقت شیطان
بسیاری می پرسند: با اینکه خداوند
می دانست او سرچشمۀ همۀ
وسوسه ها و گمراهی ها و فریب کاریها می شود و همۀ بدبختی های انسان از او خواهد
بود، آن هم موجودی هوشیار، زرنگ، کینه توز، مکّار، پرفریب و مصمّم. چرا او را
آفرید؟
شیطان که انسان را به شر و معصیت
دعوت می کند از ارکان نظام عالم بشری است و القائات او مصلحتی دارد و آن این است
که مردم عموما به وسیله آن آزمایش می شوند و در کورۀ امتحان خالص ها از ناخالصی ها
جدا می شوند. این مطلب روشن است که خود شیطان
هم مسخّر خداست که شیطان را در آزمایش بندگان آلت دست قرار
می دهد.
آیا شیطان موجودی مبغوض آفریده شده
مطلب مهمّی که باید به آن توجّه کرد آن است که خداوند در اوّل خلقت شیطان را بعنوان شیطان نیافرید. بلکه از موجودات خداوند بود و بعد از درگاه رحمت الهی رانده شد. او مدت شش هزار سال همنشین فرشتگان بلکه بزرگ ایشان بود و به مقام والایی رسیده بود. اما از آزادی خود سوء استفاده کرد و وقتی در مقابل امر پروردگار قرار گرفت که باید بر حضرت آدم سجده کند بنای تمرّد و طغیان را نهاد و از امر خداوند سرپیچی کرد. در حالی که خلقت او مانند مخلوقات دیگر پاک بود. در نتیجه خود را بدنام کرد و مشهور به شیطان گردید.
شیطان اولین کافر به خدا
اوّلین کسی که به خدا کفر ورزید شیطان بود. قبل از او کسی به خدا کافر نشده بود. خداوند درباره کفر او می فرماید:
فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ . إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ
در آن هنگام که روح آدم دمیده شد. «همۀ فرشتگان او را سجده کردند و به جز ابلیس که تکبّر ورزید و او از کافران بود». [40]
کفر او به خاطر این بود که به خدا نسبت ظلم و جور داد و معتقد بود که خدا دربارۀ او ستم کرده است. چون فکر می کرد از آتش آفریده شده و آتش از خاک برتر است و خداوند که فرمود: آدم را سجده کن وخداوند می خواسته او را تحقیر و کوچک کند.
از این رو وقتی خداوند به او فرمودند: چرا آدم را سجده نکردی؟ دلیلی که آورد این بود مرا از آتش خلق کردی و او را از خاک با این سخن می خواست هم حکمت خدا را نفی کند هم امر او را بی پایه بشمارد.
از لحن قول ابلیس چنین نتیجه گرفته می شود که آن ملعون برای خود حاکمیت و استقلال در مقابل حاکمیت پروردگار قائل بوده و این سرچشمۀ نافرمانی ها و کفر است.
کفر شیطان جلوتر از شرک اوست. او با سر پیچی از دستورات خداوند از دین روگرداند و اوّل کافر شد. چون نخست آدم را سجده نکرد و سپس مشرک شد و راهی را در پیش گرفت که غیر از راه خدا بود.
شیطان
شیطان در هر آسمانی هزار سال خدا را عبادت کرد. اما با اینکه از جنیان بود چنان عبادت می کرد که فرشتگان گمان کردند که شیطان هم از آنان است. در بهشت او را عزازیل می گفتند یعنی (عزیز کرده خدا) زیرا که در تمام آسمان ها میان فرشتگان عزیزتر از او کسی نبود.
او گاهی در عرش و گاهی در بهشت مشغول عبادت بود. گاهی برای او منبر می نهادند و او بالای منبر می رفت و فرشتگان را پند و اندرز می داد و آداب عبادت به آنان تعلیم می داد. تا اینکه روزی گذشت و بر درب بهشت این نوشته را دید: به همین زودی یکی از بندگان مقرّب را به جهت نافرمانی از مقام قرب خود بیرون می کنیم و طوق لعنت بر گردن او می اندازیم: شیطان گفت: خداوندا! اجازه بده تا من هم او را لعنت کنم. خداوند به او اجازه داد و او هزار سال او را لعنت می کرد و او نمی دانست که خود را لعنت می کند.
فرشتگان خیلی ترسیدند و شب و روز گریه می کردند. سرانجام گفتند خوب است برویم نزد عزازیل تا دعا کند که خداوند ما را از این آزمایش در امان دارد. شیطان در حق همۀ آنان دعا کرد امّا در حقّ خودش دعا نکرد. سرانجام خداوند، حضرت آدم(ع) را آفرید و هزار سال بدنش بی روح در بهشت افتاده بود. شیطان بر او گذشت و دست خود را بر شکم او زد و گفت: اگر از من بالاتر باشی از تو اطاعت نمی کنم. امّا اگر از من پایین تر باشی تو را مورد توجّه قرار خواهم داد. خداوند به فرشتگان خطاب نمود که: هنگامی که از روح خود در آدم دمیدم و او را زنده کردم سجده کنید. همه سجده کردند مگر شیطان که تکبّر ورزید و سجده نکرد و گفت: من از او برتر هستم. زیرا مرا از آتش خلق کردی و او را از خاک. شیطان در این آزمایش مردود درگاه الهی شد و از بهشت اخراج گردید... [41]
شیطان و نقش او در گمراهی آدم
بعد از آنکه خداوند شیطان را از بهشت بیرون کرد. برابر خداوند قسم یاد کرد که باید چند کار را برای گمراهی آدم و اولادش انجام دهد وتا انجام ندهد دست بر ندارد.
گفت خدایا. « من از بندگان تو نصیب
و بهره ای معیّن خواهم گرفت».[42] و
تنها افراد هوس باز و سست عنصر هستند که در برابر او تسلیم
می شوند.
در این باره روایتی از حضرت رسول(ص) نقل شده که حضرت فرمودند: از صد نفر از فرزندان آدم، نود و نه نفرشان در آتش اند و یک نفر از آنها در بهشت. [43] و نیز از آن حضرت(ص) روایت شده: از هزار نفر یک نفر برای خدا و بقیه برای آتش و ابلیس لعین است. [44]
گفت: غیر مخلصین را حتما گمراه می
کنم و به انحراف و گناه
می کشانم.
گفت: «مردم را با آرزوی دور و دراز و رنگارنگ سرگرم می سازم و مشغول به دنیا می کنم و از یاد آخرت و بهشت و جهنّم باز می دارم».[45]
گفت: « آنها را به انجام دادن اعمال خرافی دعوت می کنم و اعمال خلاف و زشت را در برابر آنان زینت می دهم و از اعمال نیک منعشان می کنم». [46]
چهرۀ ابلیس، چهره ی تکبر و عصیان، نخوت و تمرد، خودخواهی و خود محوری و مظهری غرور و خود برتر بینی است.
بعضی وقت ها شیطان به انسان نزدیک می شود
گاهی انسان از روی بی توجهی کاری می کند که شیطان خود را به او نزدیک می کند. از جمله:
1- شب را تنها خوابیدن: خانه ای که غیر از انسان کسی در آن نباشد.
2- ایستاده آب آشامیدن: روایتی می گوید: آشامیدن آب در حال ایستاده مکروه است.
شریکان شیطان
عدّه ای از مردم از روی غفلت و بی توجهی، هنگام غذا خوردن، نام خدا را از یاد می برند و به این وسیله، زمینۀ حضور شیطان را فراهم می کنند. اگر انسان بر سر سفره بنشیند و نام خدا را بر زبان جاری نکند و «بسم الله» را نگوید، آنگاه شیطان شریک او می شود.
از حضرت رسول اکرم (ص) سؤال شد، آیا شیطان در غذا خوردن با انسان شریک می شود و از غذایی که انسان می خورد آن ملعون هم می خورد؟ فرمودند: آری، زمانی که انسان برای غذا خوردن، سر سفره بنشیند و «بسم الله» را نگوید، شیطان هم می آید و بر سر سفره می نشیند و از غذاهای آنان می خورد. در این حالت خداوند برکت را از آن سفره و غذا بر می دارد. [47]
از امام صادق(ع) نقل شده: وقتی غذا
می خورید، اوّل و آخر آن «بسم الله» بگویید. زیرا وقتی که انسان می خواهد غذا
بخورد اگر پیش از آن «بسم الله» بگوید، اگر شیطان از آن غذا خورده باشد، استفراق
می کند.[48]
جایگاه شیطان
همان طور که انسان به جایی نیاز دارد – چه در دنیا و چه در عالم برزخ و قیامت – شیطان ها هم به مکان احتیاج دارند. جای هر کدام از نظر پستی و بلندی فرق دارد. برای هر کدام جایگاهی مخصوص است. وقتی انسان مرد وارد عالم برزخ می شود. اگر از نیکان و پاکان باشد جایگاه او در «وادی السّلام» نجف و در کنار پیامبران و امامان معصوم و اولیاء الله می باشد. اگر از بدان و ناپاکان بوده جایگاهش در چاه های وادی برهوت که در سرزمین یمن قرار دارد می باشد.
بعد از عالم برزخ و داخل شدن در عالم قیامت، جایگاه پاکان در «اعلا علیین» که در آسمان هفتم قرار دارد آماده شده است و جایگاه ناپاکان در «سجّین» که در هفتمین طبقه زمین قرار دارد آماده شده است و آنجا برای کفار و مجرمان و اهل نفاق آماده شده است و همان «سجینّ» جایگاه شیطان و پیروان او هم خواهد بود.
وقتی روح خبیث «فجّار» را از بدن کثیفشان بیرون می کشند او را به آسمان می برند. آسمان ها او را نمی پذیرند و به زمین بر می گردانند آن هم نمی پذیرد. ناچار آن روح خبیث را می برند تا هفت طبقۀ زمین، همان جایی که جایگاه شیطان و طرفداران اوست.
شکنجه ای که در «سجّین» برای شیاطین آماده شده از هر عذاب و شکنجه ای سخت تر است. (پناه بر خدا) [49]
شیطان نوعی از جن است
جن و شیطان هر دو در اصل وجود
مشترکند. یعنی از آتش خلق
شده اند. ولی شیطان نوعی از جنّیان محسوب می شود که فقط کارهای شر از او صادر می شود. در حالی که جن،
هم خوب و بد و هم مسلمان و غیر مسلمان دارد.
نژاد شیطان
شیطان از نژاد جن است. خداوند از آتش بی دود شیطان را پدید آورد و مثل انسان عقل و شهوت به آنها داده شده است. خلقت جن قبل از خلقت آدم و هم زمان با خلقت نسناس بوده است.
خداوند درباره خلقت آنان چنین فرموده:
وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ
« ما طایفه جن و شیطان را قبل از انسان از آتش گرم و سوزان – و شعله ور بدون دود – آفریدیم.» [50]
فرزندان شیطان
همۀ فرزندان شیطان به جز یک یا دو نفر کافرند و عمرهای طولانی می کنند.
یکی هام بن هیم لافیس بن ابلیس و دیگری هیثم بن طاح بین لا قیس بن ابلیس می باشد. که قصد یاری با ده هزار نفر از اهلش به پیامبر در جنگ حنین را داشته است که پیامبر اکرم (ص) نپذیرفتند.
هام بن هیم که بود؟
از جمله جنّیانی که مدّت عمرش در روایات ذکر شده هام از فرزندان شیطان است. هام بن هیم بن لا قیس بن ابلیس از طایفه جن بود. او خدمت رسول اکرم(ص) رفت. پیغمبر اکرم(ص) فرمود عمرت چقدر است؟ گفت: زمانی که قابیل برادرش هابیل را به قتل رساند من طفل بودم و در گروه کافران قرار داشتم تا اینکه در زمان حضرت نوح(ع) به دست حضرتش توبه نموده و مسلمان شدم و خدمت پیغمبرانی چون حضرت هود(ع)، حضرت ادریس(ع)، حضرت ابراهیم(ع)، حضرت اسماعیل(ع)، حضرت اسحاق(ع)، حضرت یعقوب(ع)، حضرت یوسف(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت یوشع بن نون(ع)، حضرت داوود(ع)، حضرت طالوت(ع)، حضرت سلیمان(ع)، آصف بن برخیا و حضرت عیسی(ع) رسیدم در نزد بعضی از ایشان صحف الهی را تعلیم دیده ام و با ایشان صحبت کرده و نماز خوانده ام و از شما تقاضا دارم چیزی از قرآن به من آموزش دهید و از ضروریات و مسائل دین خود به من بیاموزید. اصبغ بن نباته می گوید: پس از گذشت مدّتی از این جریان از حضرت علی(ع) پرسیدم: از هام چه خبر؟
فرمود: هام کشته شد و او را دعا کرد. [51]
درخواست هام ابن ابلیس از پیامبر
امام صادق(ع) فرمودند: روزی مردی بلند قامت که بلندی قامتش به بلندی نخلی می ماند و قیافه اش به جن شباهت داشت خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و سلام کرد و پیامبر اکرم(ص) نیز به او جواب داد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: کیستی ای بنده خدا؟ گفت من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس هستم. سپس پیامبر اکرم(ص) از عمر او سؤال کردند و او در جواب گفت: مدّت زیادی است که زندگی می کنم و در طول عمر خود مردم را به قطع رحم و ارتکاب معاصی تشویق می کردم تا اینکه به دست حضرت نوح(ع) توبه کردم. هنگامی که حضرت نوح(ع) در کشتی بود به همراه او در کشتی بودم و چنان او را بر نفرین قومش سرزنش کردم که به گریه افتاد و به قدری گریست که مرا نیز گریاند. سپس به همراه حضرت هود(ع) و کسانی که به او ایمان آورده بودند در مسجدش بودم و چنان او را بر نفرین قومش سرزنش کردم که به گریه افتاد و مرا نیز گریاند. سپس به همراه حضرت ابراهیم(ع) بودم. زمانی که قومش توطئه کردند و او را در آتش انداختند و خداوند آتش را برای او سرد و سلامت گرداند. سپس به همراه حضرت یوسف(ع) بودم. هنگامی که برادرانش به او حسد ورزیدند و او را در چاه انداختند ومن در آن زمان رفیق او بودم تا اینکه خداوند او را از زندان خارج ساخت. سپس با حضرت موسی(ع) بودم و تورات را به من آموخت و گفت: اگر حضرت عیسی(ع) را دیدی، سلام مرا به او برسان. هنگامی که حضرت عیسی(ع) را دیدم سلام حضرت موسی(ع) را به او رساندم و حضرت عیسی(ع) نیز به من انجیل را آموخت و گفت: اگر حضرت محمد(ص) را دیدی، سلام مرا به او برسان. پس ای رسول خدا. حضرت عیسی(ع) سلامت رساند. [52]
احتیاجات شیطان
شیطان حاجات مادَی خود را هم از خدا خواستار شد و آنها را خداوند متعال تا روز موعود به او عنایت فرمود.
شیطان عرض کرد: پروردگارا! مرا به سوی زمین فرستادی. من در دنیا احتیاجاتی دارم تا بتوانم زندگی کنم. خطاب شد: حاجات تو چیست!؟ عرض کرد: خدایا! من محتاج خانه ام. خطاب شد: خانۀ تو را مستراح و حمّام ها قرار دادم.
عرض کرد: من محتاج نشستن هستم و جایی برای آن می خواهم. خطاب شد: جای نشستن تو بازارها و کوچه ها و خیابان ها و درب مغازه ها است. آنجا بنشینی و مردم را به گناه، کم فروشی، رشوه، ربا، غش در معامله، نگاه به نامحرم، دروغ گفتن، خیانت کردن، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره بکشانی. در حدیثی آمده است که: بازارها محل عیش و لذت بردن شیطان است.
عرض کرد: خدایا! من غذا می خواهم. خطاب شد: غذای تو را در سفره ای قرار دادم که بر سر آن «بسم الله» گفته نشود و صاحب آن مانند حیوان گرسنه و حریص، بدون آنکه نام خدا را ببرد به آن حمله می کند.
عرض کرد: خدایا! من احتیاج به آب آشامیدنی دارم. خطاب شد: نوشیدنی های تو شراب و هر چیز مست کننده است.
عرض کرد: برای من دام و وسیله ای برای شکار قرار بده. خطاب شد: زنان را وسیلۀ صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم. [53]
درخواست شیطان از خداوند متعال
از رسول اکرم(ص) نقل شده که آن حضرت فرمود: بعد از آن که شیطان رانده درگاه الهی شد و او را به زمین فرستادند. گفت: پروردگارا. مرا به سوی زمین فرستادی، از درگاه خود راندی و از نعمتهای بهشت محروم نمودی. من در دنیا احتیاجاتی دارم که بتوانم زندگی کنم. آنها را برای ادامه زندگی ام آماده و مهیا نما که در مضیقه نباشم.
خطاب شد: حاجات تو چیست؟ آن ها را بیان کن تا بر آورده گردانم.
گفت: خدایا. من محتاج خانه و منزلم و به من در دنیا خانه ای عنایت فرما.
خطاب شد: خانه تو را حمام ها قرار دادم. ( هر کجا که حمام است و انسان در آنجا رفت و آمد می کند خانه شیطان است).
گفت: من محتاج نشستن هستم. جایی و مکانی برای نشستن می خواهم.
خطاب شد: جای نشستن تو بازارها،
کوچه ها، خیابان ها و در
مغازه هاست. آنجا بنشینی و مردم را به گناه، کم فروشی، رشوه، ربا، غش در معامله،
به ناموس مردم نگاه کردن، دروغ گفتن، خیانت کردن، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره
بکشان.
گفت: خدایا. من غذا می خواهم. غذای من از کجا تامین شود.
خطاب شد: غذای تو را در سفره ای قرار دادم که بر سر آن (بسم الله) گفته نشود. (و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص، بدون آنکه نام خدا را ببرند به آن حمله می کنند).
گفت: الها. من احتیاج به آب و چیزهای آشامیدنی دارم، آن را از کجا به دست آورم؟
خطاب شد: نوشیدنیهای تو شراب و هر
چیز مست کننده است. (از قبیل قفاع که نوعی از آب جو می باشد. جرس و بنگ که به
وسیله قلیان
می کشند).
گفت: من اذان و اذان گو می خواهم. برای من اذان گویی قرار ده.
خطاب شد: اذان تو وسایل موسیقی و مؤذّن تو از کسانی هستند که با این آلات می نوازند و آنها را به کار می گیرند.
گفت: من احتیاج به قرآن دارم برای من قرآنی قرار بده که آن را نگاه کنم و سرگرم شوم.
خطاب شد: قرآن تو شعر است( وقتی محزون شدی و دلت گرفت برای سرگرمی و سبک شدن شعر بخوان).
گفت: من احتیاج به کتاب دارم. برای من کتابی قرار ده که در آن نگاه کنم و آن را مطالعه نمایم.
خطاب شد: کتاب تو «وشم» (خالکوبی هایی که بعضی ها روی بازو و جاهای دیگر بدن می کنند) است.
گفت: من احتیاج به حدیث دارم. برای من حدیثی قرار ده.
خطاب شد: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن
است. کسانی که دروغ
می گویند حدیث تو را گویند.
گفت: من برای ادامه زندگیم محتاج دام شکار هستم. برای من دام و وسیله شکار کردن قرار بده.
خطاب شد: زنان سست ایمان و بی تقوا را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم برای تو قرار دادم. [54]
درخواست حضرت آدم (ع) از خداوند متعال
امام محمد باقر(ع) فرمود: وقتی حضرت آدم(ع) که شیطان برای فریب او به جای عبادتی که کرده، خواسته هایی را از خداوند متعال طلب کرد. حضرت آدم(ع) عرض کرد: پروردگارا! شیطان را بر من و اولادم مسلط کردی و خواسته هایش را برآورده کردی که دربارۀ من و اولادم بود. پس به من و اولادم چیزی عنایت فرما تا بتوانیم در مقابل مکر و حیله های او خود را حفظ نمایم. خطاب شد: (شیطان از من خواست) تو هم از من بخواه. زیرا هر چه بخواهی به تو می دهم و حاجات تو را هم برآورده می کنم.
حضرت آدم(ع) عرض کرد: پروردگارا! من خیر و صلاح خود را از تو می خواهم. هر چه صلاح می دانی برای ما قرار بده. خطاب شد: ای آدم ! برای تو و فرزندانت چند چیز قرار می دهم. تا در مقابل شیطان باشد:
اوّل اینکه، هر گاه تو و اولادت قصد معصیتی کنید و آن را انجام ندهید، گناهی برایتان نوشته نمی شود.
دوّم اینکه، هر گاه قصد معصیتی نمودید و آن را انجام دادید، تا هفت ساعت شما را مهلت می دهم، اگر به فکر افتادید و توبه نمودید، برای شما چیزی نوشته نمی شود. اگر بعد از هفت ساعت توبه نکردید، فقط یک گناه برایتان نوشته می شود.
سوّم اینکه، اگر قصد بندگی و کارهای نیک کنید، ولی موفق نشوید و آن را انجام ندهید، یک ثواب برای شما نوشته می شود.
چهارم اینکه، اگر خواستید که عبادت و کار خیری کنید و موفق هم شدید و آن را انجام دادید، ده حسنه و ثواب برای شما نوشته می شود. چنانچه در قرآن می فرماید:
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا
« هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده می شود و هر کس کار بدی انجام دهد، جز به همان مقدار کیفر داده نمی شود».[55]
حضرت آدم (ع) عرض کرد: پروردگارا! فضل وجود و کرم تو زیاد است، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و کرم خود قرار ده.
پنجم اینکه، اگر فرزندانت گناه کردند و بعد پشیمان شدند و استغفار نمودند. گناهان آنها را بیامرزم.
ششم اینکه، هرگاه (تا روز قیامت) از تو فرزندی زاده شد و دین دار و خداشناس بود. برای هر یک از فرزندانت، ملائکه ای را در مقابل اولاد شیطان قرار می دهم تا او را از شر وسوسه ها و فتنه هایش حفظ نماید.
هفتم،حضرت آدم(ع) عرض کرد: خداوندا! لطف و کرم خود را بر ما بیفزای، خطاب شد: ای آدم! توبه را برای ایشان قرار دادم، اگر طلب استغفار کنند و از گناهشان توبه کنند، توبۀایشان را می پذیرم.
هشتم، حضرت آدم(ع) عرض کرد: بارالها! بخشش خود را بر ما ارزانی بدار. خطاب شد: ای آدم! ( اگر گناهی باقی ماند و فراموش کردند که توبه کنند) در قیامت همۀ آنها را می بخشم. چرا که از کسی باکی ندارم؛ (زیرا حاکم خودم هستم و قدرت به دست من است و کسی در آن دخالتی ندارد) چنانچه خداوند متعال در قرآن می فرماید:
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا
«ای پیامبر! به آنها بگو: ای
بندگان من، که برخودتان اسراف وستم کرده اید از رحمت خداوند نا امید نشوید که خدا
همۀ گناهان را
می بخشد». ( که او بخشنده و مهربان است). [56]
وقتی خداوند متعال به حضرت آدم (ع) خطاب نمود و فرمود: همۀ گناهان بندگان را در قیامت می بخشم و می آمرزم. حضرت آدم (ع) خوشحال شد و به آنها راضی شد. [57]
شیطان اولین کسی که...
- اوّلین کسی که به دروغ گفت؛ خداوند گفته ازاین درخت نخورید. چون درخت جاویدان است و اگر کسی از میوۀ آن درخت بخورد تا ابد زنده می ماند و با خدا شریک می شود. [58]
- اوّلین کسی که قیاس نمود و خود را از حضرت آدم(ع) برتر و بالاتر دانست و گفت: من از آتشم و او از خاک است. [59]
- اوّلین کسی که معصیت خدا را کرد و آشکارا با او مخالفت نمود.
- اوّلین کسی که در پیشگاه خداوند تکبّر نمود و به دستور خالق خود عمل نکرد. [60]
- اوّلین کسی که یک رکعت نماز آن چهار هزار سال طول کشید. [61]
- اوّلین کسی که دستور ساختن منجنیق را داد تا حضرت ابراهیم(ع) را با آن در آتش اندازند.
- اوّلین کسی که عبادت و بندگی او فرشتگان را به تعجب در آورد.
- اوّلین کسی که شبیه شدن به دیگران را تشویق کرد. [62]
- اوّلین کسی که سحر و جادو کرد و آن را به مردم یاد داد. [63]
- اوّلین کسی که برای زیبایی زلف گذاشت. [64]
- اوّلین کسی که برای مخالفت با پیامبر ریش خود را تراشید.
- اوّلین کسی که برای مست شدن مردم، شراب درست کرد.
- اوّلین کسی که وقتی وارد جهنم می شود خطبه می خواند.
- اوّلین کسی که خداوند متعال به او لعنت نمود. [65]
- اوّلین کسی که گریۀ دروغی نمود. [66]
- اوّلین کسی که ساز درست کرد و خود آن را نواخت.
- اوّلین کسی که مجسّمه و بت را ساخت. [67]
- اوّلین کسی که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل او را لعنت کردند.
- اوّلین کسی که از ترس ملائکه فرار کرد و خود را مخفی نمود.
- اوّلین کسی که دستور مساحقه داد. امام محمد باقر(ع) فرمود: وقتی خواستۀ شیطان در قوم لوط عملی شد، خود را به صورت زن در آورد و گفت: آیا مردان شما با هم لواط می کنند؟ در جواب گفتند: آری. دستور داد شما نیز با هم مساحقه کنید. [68]
- اوّلین کسی که وقتی وارد جهنّم می شود خطبه می خواند.
خانه شیطان
احمد حرب که یکی از زهاد و اهل حال و کشف بود. بامدادی از بازاری در نیشابور می گذشت. دید شیطان پرچمی بر افراشته و دور او شیاطین صف بسته اند.
گفت: ای بیچاره. به چه طمع اینجا آمده ای؟ پاسخ داد: بازار دنیا، خانۀ من است. از مردم بپرس که چرا به خانه من آمده اند؟ احمد گفت: آنها آمده اند تا کسب کنند و نانی برای رفاه زن و فرزند و زندگی خود به دست آوردند.
شیطان گفت: من نیز می کوشم تا یکی را به جهنم ببرم؟ آنها به مال من دست می زنند. من نیز در سینۀ آنها وسوسه می کنم.
حضرت رسول(ص) فرمود: شیطان با اول
کسی که داخل بازار
می شود، داخل و با آخرین کسی که بر می گردد او هم بر می گردد.[69]
از حضرت رسول(ص) نقل شده که فرمودند: بازار خانه غفلت و بی خبر شدن از خدا است. کسی که در بازار تسبیح بگوید خداوند برای هر تسبیح او هزار هزار حسنه می نویسد و در قیامت او را می بخشد. بخشیدنی که به قلب احدی خطور نکرده باشد. [70]
و حضرت علی(ع) فرمود: اگر می خواهی شیطان را دور کنی یاد خدا کن. چون خدا را یاد کردن باعث رانده شدن و فرار شیطان می شود.[71]
چگونگی خواب شیطان
تنها ذات اقدس احدیّت است که نمی خوابد و همه مخلوقات از خواب ناگزیرند، حتّی فرشتگان. رسول اکرم(ص) نیز می فرمایند. خواب بر چهار گونه است. پیامبران به پشت می خوابند، مؤمنین به دست راست می خوابند، کافرین و منافقین به طرف دست چپ می خوابند و شیاطین به رو می خوابند. این حدیث اشاره به چگونگی خواب شیاطین که جن می باشند دارد و انسان را از این گونه خوابیدن بر حذر می دارد.
عروس شیطان
خداوند در جهان از هر چیز جفتی آفرید و نر و مادّه ای قرار داده است. تا با زناشویی نسل آنها گسترش یابد.
شیطان جفت و همسر ندارد و تولید مثل او با سایر موجودات دیگر فرق دارد. تولید مثل او از خود اوست.
در روایتی وارد شده است: شیطان وقتی می خواهد تولید مثل کند ران های خود را به هم می مالد و از این راه تولید مثل می کند.
امّا برای ارضای شهوت و خواهشهای
نفسانی خود از چند راه وارد
می شود.
یکی از آن راهها نزدیکی با زنان آدمیان است. آن گاه که مردی قصد همبستر شدن با همسر خود را می کند، اگر «بسم الله» و نام خدا را بگوید، شیطان از او دور می شود ولی اگر فراموش کند یا عمدا نام خدا را نبرد او نیز حاضر می شود و با مرد در نزدیکی کردن با زنش شرکت می کند. قرآن در این باره می گوید.
و شارکهم فی الاموال و الاولاد
خداوند خطاب به شیطان نمود و فرمود «ای شیطان. در دارایی و فرزندان مردم شرکت کن». [72]
دیگر از راه لواط کردن با افراد مست. وقتی کسی شراب می خورد عقل و شعور خود را از دست می دهد و مست می شود و دیگر چیزی نمی فهمد. در این حال شیطان ملعون با آنان لواط می کند و شراب خوار مست را عروس خود می نماید. حضرت محمّد(ص) در این زمینه می فرماید:
« کسی که شب را به پایان برد در حالی که مست شراب باشد شب را به صبح رسانیده در حالی که عروس شیطان بوده است». [73]
منبر شیطان
در خبر است که: در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که رسول اکرم(ص) به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و گفت: یا رسول الله. شب گذشته که به معراج تشریف بردید در آسمان چهارم طرف چپ «بیت المعمور» منبری بود شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختید که آن منبر از کیست؟
آن حضرت فرمودند: خیر، آن منبر از کیست؟ شیطان گفت: آن منبر از من است و صاحب آن من بودم. بالای آن می نشستم و ملائکه پای منبر من حاضر می شدند از برای آنان راه بندگی حضرت منّان را می گفتم. ملائکه از عبادت و بندگی من تعجب می کردند. هر وقت که تسبیح از دستم می افتاد چندین هزار ملک بر می خاستند، تسبیح را می بوسیدند و به دست من می دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزی را خلق نفرموده. ولی یک بار دیدم امر بر عکس شد و رانده درگاه او شدم و الان کسی از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیّت نیست.
آن ملعون در ملاقات خود با حضرت یحیی(ع) عرض کرد: من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر نداشتم، ولی عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالی گردیدم. [74]
به میکرب هم شیطان می گویند
از امام صادق(ع) نقل شده که ایشان فرمودند: از طرف دستگیره و قسمت شکسته کوزه آب نخورید که شیطان هم ازآنجا آب می آشامد.[75]
همینطور از قول پیامبر اکرم(ص) می خوانیم که فرمودند: موهای شارب (سبیل) خود را بلند مگذارید؛ زیرا شیطان، آن را جای امن برای زندگی خویش قرار می دهد و در آنجا مخفی و پنهان می گردد. [76]
همچنین مرض هایی که به خاطر زیاده روی در خوردن و افراط و تفریط نمودن در شهوات برای انسان پیدا می شود که در نتیجه، در آینده آن مرض ها موجب درد و ناراحتی بدن انسان می شود.
شیطان برای مهار انسان از چه راههایی استفاده می کند
شیطان هم مانند سردمداران ستم،
برای مهار و تسلیم کردن و باز داشتن از راه حق و کشاندن انسان ها به سوی خود،
زنجیره هایی دارد که آنها را به گردن آنان می اندازد و ایشان را به هر راهی که
بخواهد
می کشاند.
آن زنجیر عبارت است از دوستی دنیا،
ریاست خواهی، شکم بارگی، زن دوستی، خواب و تن آسایی که به وسیله اینها آدم را به
گناه
می کشاند.
از امام زین العابدین(ع) سوال شد: کدام عمل در پیشگاه خداوند متعال از همه اعمال برتر و افضل تر است؟
فرمود: هیچ عملی بعد از شناخت خدا و پیغمبر بهتر از بغض و کینه دنیا نیست. زیرا هر فتنه و فسادی که در عالم بر پا می شود از دوستی دنیا سرچشمه می گیرد. زن دوستی، ریاست خواهی، راحت طلبی، دوستی کلام و سخن گفتن، چاپلوسی نمودن، خود برتر بینی، دوستی مال و ثروت وتمام اینها در دوستی دنیا جمع اند.
شیطان چه زمانی به سراغ انسان می آید
شیطان و یاران جنی او بعد از این که انسان خوابید قبل از نماز صبح سراغ انسان آمده و او را به خوابیدن تشویق می کند.
شیطانی به نام «رها» به سراغ انسان می آید و خواب او را وقت نماز صبح سنگین می کند.
شیطانها قدرت وسوسه گری زیادی در دل انسانها دارند و به این ترتیب مقدّمات گمراهی انسان ها را فراهم می کنند.
همراه انسان ملک و شیطانی با او متولد می شود
هر انسانی که متولّد می شود شیطانی از طرف ابلیس و ملکی از جانب خدا برای او گمارده می شود. [77]
حدیث: نیست کسی از شما الاّ اینکه شیطانی بر او گمارده شده است. سؤال کردند: یا رسول الله بر شما چطور؟ فرمود: خداوند مرا بر او غالب کرد و او اسلام آورد.
و در روایتی آمده است: حضرت آدم(ع) فرمود: شیطان من کافر است. ولی خدا احمد (پیامبر اسلام) را بر شیطانش غالب می کند و شیطانش مسلمان می شود. [78]
شیطان متناسب با افراد دام می گستراند
شیطان هر کسی همزاد و متناسب با
خود اوست. اگر کسی ملاّ باشد، شیطانش هم ملاّست. اگر درس خوانده باشد شیطانش هم
درس خوانده است. اگر متخصص باشد شیطانش هم متخصص است. مثل آدمی که قدّش بلند است
سایه اش هم بلند است. آدمی که قدش کوتاه است
سایه اش هم کوتاه است. شیطان آدمهای باهوش هم باهوش است. این طور نیست که آدم
باهوش باشد اما شیطانش کودن باشد. امام
فرمود: (الشیطان الفقهاء فقیه الشیاطین) این حرف، حرف درست و بزرگی است. [79]
دیدار شیطان و حضرت جرجیس(ع)
گفته اند: روزی حضرت جرجیس(ع) با شیطان دیدار کرد و به او گفت: ای روح خبیث و ای ملعون. چه چیز تو را وا می دارد که باعث هلاک خود و دیگران شوی. در حالی که می دانی تو و پیروان و لشکریانت به جهنم می روید.
آن ملعون گفت: گمراه کردن یک نفر از بنی آدم نزد من محبوب تر است از لذّت همۀ دنیا و آنچه در آن است.
از این رو آن ملعون در کشاندن مردم به فساد و مانع شدن از کار خیر و صلاح بسیار شتاب دارد. در حدیثی آمده: حضرت رسول(ص) فرمودند: «العجله من الشیطان» عجله کردن در کارها از شیطان است مگر در چند کاری که خوی پیامبران است. [80]
شیطان در نشر سحر و جادو
بعد از اینکه حضرت سلیمان(ع) از دنیا رفت. شیاطین به راهنمایی ابلیس، سحر و جادو را در میان مردم منتشر ساختند. البته قبل از آن نیز سحر و جادو توسط جن گیران از جنّیان آموخته شده و بین مردم پخش شده بود.
هاروت و ماروت نیز دو تا از فرشتگان خدا به منظور امتحان، مردم را سحر می آموختند. البته آنها می گفتند که ما جهت امتحان به شما سحر می آموزیم. شما از انواعی استفاده کنید به نفع بشریّت باشد. ولی آنان در مواردی استفاده می کردند که منجر به جدایی بین زن و مرد و دیگر مفاسد می شد.
حضور شیطان هنگام جهل و خرافات
روزی گروهی از کفار نزد پیغمبر آمدند و از ایشان سئوال کردند. اگر خداوندی که تو می گویی وجود دارد، چرا ما فرزندانمان را زیر بت ها می گذاریم، شفا می گیرند. پیغمبر فرمودند: شیطان به سبب علمی که خداوند در اختیار او گذاشته است در جاهایی حق را به شما باطل نشان می دهد و در اینجا باطل را به شما حق نشان می دهد. یعنی او می تواند مانند یک پزشک کافر مریضی خاصی را مداوا کند به سبب علمی که دارد. اما هیچ وقت نمی تواند از خودش معجزه نشان دهد. مثلا هیچ وقت مانند حضرت مسیح (ع) نمی تواند مرده را زنده کند. این امور ویژه ی پیامبران الهی است و هر پیامبری معجزه ی خودش را دارد. یعنی پیامبر بعدی نمی تواند معجزه ی پیامبر قبلی را تکرار کند و معجزه فقط یک بار تحقق می یابد.
شیطان در مجلس عقد خوانی
شیطان به شکل پیرمرد یهودی در مجلس عقد خوانی هاشم (جدّ حضرت رسول الله) با سلمی حاضر شد و زمانی که هاشم مهریه را مشخص نمود ابلیس گریه کرد و به پدر سلمی گفت: مهریه را زیادتر کن و چندین بار این حرف را تکرار کرد. آخرالامر پدر سلمی فریاد زد: ای پیرمرد. از این مجلس خارج شو. [81]
شیطان در شکم بت
شیطان برای فریفتن مردم از هر راهی استفاده می کند حتی از زبان بت سخن می گوید.
شیطانی که نامش مُسعِر بود از درون بت هُبَل اشعاری در تعریف و تمجید از بت پرستی خواند. وقتی بت پرستان این اشعار را شنیدند، همه به سجده افتادند. شیطان به مردم گفت: فردا هم بیایید تا دربارۀ بت پرستی بیشتر برای شما سخن بگویم. بت پرستان به حضرت محمّد(ص) گفتند: شما هم فردا بیایید و حقیقت را از زبان بت بزرگ بشنوید. پیامبر اکرم(ص) از این ماجرا اندوهناک شد. در این هنگام یکی از جن های مؤمن نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و گفت: یا رسول الله! حتما فردا شما تشریف بیاورید. من شیطانی را که از درون بت سخن می گفت کشتم و خود به جای او سخن خواهم گفت.
طبق گفتۀ جن همۀ بت پرستان آمدند و به انتظار پیامبر(ص) ماندند. وقتی پیامبر اکرم(ص) تشریف آوردند، همۀ بت ها سرنگون شدند و مشرکان فورا آنها را به جای خود قرار دادند و به بت بزرگ گفتند: سخنانی که دیروز قول دادی، برای محمد بازگو کن. ناگهان از داخل شکم بت صدایی بلند شد و از حضرت محمّد(ص) تعریف و تمجید کرد و بت و بت پرستی را باطل اعلام کرد و گفت: ای مردم! بعد از حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع)، پیامبر بر حق حضرت محمّد(ص) است. همۀ مردم باید از ایشان پیروی کنند و بت پرستی را ترک نمایند که آن کاری باطل است.
در این هنگام بت پرستان خجالت زده به یکدیگر گفتند: محمّد بت ها را هم فریب داده است. همان طور که عدّه ای را فریب داده و به دین خود دعوت کرده است. [82]
شیطان چگونه انسان را گمراه می کند
شیطان شریر از چهار جهت انسان را
گمراه می کند و از دو جهت
نمی تواند.
در قرآن آمده است که شیطان گفت: «در راه مستقیم تو، به خاطر آنها کمین کرده و از روبرو و پشت سر و از راست و چپشان به آنها حمله می کنم و تو بیشتر آنها را ناسپاس می یابی». [83]
طبق این آیه شیطان و جنّیان شرور از چهار سو به انسان حمله می کنند ولی از پایین و بالا نمی توانند حمل کنند و به این علّت سجده و رکوع و دعا بهترین حالات انسان است.
تلاش شیطان در گسستن ایمان
انگیزۀ اصلی شیطان از بین بردن ایمان و اعتقاد است و اگر این هدف در آغاز کار برایش مقدور نشد. آهسته آهسته از اعمال کوچک شروع می کند تا به هدفش برسد. ابتدا مستحبّات را از انسان می گیرد و مکروهات را به انسان تزریق می کند و رفته رفته انسان را به معاصی صغیره و ترک واجبات مبتلا می سازد و آنگاه او را به ارتکاب معاصی بزرگ و معاذالله به بزرگترین گناه که همان کفر و شرک است آلوده می کند.
شیطان چگونه در انسان نفوذ می کند
وسوسه های شیطان، تدریجی و گام به گام است. او نمی تواند ناگهانی بر سر انسان مسلّط شود و او را به بدبختی بکشاند. بلکه آرام آرام در او نفوذ می کند تا بر او تسلّط کامل یابد.
قرآن در این باره می فرماید: «ای مردم! از نعمتهای حلال و پاکیزه خداوند که در روی زمین است بخورید و استفاده نمایید از گام های شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شما است».
از این آیه می توان فهمید که تسلّط افکار شیطان بر انسان تدریجی و لحظه به لحظه است نه ناگهانی. وسوسۀ شیطانی مقدّماتی دارد که اسیران شهوت در دامش گرفتار می آیند. زمزمه های دوستان ناباب، شرکت در محافل نامناسب، ترغیب و تشویق آلودگان، همگی از عوامل تدریجی انحراف اند. شیطان اوّل اندیشۀ گناه و نیّات سوء خود را ماهرانه و پنهانی به قلب انسان القاء می کند و کارهای زشت و پلید او را در نظرش زیبا جلوه می دهد.
از آنجا که کار شیطان اغوا گری و فریب است باید زمینه ای مناسب برای نفوذ خویش داشته باشد و این زمینه ها می تواند نقطه ضعف ها، حسّاسیّت ها، محرومیّت ها و عقده ها و به طور کلی صفات منفی باشد.
بنابراین شهوات سرکش، خودخواهی ها،
حبّ جاه و مقام، حبّ
مال و منال، حسادت ها، رقابت ها، شهرت طلبی و افزون خواهی ها،
عقده های حقارت و خود کم بینی ها، همگی از دام های خطرناک شیطان اند.
این گونه صفات، راه فعّالیت و نفوذ قطعی را برای شیطان باز می کند و اسباب تسلّط را برایش فراهم می آورد.
انسان در هر مرحله از ایمان، یا در
هر سنّ و سالی که باشد گاهی اوقات احساس
می کند که نیروی توانمندی از درون، او را به سوی گناهی می خواند که این گونه حالات
بیشتردر سال های جوانی خودنمایی می کند. در چنین حالتی آدمی دچار وسوسه های شیطانی
می شود.
در این شرایط، تنها راه نجات این است که انسان از قدرت درگاه الهی مدد جوید و از خداوند کمک بخواهد.
وسوسه های شیطانی
روزی حضرت علی(ع) حسن بصری را در کنار جوی آبی دید که برای نماز وضو می گیرد و چون وسواس داشت آب بسیاری بر اعضای وضو می ریخت.
علی(ع) فرمود: وضویت را آن طوری که خدا واجب کرده و پیامبرش مستحب قرار داده انجام بده و از ریختن آب زیاد اجتناب کن.
حسن بصری گفت: خونی که امیرمؤمنان از مسلمانان در میدان های جنگ و صحنه های کارزار ریخته از این بیشتر است.
علی(ع) فرمود: آیا این عمل تو را غمگین و افسرده کرده؟ گفت: بلی. فرمود: خداوند حزن و اندوهت را همیشگی کند. [84]
ایّوب سجستانی گوید: پس از این جریان، حسن بصری را همیشه دلتنگ و اندوهناک می دیدم. گویا که از دفن نزدیکان خود برگشته، سبب را از او پرسیدم و گفتم: چرا اینچنین افسرده و غمگین هستی؟ گفت: نفرین مرد صالح و نیکوکاری دربارۀ من مستجاب شده است.
شیطان و وسوسه های او در کمین مؤمنان
جمعی از اصحاب رسول خدا(ص) به محضر آن حضرت آمده و عرض کردند: ای رسول خدا. ما در مورد صفت نفاق که مبادا به سراغ ما آید ترسان هستیم.
حضرت محمّد(ص) فرمود: چرا ترسان هستید؟
اصحاب گفتند هنگامی که ما در حضور شما هستیم شما با نصایح خود به ما تذکّر می دهید و به آخرت تشویق می نمایید. حالت خدا ترسی در ما پدید می آید و دنیا را فراموش می کنیم و به گونه ای به آن بی میل می شویم که گویا آخرت و بهشت و دوزخ را با چشم می نگریم. ولی وقتی که از حضور شما می رویم و به خانه های خود باز می گردیم و بوی فرزندان به مشام ما می رسد و زنان و افراد خاندان را می بینیم حالت ما عوض می گردد به گونه ای که گویا در حضور شما نبوده ایم و هیچ گونه حالت معنوی نداشته ایم. آیا شما از اینکه این تغییر حالت ما نشانۀ نفاق ما باشد نگران نیستید؟
پیامبر اکرم(ص) به آنها فرمود:
کلا، ان هذه خطوات الشیطان فیرغبکم فی الدنیا...
نه، هرگز (این نفاق نیست) بلکه وسوسه های شیطان است که شما را به سوی دنیا ترغیب و تشویق می کند. به خدا سوگند اگر شما همان حالت را که تعریف کردید (که در نزد من پیدا می کنید) نگه دارید و ادامه دهید به مقامی می رسید که:
لصافحتکم الملائکه و مشیتم علی الماء
فرشتگان دست در دست شما می نهادند و بر روی آب (بدون وسیله) راه می روید.
شیطان و وسوسه های او در مورد خداوند
پیغمبر اکرم(ص) فرمود: گاهی شیطان نزد شما می آید و می گوید: چه کسی شما را خلق کرده است؟ شما می گویید: خدای تبارک و تعالی. او می گوید: پس خدا را چه کسی خلق کرده است؟ اگر چنین چیزی برای شما پیش آمد (و چنین سؤالی در ذهن شما پیش آمد) بگویید: به خدا و رسول او ایمان آوردم که این سخن باعث می شود شیطان (و آن فکر شیطانی) از شما دور شود. [85]
وسوسه های شیطان به وسیله زن مانع از انفاق شد
یکی از جاهایی که شیطان وارد عمل می شود و کار خود را با جدیت شروع می کند هنگام انفاق است. وقتی انسان تصمیم می گیرد از مال خودش ببخشد شیطان با هر نقشه ای جلوی او می ایستد و منصرفش می نماید.
خداوند در قرآن می فرماید: الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ
شیطان به شما وعده فقر می دهد. [86]
می گوید: اگر مال خود را انفاق کنی
بدبخت می شوی، خود و فرزندانت گرسنه می مانید، کسی به شما کمک نمی کند، ممکن است
در اثر گرسنگی تلف شوید، چرا مال خودت را با دست خود ضایع
می کنی؟
روایت شده: عدّه ای در مسجد نشسته بودند و از قحطی و خشکسالی که پیش آمده بود صحبت می کردند و از وضع فقرا و بیچارگان می گفتند. یکی از مؤمنان که در خزانۀ خود مواد غذایی و گندم فراوانی داشت تحت تأثیر سخنان بقیه قرار گرفت.
گفت: من در انبار خانه ام مقدار قابل توجّهی گندم ذخیره کرده ام همه را در اختیار فقرا قرار می دهم.
دوستان گفتند: آری. اگر شیطان بگذارد. گفت: شیطان هیچ غلطی نمی تواند بکند. هم اکنون می روم و همۀ گندم ها را تقسیم می کنم. سپس از جای خود برخاست و به طرف خانه رفت. وقتی خواست در انبار را باز کند همسرش جلو آمد و گفت: می خواهی چه بکنی؟
گفت می خواهم مقداری از این گندم ها رابه نیازمندان بدهم. زن گفت: ای مرد! مگر دیوانه شده ای؟ خودمان احتیاج پیدا می کنیم. هر کس در این شرایط سخت سعی می کند گندم تهیه کند و به خانه آورد و ذخیره کند. تو می خواهی گندم خودمان را به دیگران بدهی؟
سرانجام شیطان کار خودش را کرد. زن را وسوسه نمود و زن هم مرد را وسوسه کرد. مؤمن به مسجد آمد و پیش دوستانش نشست. دوستان به او گفتند: گندمها را به فقرا دادی یا طبق روایتی که می فرماید: کسی که دست در جیبش کند تا چیزی در راه خدا دهد، هفتاد شیطان دست او را می گیرند و مانع او می شوند شامل حالت شد و انفاق نکردی ؟
گفت: من از هفتاد شیطان خبر ندارم. امّا مادر شیطان کار خودش را کرد و مانع انفاق شد. [87]
رفتار شیطان
شیطان در مرحلۀ اوّل، بیزاری خود
را به انسان ابراز نمی کند. زیرا در این صورت انسان گول نمی خورد. بلکه وقتی او را
فریب داد و
دل های پاک و نورانی را منحرف کرد. آن وقت
می گوید: ای بندۀ نادان! ای انسان بی بند و بار! تو انسان بودی و دارای مقام و
منزلت الهی! گول من شیطان که دشمن تو بودم را خوردی و به خدای خود که تو را از عدم
به وجود آورد کافر شدی. برو که جای تو دوزخ است. بعد می گوید: خوب شما را به دام
کشیدم و نهان شما را ظاهر کردم، آلودگی ها و عفونت های شما را آشکار نمودم.
آن ملعون به همۀ انسان ها می گوید: کافر شوید. آن افرادی که فریب وعده های دروغ شیطان را خوردند و راه کفر و شیطان را رفتند. دین خود را زیر پا گذاشته و کافر می شوند.
در این باره قرآن می فرماید:
کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ
«(کار عده ای از مردم) هم چون شیطان است که به انسان گفت: کافر شود – تا مشکلات تو را حل کنم. امّا هنگامی که او کافر شد. گفت:
من از تو بیزارم، من از خداوندی که
پروردگار عالمیان است
می ترسم». [88]
نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای شیطان
مؤذّنی بود که همیشه برای مسلمانان اذان می گفت و قریب چهل سال برای مسلمانان اذان می گفت. روزی پس از اتمام اذان نگاهی به خانه های اطراف مسجد انداخت و ناگهان در یکی از خانه های اطراف مسجد چشمش به دختری افتاد که در حال شستن سرو صورت خود بود.
در آن لحظه نتوانست نگاه خود را کنترل کند و شیطان نیز او را وسوسه کرد و او را به ادامه نگاه تشویق کرد و با ادامه نگاه های شهوت آلود به دختر دل بست. هنگامی که دختر به اتاق رفت او نیز از جایگاه اذان پایین آمد و چنان اسیر شهوت شد و در دام شیطان افتاد که رهایی از آن برایش امکان پذیر نبود. روز بعد به جای اینکه مانند همیشه برای نماز به مسجد برود به در خانۀ دختر رفت و در زد. پدر خانه در را باز کرد و هنگامی که چشمش به مؤذّن مسلمان افتاد با کمال شگفتی پرسید: چه کار داری؟ مؤذّن جواب داد. برای خواستگاری دختر شما آمده ام صاحبخانه که از این پیشنهاد غرق در حیرت شده بود فکری کرد و گفت: ما مسلمان نیستیم و مذهب ما گبر است و بنا به ائین خود نمی توانیم دختر به مسلمان بدهیم و هر کس که بخواهد با ما وصلت کند باید به آئین ما در آید. مؤذّن پس از کمی تأمّل گفت: حاضرم به دین شما در آیم. سرانجام مراسم در آمدن به دین گبریان انجام شد و سپس مراسم میهمانی ازدواج نیز صورت گرفت. حجله عروسی را در طبقۀ فوقانی ترتیب دادند و آقای داماد با عجله یکی دو پلّه بالا رفت و هنگامی که به پله آخر رسید پایش لغزید و از همانجا به وسط حیاط پرت شد و در دم جان سپرد و در حالت کفر رخت از جهان بر بست. [89]
دفع وسوسه های شیطان
اگر انسان این کارها را انجام دهد وسوسۀ شیطان از او دور می شود و آن ملعون تا مدّتی قادر نیست او را وسوسه کند.
1- پناه بردن به خداوند متعال: حضرت علی(ع) فرمودند: وقتی شیطان یکی از شما را وسوسه کند باید به خدا پناه برید و بگویید:
امنت با لله و برسوله مخلصا له الدین [90]
همچنین زمانی که در قلب تو شکّی رخنه کند باید بگویی:
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم [91]
2- حنا: درحنا بستن چهارده خصلت است. نهم آنها اینکه وسوسۀ شیطان را کم می کند. [92]
3- خوردن انار: امام صادق(ع) فرمود: وقتی انار در معده قرار گیرد تا چهل روز وسوسۀ شیطان را از بین می برد. [93]
4- آب نیسان: آن آب بارانی است که بعد از 23 روز که از عید نوروز گذشت تا سی روز بعد از آن می گیرند. [94]
5- شستن سر با سدر: امام صادق(ع) فرمودند: کسی که سر و صورت خود را با برگ سدر بشوید، خداوند متعال شیطان را هفتاد روز از او دور می گرداند. [95]
6- مسواک: امام صادق(ع) فرمودند: بر شما باد به مسواک کردن؛ زیرا آن وسوسۀ شیطان را از سینۀ انسان بیرون می برد. [96]
7- ذکر اهل بیت: ذکر اهل بیت(ع) برای وسوسۀ در سینۀ انسان شفا است. [97] ( از همه مهمتر اینکه انسان درود بر پیامبر اسلام(ع) بفرستند.)
8- روزه گرفتن: روایت شده که هر کس در هر ماه سه روز، روزه بگیرد. آن سه روز وسوسۀ شیطان را از قلب بیرون می برد. [98]
گفتگوی پیغمبر با شیطان
پیغمبر اکرم (ص) روزی از راهی می گذشت. شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده، از او پرسید: چرا اینقدر ضعیف گشته ای؟
شیطان گفت: یا رسول الله از دست امّت تو رنج می برم و در زحمت هستم.
پیغمبر فرمود: مگر امّت من با تو. چه می کنند که رنج می بری؟
شیطان گفت: چون که آنها شش خصلت دارند که من نمی توانم این شش خصلت را در آنها ببینم.
اوّل: هر کجا به هم می رسند سلام می کنند.
دوّم: به یکدیگر دست می دهند.
سوّم: برای هر کاری که می خواهند انجام دهند ان شاء الله می گویند.
چهارم: استغفار می کنند و با گفتن
این جمله سعی و تلاش مرا باطل
می کنند.
پنجم: هر وقت نام مبارک تو را می شنوند بر تو صلوات می فرستند.
ششم: در ابتدای هر کاری که می خواهند انجام دهند قبل از شروع به آن کار بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم می گویند.
گناهی که شیطان بر انسان غالب می شود
در روایتی آمده است حضرت موسی(ع) از ابلیس پرسید: مرا از گناهی خبر بده که اگر آنها را بشر انجام دهد و بر آنها غلبه می یابی.
زمانی که انسان را غرور می
گیرد و از خودش راضی شود و گاهی که انسان عمل خیر خود را زیاد و گناهان خود را کم
می پندارد. گفت: یا موسی. با زن نامحرم خلوت نکن. چرا که هر گاه با زن نامحرمی
خلوت کردی بدان که نفر سوّم من هستم و
مبادا که با خدا معاهده ای داشته باشی چرا که من در آن صورت تو را از وفای به عهد
باز
می دارم (البته معاهده راستین با خدا لازم است) و هر گاه خواستی صدقه بدهی تأخیر
نکن. چرا که در صورت تأخیر من مانع آن می شوم. سپس ابلیس برگشت و گفت: وای بر من
چیزی را به موسی آموختم که بنی آدم آن را
نمی دانست. [99]
فریاد شیطان
بعضی کردارهای انسان آن قدر بر شیطان ناگوار است که او را به فریاد و فغان می آورد و از ناراحتی رنجور و نحیف می شود. به این داستان توجّه کنید:
روزی شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول(ص) هم مشغول طواف خانۀ کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده کناری ایستاده است. فرمود: ای ملعون. تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری؟
گفت: از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم. فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند ؟
گفت: یا رسول الله. چند خصلت نیکو در ایشان است. من هر چه تلاش می کنم این خوی را از ایشان بگیرم نمی توانم. فرمود: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدام اند؟
گفت: «اوّل اینکه هر گاه به یکدیگر می رسند سلام می کنند و سلام یکی از نامهای خداوند است». [100]
پس هر که سلام کند حق تعالی او را
از هر بلا و رنجی دور می کند و هر که جواب سلام را بدهد خداوند متعال رحمت خود را
شامل حال او
می گرداند.
دوّم اینکه، هر وقت همدیگر را ملاقات می کنند به هم دست می دهند و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یکدیگر بر نداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند. [101]
سوّم، وقت غذا خوردن و شروع کارها «بسم الله» می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند.
چهارم، هر وقت سخن می گویند «ان شاء الله» بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم آنان زحمت مرا ضایع می کنند.
پنجم، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم. باز متوجه می شوند توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد.
ششم، از همۀ اینها مهمتر این است
که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند «صلوات» می فرستند و من چون ثواب «صلوات»
را
می دانم از ناراحتی فرار می کنم.
هفتم، ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است. پس حضرت رو به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس یکی از این خصلتها را داشته باشد از اهل بهشت است. [102]
ابلیس توان فریب چه کسانی را ندارد
امام صادق(ع) فرمود: ابلیس گفت: پنج گروه هستند که نمی توانم آنان را فریب بدهم. کسانی که به خداوند پناه می برند و در کارهایشان به او توکّل می کنند و کسانی که در شب و روز زیاد تسبیح خدا کنند و کسانی که برای برادر دینی آنچه را می پسندد که برای خود می پسندد و کسانی که وقتی به مصیبت الهی گرفتار می شوند جزع و فزع نکنند و کسانی که خداوند به آنچه از رزق و روزی به آنها می دهد راضی باشند. [103]
چگونگی نفوذ شیطان
وسوسه های شیطانی معمولا تدریجی و
گام به گام است. او نمی تواند یکباره و ناگهانی بر انسان مسلّط شود. بلکه آرام
آرام در او نفوذ
می کند تا بر او تسلّط شود.
قرآن می فرماید: «ای مردم! از نعمت های حلال و پاکیزۀ خداوند که در روی زمین است تناول کنید و از وسوسه های شیطان پیروی نکنید که او محققا شیطان برای شما دشمن آشکاری است». [104]
از این آیه معلوم می شود که تسلّط افکار شیطان بر انسان تدریجی و آرام آرام است. وسوسه های شیطانی، مقدّماتی دارد که اسیران شهوت، گام به گام در دامش گرفتار می شوند. زمزمه های دوستان هوس باز، شرکت در محافل نامناسب، ترغیب و تشویق آلودگان، همگی از عوامل تدریجی انحراف اند. شیطان، اول اندیشه گناه و نیات سوء خود را ماهرانه و پنهانی به قلب انسان القاء می کند و کارهای زشت و پلید او را در نظرش زیبا جلوه می دهد.
راه فعالیت نفوذ شیطان، شهوات سرکش، خودخواهی ها، حب جاه و مقام، حب مال و منال، حسادت ها، شهرت طلبی ها، رقابت ها، افزون خواهی ها، عقده های حقارت و خود کم بینی ها و... از دام های خطرناک شیطان است.
انسان در هر مرحله از ایمان یا در
هر سن و سالی که باشد، گاهی اوقات احساس می کند که نیرویی از درون، او را به سوی
گناه سوق می دهد. اینگونه حالات بیشتر در
سال های جوانی اتفاق می افتد. در چنین مواقعی، آدمی دچار وسوسه های شیطانی گردیده
و با مختصر غفلتی، ممکن است دچار لغزش شود. در این هنگام، تنها را ه نجات این است
که انسان با بینش و دانش الهی از خداوند متعال مدد جوید و از درگاه خداوند متعال
بخواهد که او را از شر شیطان نجات دهد. خودش هم باید سعی کند که خود را از شر
وسوسه های شیطان و نفس اماره دور نگه دارد. پس در هر زمانی به وسیلۀ علم و عمل و
عبادت،
می توان به درجات عالی بهشت نایل شد و از نعمت های آن استفاده
می کرد.
صفات شیطان
شیطان قدرتی نابکار و بسیار بدکردار است. نیرو و روحی پلید و سرکش و طغیان گر است. امّا قصه نویسان، برای سرگرمی کودکان از شیطان یک موجود خیالی ساخته و از او یک شبح وحشتناک و یک قدرت اسرار آمیز ساخته اند. درحالی که ابلیس موجودی است حقیقی و زنده که نامرئی و فریبکار و وسوسه کننده است. وسوسه او صدای آهسته ای است که از درون انسان بر می خیزد و افکار بد و مضر دارد که به ذهن انسان خطور می کند. یا با صدای آهسته به چیزی دعوت می کند و مخفیانه در قلب انسان نفوذ می کند. بنابراین کلامی که از درون انسان می گذرد و یا از شخص دیگری که از بیرون عامل آن شود و در قلب نفوذ کند وسوسه است.
چهرۀ ابلیس چهره تکبّر و عصیان، نخوت و تمرد، خود خواهی و خودمحوری و مظهر غرور و خودبرتربینی است.
آن ملعون از امر خدا سرپیچی کرد و
رانده شد و برای اغوا کردن مردم آماده است. شیطان انسان ها را برای انجام گناه و
خلاف تشویق
می کند.
با اینکه خداوند متعال شیطان را در انجام وسوسه هایش آزاد گذاشته، ولی انسان را در برابر او بی دفاع نگذاشته است. به او نیروی عقل، شعور و خرد داده که می تواند سد محکمی در برابر وسوسه های شیطان باشد.
یکی دیگر از راه های دفاع در برابر شیطان، پاکیزگی و استعمال عطر است. حضرت امام رضا(ع) فرمودند: هر روز به خودتان عطر بزنید، اگر نمی توانید یک روز در میان عطر بزنید، اگر نمی توانید حتما روز جمعه به خودتان عطر بزنید.
میدان شیطان
بعضی را وسوسه می کند که عمل درست را انجام ندهند. عدّه ای که به درستی اجناس را وزن می کنند وسوسه می کند که در آن دست ببرند. عدّه ای را وسوسه می کند که در ذرع و متر دزدی کنند و در فروختن اجناس خود قسم دروغ بخورند به بعضی دستور تقلّب، غش در معامله، ربا و سود گرفتن می دهد.
حضرت علی(ع) به حارث همدانی می
فرماید: بپرهیز از نشستن در سر گذرها و در مراکز عمومی و بازارها و مراکز تجارت،
زیرا در آن جاها محل حضور شیطان – و وسوسه های اوست – محل پیشامد
فتنه ها و تباه کاری ها است. شیطان سعی می کند افراد را برای تأمین منافع خودشان
به دروغ، غیبت، تهمت و انحراف بکشاند. [105]
زهد و ترس از خدا
جنید بغدادی گفته است: شبی خوابیده بودم. از خواب بیدار شدم و در دلم افتاد که به مسجد بروم. وارد مسجد شدم. ناگهان شخصی را دیدم. از او ترسیده و به وحشت افتادم. اوگفت: ای جنید. از من می ترسی؟ گفتم آری. او گفت: اگر به واقع خدا را شناخته باشی جز او از کسی نمی ترسی. گفتم: تو کیستی؟ اوگفت: من شیطان هستم. گفتم: درباره مطلبی دوست داشتم تو را ببینم. شیطان گفت: هر گاه که فکر و اندیشه ات به من باشد از خدا غافل گشته ای. حال بگو مقصودت از دیدنم چیست؟ گفتم: آیا تا کنون توانسته ای بر فقرا و زاهدان چیره شوی ؟ گفت: هرگز. گفتم چرا؟ گفت: هر گاه خواستم به وسیلۀ دنیا بر آنان دست یابم به آخرت میل نمودند و هر گاه خواستم از راه وسیله قرار دادن آخرت بر آنان غالب شوم به مولای خود پناه بردند و من در این مورد هیچ راه چاره ای ندارم. شیطان این را گفت و ناپدید شد. [106]
تجارت خانۀ شیطان
شیطان در دنیا هم برای خود جایی دارد که آنجا دکّان و مغازۀ شیطان است. در این مغازه سرمایه و مال التجاره ای آماده کرده و کالاهای گوناگونی را در قفسه ها قرار داده است و برای فروش، دنبال مشتری می گردد. اجناس این مغازه عبارت است از: کبر، غرور، بخل، فخر، ریا، حرص، حسد، طمع، معصیت، کسالت، عصبیّت، کینه، عداوت، سوء الخلق، غضب، قساوت، خصومت، عداوت، لهو و لعب، فسق و فجور، غفلت، زنا، لواط، قتل و غارت، غیبت، تهمت و...
به همین دلیل یحیی بن معاذ می گوید: دنیا دکّان شیطان است.
همچنین حضرت علی(ع) می فرماید:
الدنیا سوق الخسران
دنیا بازار زیان است. [107]
امّا کالاهای دیگری که در قفسه های این مغازه، مرتّب و منظّم کرده عبارت است از: حّب دنیا، حّب ریاست، حّب طعام، حّب زنان، حّب خواب، حّب ثروت، حّب رتبه و مقام، راحت طلبی، کلام بیهوده، برتری طلبی و...
روزی حضرت عیسی بن مریم(ع) شیطان را دید که پنج الاغ سیاه در پیش دارد و بارهایی بر آنان گذاشته و از راهی می رود.
حضرت مسیح(ع) پرسیدند: ای شیطان! بار این الاغ ها چیست؟ آن ملعون جواب داد: ای روح الله! بار آنها مال التجاره است و برای فروش می برم.
حضرت مسیح(ع) فرمودند: آیا همۀ کالاها از یک قماش هستند؟ گفت: خیر، بار هر کدام با دیگری فرق می کند.
حضرت مسیح(ع) به یکی از آنها اشاره کردند و پرسیدند: بار این الاغ چیست؟ شیطان گفت: ظلم و ستم و دشمنی است. حضرت مسیح(ع) فرمودند: خریدار آن کیست؟ آن ملعون پاسخ داد: پادشاهان ظالم و حاکمان مستبد و ستمگر.
حضرت مسیح(ع) پرسیدند: این الاغ چه باری دارد: آن ملعون پاسخ داد: غرور و خود پسندی. حضرت مسیح(ع) فرمودند: چه کسی خریدارش است؟ آن ملعون پاسخ داد: کدخداهای آبادی ها و رؤسای ممالک.
حضرت مسیح(ع) پرسیدند: این یکی الاغ چه باری دارد: آن ملعون گفت: حسد. حضرت مسیح(ع) پرسیدند: مشتری آن کیست؟ آن ملعون گفت: عالمان درباری و مزدوران آنها و نوکران اجانب.
حضرت مسیح(ع) پرسیدند: بار این الاغ چه می باشد؟ آن ملعون
پاسخ داد: خیانت. حضرت مسیح(ع) پرسیدند: مشتری آن کیست؟ آن ملعون گفت: تجّار و
عُمّال و کارکنان تجّار. افرادی که تجّار آنها را امین خود قرار داده اند و برای
خرید و فروش به شهرهای دور و نزدیک
می فرستند. امّا آنها به جای امانت داری خیانت می کنند.
حضرت مسیح(ع) پرسیدند: بار آخرین الاغ چیست؟ آن ملعون پاسخ داد: نیرنگ. حضرت مسیح(ع) پرسیدند: چه کسانی خریدار آن هستند. آن ملعون جواب داد: زن ها مشتری و خریداران این بار می باشند. [108]
قرآن مکر زنان را از مکر شیطان بزرگ تر دانسته است. در این باره قرآن می فرماید:
إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ
«کید و مکر زنان بزرگ است». [109]
همینطور مکر شیطان را سست و ضعیف
معرفی می کند. آنجا که
می فرماید:
إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا
«به درستی که کید شیطان ضعیف است». [110]
غضب شیطان
حدیثی از قول امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند غضب یکی از لشکریان خطرناک شیطان است.
وقتی آتش غضب و این لشکر شیطان در سینه انسان مشتعل شد و خون چشم ها را پر کرد شیطان اختیار او را در دست گرفت، انسان دیگر از هیچ جنایت و خیانتی که مرتکب شود باکی ندارد. ممکن است به قتل و غارت، ضرب و جرح،سخریه و شماتت،حقد وحسد، فحش و ناسزا، دروغ و تهمت، هتک حرمت، طرد وتحقیر و غیره دست زند.
حدیثی از حضرت رسول اکرم(ص) که فرمودند: غضب پارۀ آتشی از شیطان است. [111]
به وسیله غضب، شیطان به آرزوی خود می رسد و می تواند انسان را از حق منحرف کند چون خود آن ملعون می گوید: غضب وسیلۀ شکار من است. به واسطه آن بندگان خوب خدا را به دام می اندازم و از بهشت دور می کنم و به سوی جهنّم می کشانم. [112]
وقتی آتش غضب در سینه شعله ور شد و زبانه کشید باید به وسیلۀ وضو گرفتن با آب سرد آن را از بین برد و خاموش کرد.
بنابراین، نتیجه گرفته می شود که:
شیطان تمام فتنه ها، فساد، فحشا، قتل و خون ریزی را که انجام می دهد با این لشکر
خطرناک انجام
می دهد و با کمک آن به جنگ انسان های با ایمان می رود.
نداهایی از شیطان
یکی از پیامبران الهی در مسجد با
خداوند مناجات می کرد و می گفت: خداوندا. از تو می خواهم که شیطان را با چهره اش
به من نشان دهی تا او را ببینم و برنامه و کارش را بشناسم. خداوند از طریق وحی به
او فرمود: از مسجد بیرون برو که او را خواهی دید. وقتی آن پیامبر از مسجد خارج شد
ابلیس را دید که بر در مسجد ایستاده در حالی که پرچمی در دست و طبلی به گردن داشت
و تیری به کمر بسته بود. آن پیامبر فرمود: ای ملعون. اینها چیست؟ شیطان گفت: ای
پیامبر خدا. من هر روز با این وضع بر در مسجد می آیم و یکی از یاران خود را به
داخل مسجد می فرستم تا وقتی که مردم سلام نماز را می دهند و او در دلشان وسوسه
کند.در این هنگام من دوال را بر طبل می زنم و سه مرتبه با آواز بلند ندا می دهم.
ندای اوّل این است که «الطمع الطمع» وقتی که این ندا به گوش بعضی از مردم طمعکار
برسد در همان لحظه زود بیرون آمده و زیر پرچم من جمع می شوند. وقتی مرگشان
می رسد از این تیر زهر آلود به شکم آنها می زنم تا در شک و شبهه بیافتند و بدون
ایمان و توبه از دنیا بروند. ندای دوّم من «الحرص الحرص» است. در نتیجه آن هر کس
در دلش حرص دنیا باشد با خودش می گوید: اگر بیش از این توقّف کنم، دیگران خرید و
فروش می کنند و سود زیادی می برند ولی من از آن محروم می شوم. در نتیجه زود از
مسجد بیرون می آیند و زیر پرچم من جمع می شوند. آواز سوّم من این است که: «المنع
المنع» می گویم. وقتی که این ندا به گوش این مردم برسد، بخیلان با خود می گویند:
اگر بیش از این در مسجد درنگ کنم ممکن است فقیری وارد شود و از ما چیزی بخواهد. با
این وسوسه زودتر خود را به بیرون از مسجد رسانیده و زیر پرچم من می آیند. امّا
آنان که در جای خود می نشینند و تعقیب نماز را
می خوانند از بندگان خالص خدا هستند. [113]
ندای شیطانی در هنگام دفن پیامبر (ص)
وقتی که حضرت رسول اکرم(ص) از دنیا رحلت فرمود: اصحاب آن حضرت ندایی را شنیدند که می گفت: پیامبر شما پاک است. پس نیازی به غسل ندارد. بنابراین او را بدون غسل کفن و دفن کنید. حضرت علی(ع) سر خود را بلند کرد و فرمودند: دور شو ای دشمن خدا. پیامبر اکرم(ص) خودشان فرموند که مرا غسل داده و دفن کنید. [114]
استاد شیطان
گاهی بعضی از افراد در ظلم و جنایت به جایی می رسند که هم ردیف شیطان می شوند. بلکه از شیطان جلوتر افتاده و استاد شیطان به حساب می آیند.
آنها افرادی هستند که غیر از خدا را عبادت و بندگی می کنند و آن را در زندگی خود مؤثر و صاحب نفوذ می دانند. این افراد طبق آیات و روایات مشرک و کافر هستند.
البته منظور از عبادت این نیست که در برابر آنها نماز و سجده یا راز و نیاز می کنند. بلکه، حتی گوش دادن به سخن کسی به قصد اینکه به آن عمل کند و یا قانون کشور یا عدّه ای را به رسمیّت بشناسد هم یک نوع عبادت به حساب می آید.
از رسول اکرم(ص) نقل شده: کسی که به سخن سخنگویی گوش فرا دهد و از روی رضایت، تسلیم او شود او را پرستش کرده است. اگر این سخنگو از سوی خدا سخن بگوید: خدا را پرستیده و اگر از سوی ابلیس سخن گوید: ابلیس را عبادت کرده است. [115]
اینها از این رو، استاد شیطان اند که چیزی را ستایش می کنند که هیچ وقت شیاطین آنها را ستایش نکرده اند. زیرا شیطان می گفت: خدایا! من فقط تو را اطاعت می کنم. گرچه جرم شیطان این بود که بر حضرت آدم(ع) سجده نکرد. ولی افرادی هستند که در شرک و کفر از شیطان هم پیشی گرفته اند و در واقع استاد آن ملعون شده اند.
پیروان شیطان
افراد زیادی در دنیا به جای اینکه از خدای متعال پیروی کنند. از شیطان ملعون پیروی می کنند.
اینان در قالب های گوناگون
خودنمایی می کنند. گاهی دربارۀ قدرت خدا در رابطه با زنده کردن مردگان به بحث و
مجادله می نشینند، گاهی ملائکه را دختران خدا می دانند، برخی از آنها معاد را منکر
هستند و بعضی با تقلید کورکورانه از خرافات و هوس ها به جدال با حق بر
می خیزند.
زمانی روی مسئلۀ عملی بحث می کنند و به ناحق روی بحث خود پافشاری می کنند و تا آنجا که امکان داشته باشد سعی می کنند حرف نادرست خود را به دیگران بقبولانند. در حالی که نه از اسلام شناختی دارند و نه حتی کوچک ترین مسئلۀ قرآن و اسلام را درک می کنند. آنها به همه چیز به دیدۀ تردید می نگرند و برای گمان های غلط خود اسرار و پافشاری می کنند و سر و صدا راه می اندازند. قرآن دربارۀ آنها می فرماید:
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ
«گروهی از مردم بدون هیچ علم و
دانشی به مجادله دربارۀ خدا بر
می خیزند و از هر شیطان سرکش (جن یا انس) پیروی و اطاعت
می کنند». [116]
کیفر اینگونه افراد به جز آتش
سوزان (قیامت) چیز دیگری نخواهد بود. همچنین قرآن راجع به هواداران شیطان و جزای
اعمال آنها
می فرماید:
قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُکُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا
«خداوند خطاب به شیطان می فرماید: برو! هر کس از آنان (بنی آدم) که از تو تبعیت کند، جهنم و آتش سوزان آن کیفر آنها است و آن کیفری است فراوان». [117]
باید بدانید که هر یک از آنها برای خود حیله و دامی فراهم کرده اند. هیچ کدام در یک خط و راه نیستند و نقشه و برنامه مشترکی هم ندارند، بلکه خط های آنان چنان گوناگون است که انسان در تشخیص آنها سردرگم می ماند.
برادران شیطان
آنها افرادی هستند که حق خویشان و هم وطنان و همسایگان را پایمال می کنند. همچنین اسراف و تبذیر می کنند. مال خود را در راه غیر خدا به مصرف می رسانند. یا اینکه بدون انگیزه دارایی خود را ریخت و پاش می نمایند و به مصرف های صحیح و عقلانی نمی رسانند. چنین افرادی برادران شیطان هستند. قرآن دربارۀ آنها می فرماید:
إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا
«به راستی که تبذیر کنندگان
برادران شیطان اند و شیطان هم
نعمت های پروردگارش را ناسپاس کرد». [118]
به همین خاطر تبذیر کنندگان براردان شیطان هستند. زیرا نعمت های پروردگار را در راه نا درست: یعنی در راه اغوا و گمراهی مردم خرج می کنند.
بلکه باید نیرو، پول، توان، سرمایه و استعداد خود را به صورت معقول و دور از هرگونه افراط و تفریط استفاده کنند.
حزب شیطان
همین طور حزب شیطان که افراد شاخص آن منافقان هستند. دارای ویژگی های زیر می باشند:
- افرادش، دستورها و برنامه های خداوند متعال را نادیده می گیرند.
- خود را در قبال مردم و خدا مسئول نمی دانند و از محرومان و مستضعفان اجتماع و بندگان خدا دستگیری نمی کنند.
- حرفشان دروغ است و برای حق جلوه دادن کارهای خود به دروغ سوگند می خورند.
- افرادی هستند که همه چیز دنیا، مانند رفاه و آسایش، مال و ثروت، پست و مقام دنیا را خاص خود و فرزندانشان می دانند.
- اشخاص کوردلی هستند که تمام کارها و رفتارشان، حتی نماز و عبادتشان، از روی ریا و خودنمایی است.
اینان لشگریان و یاران شیطان هستند. قرآن دربارۀ آنها می فرماید:
اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ
«شیطان بر آنها – منافقان دروغ گو و از خدا بی خبر – چیره شده و یاد خدا را از خاطر برده اند. آنها حزب شیطان اند. بدانید که حزب شیطان زیان کاران اند».[119]
یاران شیطان
- افرادش هیچ به یاد خدا نیستند و از او یاری نمی کنند، بر دستورها و برنامه های او نیستند و آن ها را نادیده می گیرند.
- خود را در قبال مردم و خدا مسئول نمی دانند و از محرومان اجتماع و مستضعفان و بندگان خدا دست گیری نمی کنند.
- حرفشان دروغ است و برای حق جلوه دادن کارها و برنامه های خود به دروغ سوگند می خورند و باکی از آن ندارند.
- کسانی هستند که همه چیز دنیا مانند رفاه و آسایش، مال و ثروت، پست و مقام دنیا را خاص خود و فرزندانشان می دانند.
- آنها منافقان کور دلی هستند که تمام کردار و رفتارشان حتی نماز و عبادتشان از روی خودنمایی و دو رویی است.
پول و خوشحالی شیطان
ابن عبّاس گفته است: اوّلین پول نقره و طلایی که روی زمین سکّه زدند مورد نظر شیطان قرار گرفت و چون آنها را دید برداشت و روی چشم های خود گذاشت و نیز به سینه چسباند و از شادی و شعف فریاد بر آورد و گفت: شما دو تا (نقره و طلا) نور چشم و میوه دل من هستید. من باکی ندارم که چون مردم شما را دوست بدارند دیگر بتها را نپرستند. زیرا برای من همین کافی است که شما را دوست بدارند. [120]
گمراه کردن انسان به وسیله جن به دستور شیطان
برخی از جنّیان در خدمت شیطان بوده و او را در بسیاری از مقاصدش یاری می کنند.
شیطان خودش از جنیان بوده و عمر
بسیار طولانی داشته و فرزندان زیادی دارد و نیز بسیاری از جنّیان در خدمت او هستند
و او را یاری می کنند. در روایتی دیگر وارد شده است شیطان یاران و لشکریانش را در
وقت غروب و طلوع خورشید به حرکت در می آورد. پس در آن دو وقت یاد خدا را بیشتر
کنید. شیطان برخی از جن ها را مأمور
می کند تا انسان ها را به شکل های متفاوت گمراه کنند.
تهمت زنا به حضرت مریم(س)
شیطان بعد از آنکه حضرت زکریّا(ع) را به شهادت رساند، در صدد برآمد که آبروی حضرت مریم(س) را ببرد و در پی فرصت بود.
وقتی حضرت عیسی(ع) متولّد شد آن ملعون به صورت زنی از زنان بنی اسرائیل در آمد و آنان را وا داشت تا به حضرت مریم(س) مریم ناسزا گویند.
وقتی زن ها حضرت مریم(س) را دیدند که فرزندش را در آغوش گرفته می آید. آنها به ایشان ناسزا گفتند. به او گفتند: ای مریم. حیف از آن سابقۀ درخشان و این آلودگی، صد حیف از آن دودمان پاکی که اینگونه بد نام شد.
ای مریم. تو مسلما کار بسیار بدی انجام دادی. این کار شایستۀ تو نبود. بعضی به او گفتند: ای خواهر هارون. پدر تو آدم بدی نبود، مادرت نیز هرگز آلودگی نداشت و زنا کار نبود.
در این هنگام مریم به فرمان خدا سکوت کرد. تنها کاری که انجام داد این بود که اشاره به نوزادش عیسی(ع) کرد که از او بپرسید.
آنها گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟ ای مریم! ما را مسخره کرده ای؟ ناگهان نوزاد زبان گشود و با آنها سخن گفت و رفع تهمت از مادر خود کرد و بینی شیطان را به خاک مالید.[121]
حکایت پدر شیطان پرست
یکی از علمای بزرگ نقل می کرد که
مردی در اصفهان کارهای عجیب می کرد و از امر پنهانی خبر می داد. هنگامی که موسم حج
فرا می رسید روز هفتم ذی الحجّه از اصفهان حرکت می کرد و موقع حج با حجّاج اعمال
را انجام می داد و قبل از تمام مردم به اصفهان بر
می گشت با اینکه در آن زمان هواپیما نبود.
سرانجام آن مرد با کمال احترام و
محبوبیت از دنیا رفت. پس از مدّتی پسرش در خانه نشسته بود و آن روز هم هفتم ماه ذی
الحجّه بود. مردی داخل شد و گفت: من همه ساله در چنین روزی پدرت را سوار
می کردم و به مکّه می بردم. اکنون برخیز و سوار شو. من سورا شدم. مرا به صحرا برد.
در آنجا مرا پیاده کرد و گفت: من شیطانم. پدرت برای من سجده می کرد. تو هم برای من
سجده کن. گفتم: من برای غیر خدا سجده نمی کنم. او اصرار کرد و من اجابت نکردم. سرانجام
مرا در آن بیابان رها کرد و رفت. من از خدا خواستم که مرا از آن گرفتاری نجات دهد
و مرا به شهر برساند. خداوند هم راه را به من نشان داد و من هم به شهر برگشتم. [122]
حکایت سر سپردگی به شیطان
یکی از علمای بزرگ اصفهان فرمود: در قریه ای اطراف اصفهان، یکی از اهالی در حال احتضار بود، مرا به بالینش دعوت کردند، رفتم و به او گفتم: بگو«لا اله الا الله» محتضر پاسخ داد. ناگهان از گوشه سمت چپ منزل صدایی شنیده شد: صدق عبدی. یعنی بنده من راست می گوید، باز به او گفتم: بگو «یا الله» صدایی بلند شد لبیک عبدی، فهمیدم کسی هست که پاسخ می گوید یعنی جواب محتضر را می دهد.
گفتم: تو کیستی؟ گفت: این شخص یک عمر غلام و خادم من بوده است. بنده خالص و مخلص من است.
پرسیدم تو کیستی؟ گفت: من شیطانم.
این شخص به خاطر پیروی از وسوسه های شیطان خود را اسیر و غلام حلقه به گوش او کرده است و وقتی که می گوید: «یا الله» چون خدا و معبود او شیطان است. بنابراین از طرف او لبیک می شنود. معنی عبادت و بندگی آنقدر وسیع است که حتی شامل گوش فرا دادن به سخن کسی به قصد عمل کردن نیز می شود. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که:
اگر کسی به سخن کسی گوش فرا دهد (گوش دادن از روی تسلیم و رضا باشد) او را پرستش کرده است. اگر این سخن گو از سوی خدا سخن حق بگوید خدا را پرستیده است و اگر از سوی ابلیس سخن باطل بگوید ابلیس را بندگی و عبادت کرده است.
شباهت شیطان جنی و شیطان انسی
شیطان های جنّی و انسی در چند مورد مانند هم هستند:
1- شیطان جنّی، انسان را به راه خلاف و گناه می کشاند و شیطان انسی هم همین کار را می کند.
2- شیطان جنّی با لباس حق به جانب و دلسوزانه و خیر خواهانه می آید که انسان به او مشکوک نشود تا حرف او را قبول کند. شیطان انسی هم با همین چهره و لباس و زبان نرم می آید.
3- شیطان جنّی انسان را از انجام کارهای خیر باز می دارد و او را از عاقبت آن می ترساند. مثلا در کمک کردن به محرومان می گوید مال خود را انفاق نکن که فقیر خواهی شد. شیطان انسی هم همین صحبت را می کند.
4- وسوسه های شیطان جنّی بر قلب
انسان تأثیر می گذارد.
وسوسه های شیطان انسی هم همین کار را می کند.
تفاوت های شیطان انسی و شیطان جنی
امّا جایی که شیطان جنی و شیطان
انسی با هم فرق دارند، از این قراراست: انسان جنّی تو را می بیند و تو او را نمی
بینی، کلام او در دلت اثر می گذارد. شیطان جنّی گاهی اوقات با نجوایی آهسته با شما
صحبت می کند و القاعات خودش را طوری به شما منتقل می کند و به شما می قبولاند که
شما فکر می کنید که خودتان به این نتیجه رسیده اید. مثلا اگر شخصی با شما دعوا
کند، انگار یک نفر به شما می گوید با او دعوا کن و به او ناسزا بگو، اگر دربارۀ او
چیزی می دانی آبروی او را ببر. در این موقع شیطان به شما دستور می دهد و شما نباید
به حرف او گوش کنید و باید به یاد خداوند
متعال بیفتید و ذکر «استغفرالله ربی و اتوب الیه» را بگویید. قرآن می فرماید: او و قبیله اش شما را
می بینند ولی شما آنها را نمی بینید. [123]
در اینجا باید این نکته را متذکر
شوم که امام حسین (ع) در صحرای کربلا با این همه مصائب و سختی هایی که کشیدند هیچ
گاه زبان به حرف زشت و ناپسند نزدند و همیشه خداوند متعال را شاهد و ناظر
می دیدند.
امّا شیطان انسی اوّل با شما دوست می شود و با شما تماس دارد، شما او را می بینید و صدایش را با گوش خود می شنوید و در دل شما اثر می گذارد و انسان را دعوت به فساد و فحشا و منکرات می کند.
امام فخر رازی در تفسیر خود می
گوید: همان طور که شیطان جنّی گاهی انسان را وسوسه می کند و گناه را پیش تو خوب
جلوه می دهد و از کار خیر تو را باز می دارد، شیطان انسی هم همان را انجام می دهد.
فقط فرقش این است که شیطان جنّی خودش دیده نمی شود، ولی حرفش در دل اثر می گذارد.
امّا شیطان انسی هم خودش را می بینید و هم حرفش شنیده می شود و در شما اثر می
گذارد. مثلا وقتی شما با شخصی دوست نیستید و سخنان او را می شنوید، خیلی دقّت می
کنید که کدام حرفش درست و کدام حرفش نادرست است. امّا اگر با شخصی دوست باشید و
مدّتی با او دوستی کرده باشید، گاهی اوقات حرف هایی به شما می زند که اگر برای
اوّلین بار با او صحبت می کرید به سرعت جلوی حرف های او جبهه گیری می کردید و از
سخنان و اعمال او ناراحت می شدید. پس توجه داشته باشید که قیافۀ حق به جانب و ظاهر
آراسته دلیل بر خوبی شخص نیست و با سخنان و اعمال و رفتاری که شخص انجام می دهد
مشخص می شود که آن فرد سخن شیطان را
می گوید یا خیر.
در دنیای امروز که اینترنت و ماهواره و موبایل و... همه جا را به تصرف خود در آورده است، دیگر نیازی نیست که شیطان در گوش شما زمزۀ گناه کند و به خواب شما بیاد تا بخواهد تصاویر زشت و مستهجن و حرف ها و القاعات شیطانی را به شما القاء کند و شما را از مسیر کمال دور کند. بلکه یک شخصی که به ظاهر مدّتی با شما طرح دوستی ریخته و اعتماد شما را جلب کرده است با سخنان بیهوده و تصاویر زشتی که در موبالیش دارد می تواند کار شیطان را راحت کند. در نتیجه القاعات و وسوسه ها و افکار بد و ناپسند را می آراید و زینت می دهد و هم خداوند متعال و هم پیامبر اعظم(ع) را ناراحت می کند و شما را به سوی جهنم هدایت می کند. بنابراین مواظب باشید و دقیقا به اعمال و رفتار خودتان و دوستانتان توجه داشته باشید تا خدای نکرده در مسیر گمراهی وظلالت قدم نگذارید. به این نکته توجه داشته باشید که هیچ شخص غریبه ای با اوّلین ملاقات با شما نمی تواند هر حرفی را به شما انتقال دهد بلکه با چند ملاقات و به قول معروف گپ دوستانه ابتدا نظر شما را به خودش جلب می کند و سپس خیلی دقیق و با مکر و زیرکی حرف ها و القاعات زشت را زینت می دهد و شما را به سمت کارهای زشت می کشاند.
آنچه که در جوامع بشری مشهود است،
افرادی که افکار شیطانی دارند با چاشنی خنده و چهره ای شاد و حرکات و کارهای خنده
دار، تفکّر منفی خودشان را به دیگران انتقال می دهند و همین لودگی کافی است که
وقاحت کارشان را از بین ببرد و با این حرکات چهرۀ قبیه گناه را کمرنگ کند و علاقۀ
قلبی گناه را ایجاد کند. بنابراین انسان مؤمن همیشه هوشیار و آگاه است و با تفکر
به موضوعات می نگرد و برای آنها تدبیری درست می اندیشد. آیا می دانید که در برابر
این تهدیدات عکس العمل مناسب را انجام دهید. بنابراین غفلت از این مسائل
می تواند ما را به ورطه هلاکت و نابودی بکشاند. آیا واضح تر از اینکه ردّ پای
شیطان را می توان در حرکات و سخنانشان پیدا کرد. این حرکات و سخنان بسیار گویا
است. همانند لباس ها، تصاویر و آرایش های غلیظ وشیطانی و... همگی حکایت از تسلّط
شیطان بر دل های متزلزل و سست آنان دارد.
شیطان یارانش را در قیامت از خود می راند
وقتی قیامت برپا شود همۀ خلایق در آن روز جمع می شوند. شیاطین، ظالمان و کافران را با پیروانشان به پیشگاه خداوند متعال آورده و محاکمه می نمایند. سپس به فراخور گناهان، افراد را جهنّمی کرده و کیفر می دهند.
در این هنگام پیروان شیاطین که کور کورانه از آنان تبعیّت کرده اند خطاب به آنان می گویند: ما در دنیا پیروان و فرمانبرداران شما بودیم و الان به واسطۀ همان اعمال گرفتار عذاب جهنّم هستیم. آیا ممکن است شما به خاطر رهبر و پیشوا بودنتان سهمی از عذاب های ما را بپذیرید تا قدری از عذاب ما کاسته گردد؟
شیطان به پیروان جاهل و سست ایمان
خویش ایراد می گیرد و
می گوید: برای هدایت شما پیامبرانی از جانب خدا آمدند و آنها هم برای جلوگیری از
انحراف شما جانشینانی بعد از خود برگزیدند. از طرف دیگر، قرآن کتاب آسمانی، امامان
معصوم(ع) و همه علمای متعهّد و مؤمنان وارسته برای ارشاد و هدایت شما به صراط
مستقیم آمدند. امّا شما با این که کلام ایشان را می شنیدید آن قدر مست و مغرور
گناه بودید که حرف آنان را قبول نکردید.
سپس به آنان می گوید: شما کجا مرا دیدید. کی حرف مرا شنیدید، شما دروغ می گویید. من اصلا شما را نمی شناسم. شما خودتان خراب بودید. چرا دیگران منحرف نشدند. لعنت خدا و ملائکه بر خودتان باد که به دستور خالق و رازق خود عمل نکردید.
دوستان شیطان
اینان تحت تأثیر وسوسه های شیطان قرار می گیرند. قرآن در این باره می فرماید:
وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ
«و شیاطین به دوستان خود مخفیانه مطالبی القاء می کنند تا با شما به مجادله برخیزند – ولی شما به هوش باشید – اگر از آنها اطاعت کنید شما هم مشرک خواهید بود». [124]
روزی حضرت رسول(ع) با شیطان ملاقات کرد و فرمود: ای لعین. دوستان تو از امّت من چقدراند؟
گفت دوازده نفر:
1- امیر ستمگر
2- ثروتمند خودخواه
3- کسی که باک ندارد از کجا به دست می آورد و در
کجا صرف
می کند
4- عالمی که پادشاه ستمکاری را بر ظلم و جورش تأیید کند
5- تاجر خائن که در تجارت خود به مردم خیانت کند
6- محتکر که ارزاق مردم را ارزان می خرد و برای گران شدن ذخیره و انبار می کند
7- زناکاران
8 - رباخواران که مال فقیران را بدین وسیله از کفشان بیرون می آورند 9- افراد بخیل که از انفاق مال خود بخل می ورزند و دیگران را از آن محروم می کنند
10- کسانی که در نماز سستی می کنند و توجهی به آن ندارند
11- کسانی که درمیان مردم سخن چینی می کنند ومردم را به جان هم می اندازند
12- کسانی که مست و بی هوش هستند. [125]
لشکریان شیطان
افرادی که از گمراهی دست بر نمی دارند از لشکریان شیطان هستند. امّا لشکریان مهم شیطان از دو گروه تشکیل می شود: زنان بی ایمان و هرزه و غضب کنندگان. در روایتی آمده:
لیس لابلیس جند اشد من النساءو الغضب [126]
حضرت رسول اکرم(ص) و امام صادق(ع) فرمودند: لشکری سخت از زن ها و دختر ها و غضب، برای شیطان نیست.
اما شیطان ملعون می گوید: زن ها و دخترهای بی ایمان نصف لشکر من هستند. آنها (زن ها و دختر ها) برای من تیری هستند که به هر جا افکنم خطا نمی رود. ایشان تله ها و دام های من هستند. هیچ چیز مثل زن های بی ایمان چشمم را روشن نمی کند. وقتی لعنت و نفرین های صالحان بر من جمع می شود، نزد زن ها می روم و از ایشان دل خوش می شوم.
برای همین حضرت رسول اکرم(ص) به
مردم دنیا اخطار می کند و می فرماید: از دنیا بترسید و از زنان بپرهیزید. زیرا
شیطان مانند
دیده بان لشکر در کمین است و هیچ یک از دام های او برای شکار مردان پرهیزکار مانند
زنان، مورد اطمینان نیست. [127]
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: خدا
هیچ پیغمبری از گذشتگان را مبعوث نکرد، مگر آنکه شیطان، امید داشت که او را به دام
زنان بیندازد و هلاکشان سازد. و نیز فرمودند: من آنقدر که از زنان
می ترسم از هیچ چیز هراس ندارم.
و نیز فرمودند: ای مردم! از مکر و فتنه زنان بپرهیزید. چرا که اول فتنه در بنی اسرائیل به واسطۀ زنان بود. مثل فتنۀ زلیخا برای حضرت یوسف(ع)
شیطان در یکی از دیدارهایی که با حضرت موسی(ع) داشت و به آن حضرت پند می داد، عرض کرد: ای موسی! هیچ وقت با زنی که بر تو حلال نیست در جای خلوتی قرار نگیر. زیرا هر مردی که با زن بیگانه در خلوت باشد، من نفر سوم آنها خواهم بود – آنقدر وسوسه می کنم تا آنان را به فتنه اندازم. [128]
تأثیر شیطان در انسان مست
بعضی جن ها با انسانهایی که در حال مستی می خوابند در رختخواب با آنها و بر روی آنها می خوابند و انسان را آلوده می کنند.
در روایتی آمده است: اگر کسی در حالت مستی بخوابد. شیطان بر رویش خوابیده و با او آمیزش جنسی انجام می دهد. بنابراین او باید بعد از بیدار شدن غسل کند. [129]
شیطان هنگام مرگ انسان
در روایت آمده: هنگام مرگ انسان،
شیطان به سراغ او می آید و با هر وسیله ای می خواهد او را دو دل کرده و ایمانش را
بگیرد؛ امّا
مؤمن حقیقی او را خوب می شناسد و اصلا به وعده های او دل خوش نمی کند.
ابن خدیجه می گوید: امام صادق(ع) فرمودند: تمام کسانی که در آستانۀ مرگ قرار می گیرند، ابلیس ملعون یکی از مأموران خود را وادار می کند که نزد او بیاید و او را به کفر بخواند. او هم آن قدر شبهه در دین او وارد می کند که با دو دلی روحش از بدنش جدا شود. امّا مؤمن واقعی نمی گذارد شیطان بر او مسلط شود.
بنابراین هر دیدار کنندۀ با بیمار در حال مرگ باید شهادت به توحید و نبّوت را به وی تلقین نماید و «لا اله الا الله محمد رسول الله» را به او یاد آورد تا آنکه بیمار جان دهد. [130]
در اسلام سفارش شده که هنگام دیدار با بیمار نباید به حالت جنب رفت و نیز موقع داخل شدن بر میّت باید شخص با وضو باشد، سورۀ «یس» و «صافات» را بخواند، دعای عدیله بخواند، اطاق را معطّر کند؛ چون زمان فرود آمدن ملائکه است و آنها از بوی عطر خوشنود می شوند و شیاطین از بوی عطر و قرآن خواندن و «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتن ناراحت می شوند و بیرون می روند.
داستان محتضر و شیطان
یکی از علمای بزرگ اصفهان فرمود:در قریه ای اطراف اصفهان، یکی از اهالی در حال احتضار بود. مرا به بالینش دعوت کردند. رفتم و به او گفتم: بگو «لا اله الا الله»، محتضر پاسخ داد. ناگهان از گوشۀ سمت چپ منزل صدایی شنیده شد. صدق عبدی، یعنی بندۀ من راست می گوید. باز به او گفتم بگو یا الله، صدایی بلند شد، لبّیک عبدی، فهمیدم کسی هست که پاسخ می گوید، یعنی جواب محتضر را می دهد، گفتم: تو کیستی ؟ گفت: این شخص یک عمر غلام و خادم من بوده است، بنده خالص و مخلص من است. پرسیدم تو کیستی؟ گفت: من شیطانم.
این شخص به خاطر پیروی از وسوسه های شیطان خود را اسیر و غلام حلقه به گوش او کرده است و وقتی که می گوید: یا الله، چون خدا و معبود او شیطان است. بنابراین از طرف او لبیک می شنود. معنی عبادت و بندگی آنقدر وسیع است که حتی شامل گوش فرا دادن به سخن کسی به قصد عمل کردن نیز می شود. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که:
اگر کسی به سخن کسی گوش فرا دهد او را پرستش کرده است. اگر سخنگو از سوی خدا سخن بگوید خدا را پرستیده است و اگر از سوی ابلیس سخن بگوید ابلیس را عبادت و بندگی کرده است.
دام شیطان برای انسان در حال مرگ
شخصی در خراسان در حال احتضار و جان کندن در آمد. خویشاوندان و دوستداران که دور او جمع شده بودند به او گفتند: بگو «لا اله الا الله سبحان الله..» دیدند که پیوسته می گوید: «نشکن نمی گویم» پس از لحظاتی که به هوش آمد از او سؤال شد این چه سخنی بود که می گفتی؟ در پاسخ گفت: ساعت مرا بیاورید. ساعت او را آوردند. ساعت را به دست گرفت و شکست. گفت: من در زندگی علاقۀ زیادی به این ساعت داشتم و همیشه آن را در جای مخصوص و در میان قاب زربافتی نگهداری می کردم.
در حال جان کندن دیدم شیطان همین
ساعت را به دست گرفته و در دست دیگرش چکّشی را روی ساعت نگه داشته و به من می
گوید: اگر«لا اله الا الله یا سبحان الله» را بگویی ساعتت را می شکنم. چون من هم
بسیار علاقه به آن ساعت داشتم، راضی به شکستن ساعت
نمی شدم. به خاطرهمین می گفتم: نشکن نمی گویم. [131]
این دشمن سرسخت و نقشه کش همیشه انسان را تحت نظر و مراقبت دارد.
اگر به علّت، موفق به انجام کار نشد باز نا امید نمی شود و در دم مرگ که موقع بسیار حسّاس و خطرناکی است با تمام قوا و نیرویش بر او یورش می آورد که از مسیر حق منحرف سازد و به راه ضلالت و گمراهی بکشاند.
شیطان از خواسته های دل ما آگاه است و می داند که کدام فرد ریاست و مقام را دوست دارد و چه کسی به جمع آوری مال و منال دنیا راغب و کدام شخص مشتاق به عبادت و اطاعت پروردگار جهان است.
شیطان در دم واپسین، انسان را به وسیلۀ اموری که مورد علاقه اش است منحرف می سازد و از گفتن شهادتین باز می دارد.
علی(ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی به موسی(ع) وحی نمود که: ای موسی(ع). سخن مرا درباره چهار چیز به خاطرت بسپار:
1 – مادامی که گناهت را آمرزیده ندانی به عیب دیگرا ن نپرداز.
2 – تا هنگامی که ندانی گنجهای من ته کشیده و تمام شده غم روزیت را نخور.
3 – تا وقتی که سلطنت و فرمانروایی من پا برجاست به دیگری امیدوار نباش.
4 – تا زمانی که شیطان نمرده از خدعه و نیرنگش ایمن و آسوده مباش.[132]
همنشین شیطان
همین طور که هر شخص احتیاج به همنشین دارد شیطان هم از این قانون خارج نیست. او همنشینانی دارد که همواره با آنان خواهد بود.
همنشینان شیطان کسانی هستند که سرگرم دنیای پر زرق و برق شده و اصلا به فکر خدا و قیامت نیستند، به طوری که اگر به آنها بگویند، خدا چنین دستور داده و وظیفه اش چنین است مانند این می ماند که برایش داستان می گویند. کمترین توجهی به خدا و پیامبران و قیامت ندارند. چنین افرادی همیشه با شیطان هم نشینند.
خداوند درباره آنها می فرماید:
وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ
«هر کس از یاد خدا روی گردان شود
شیطانی را به سراغش
می فرستیم که همواره همنشین او خواهد بود». [133]
بنابراین به جای پیامبران و اولیای خدا، شیاطین همنشین آنها هستند. آنگاه آنها بی اختیار فریاد می زنند و می گویند:
ای کاش میان ما و شما فاصله مشرق و مغرب بود، شما چه بد همنشینی برای ما بودید و هستید. [134]
(خدایا! تو را به حقّ اولیائت ما را از شر شیاطین جن و انس و افراد ناباب و ناجنس حفظ فرما).
حضرت علی(ع) می فرماید: کسی که یکی از دستورهای الهی را که بر او واجب شده ترک کند خداوند متعال شیطانی را بر او مسلّط می کند که با او همنشین باشد. [135]
دشمن شیطان
شیطان از بعضی افراد گلایه می کند. او تمام دنیا را از آن خود می داند و می گوید: چون مؤمنان می دانند که دنیا از آن من است، آن را دشمن می دارند ناراحت می شود و دنبال آنان نمی رود. امّا عدّه ای هستند که دنیا را طالبند.
نقل شده روزی حضرت عیسی بن مریم(ع) خشتی را زیر سر خود گذاشته و خوابیده بود. شیطان آمد و گفت: ای عیسی(ع). مگر تو زاهد نیستی؟ فرمود: چرا. گفت: اگر زاهدی پس چرا دل به دنیا بسته ای؟ فرمود: دل بر چه بسته ام. گفت: به این خشتی که زیر سر گذاشته ای. آن حضرت خشت را از زیر سر برداشت و دور انداخت و بار دیگر خوابید.
افرادی که شیطان آنها را نمی پذیرد
مردم بر سه دسته اند؛ یک دسته را فقط خدا می پذیرد و یک دسته را فقط شیطان، دستۀ سوّم را نه خدا می پذیرد و نه شیطان.
آن افرادی که نه مورد قبول شیطان و نه مورد قبول خدا هستند. کسانی هستند که با آبروی مردم بازی می کنند و به هر وسیلۀ ممکن حیثیّت و آبروی مؤمنان را می ریزند.
یکی از صفات بسیار زشت و ناپسندی که قرآن هم بارها آن را نهی کرده، ریختن آبروی مردم است و حتی برای آن، وعدۀ عذاب و مجازات داده شده است.
بردن حیثیّت و آبرو، ممکن است با مسخره کردن مردم و خود را برتر و دیگران را پست تر شمردن باشد.
ممکن است از راه ایجاد بدبینی و بدگمانی در میان دیگران باشد، زیرا سبب می شود او از چشم مردم بیفتد. چنان که امام علی(ع) می فرمایند: کسانی که به مردم گمان بد داشته باشند از همه کس می ترسند و وحشت دارند.
ممکن است از راه غیبت کردن، آبروی دیگران ریخته شود و این یکی از بزرگترین گناهان شمرده می شود. گناه آن از زنا بالا تر است. چه غیبت با زبان باشد، چه غیبت با چشم و ابرو و اشاره باشد.
ممکن است از راه جستجو کردن و به دست آوردن اسرار و افشای آنها باشد.
ممکن است از راه عیب جویی، مردم را بی اعتبار کند. [136]
در روایتی از امام صادق(ع) می
فرمایند: کسی که به منظور ریختن آبروی مؤمنی سخن بگوید تا او را از نظر مردم
بیندازد، خداوند متعال او را از ولایت خودش بیرون می کند و به سوی ولایت شیطان
می فرستد و شیطان هم او را قبول نمی کند. [137]
هوشیاری مؤمن
بعضی از افراد شیطان را می دیده اند و با او صحبت می کرده اند. گاهی هم به جای اینکه شیطان آنان را فریب دهد. آنها سر شیطان کلاه گذاشته اند.
روزی مؤمنی با شیطان ملاقات کرد.
بعد از گفتگو با شیطان، گفت:
می خواهم با تو دوست و رفیق شوم و از تو اطاعت کنم.
شیطان گفت: عجب! همه از دست من می گریزند. امّا تو می خواهی با من دوست و رفیق شوی و حرف های مرا قبول و اطاعت کنی!؟
آن شخص گفت: من با دیگران فرق دارم و تصمیم گرفته ام با تو رفیق باشم. شیطان خیلی خوشحال شد و گفت: قبول دارم، اما به من قول بده که اسرار مرا فاش نکنی.
مرد مؤمن گفت: قبول کردم. شیطان
گفت: اوّل کاری که باید بکنی اینکه نماز را ترک کن. زیرا نماز مرا ناراحت می کند.
نماز رنگ مرا زرد و پشت مرا خم می کند و به واسطۀ نماز بیشتر مردم به بهشت
می روند. مرد مؤمن قبول کرد و گفت: دیگر چه اعمالی باید انجام دهم و چه دستوری می
دهی؟
شیطان گفت: دروغ بسیار بگو، هر کجا که دروغ می گویند آنجا حاضر باش و به دروغ آنها گوش کن. زیرا بیشترین غضب الهی برای دروغ گویان است.
مرد مؤمن وقتی چنین شنید، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! از همین الان عهد کردم که تا زنده ام نماز را ترک نکنم و هرگز دروغ نگویم.
وقتی شیطان این را شنید فریاد بلندی کشید و گفت: مگر نگفتی هر چه بگویی انجام می دهم؟ مرد مؤمن گفت: خواستم ببینم از چه چیزهایی ناراحت می شوی تا من همان ها را انجام دهم. [138]
شیطان و ذوالکفل
وقتی «الیسع» پیغمبر به حد رشد و کمال رسید و به پیامبری برگزیده شد اندیشید که پس از خود چه کسی را در میان قوم بگمارد که راهنمای مردم باشد تا به امورشان رسیدگی کند.
به دنبال همین فکر مردم را جمع نمود و به آنان فرمود: چه کسی حاضر است بعد از من سه کار بکند تا او را به جای خود خلیفه گردانم؟ و آن سه کار این است.
اوّل اینکه تمام روزها را روزه بگیرد.
دوّم اینکه تمام شب ها را به عبادت و بندگی خدا به پایان ببرد.
سوّم اینکه در میان مردم اصلا غضب نکند.
یک نفر از آن میان که مردم او را به چشم بی اعتنایی نگاه می کردند برخاست، شاید او «ذوالکفل» بود گفت: من حاضرم این دستورات را عمل کنم.
«الیسع» پیغمبر توجّهی به او نکرد و روز دوّم باز در اجتماع مردم ظاهر شد و همان حرف دیروز را تکرار کرد. مردم ساکت شدند مگر همان جوان.
«الیسع» پیغمبر آن جوان را خلیفه خود قرار داد و خداوند هم او را به پیغمبری مبعوث کرد. او هم در میان مردم به قضاوت مشغول شد و هیچ وقت غضب نکرد.
ابلیس، شیاطین و طرفداران خود را جمع کرد و گفت: کدام یک از شما می توانید «ذوالکفل» را به غضب در آورد؟ یکی از آنها به نام (ابیض) گفت: من.
ابلیس او را تشویق کرد و گفت: کار خود را از همین حالا شروع کن و به هر حیله که می توانی او را به غضب آور.
وقتی «ذوالکفل» اوّل ظهر دست از کار کشید و برای استراحت به خانه آمد و برای خواب آماده شد. شیطان بر در خانه او آمد. فریاد زد و گفت: من مظلوم واقع شده ام به فریادم برسید. من بر نمی گردم تا حقّم گرفته شود.
جناب «ذوالکفل» وقتی از خانه بیرون آمد و از ماجرا اطلاع پیدا کرد انگشتر خود را از دست بیرون آورد و به او داد و فرمودند: این انگشتر را نشان طرف خود بده و با او بیایید تا حقّ تو را بگیرم.
او هم رفت و فردا آمد. باز موقع خواب «ذوالکفل» فریاد زد و گفت: من مظلوم واقع شده ام. دشمن من توجّهی به انگشتر نداشت.
دربان «ذوالکفل» از خانه بیرون آمد و گفت: وای بر تو. «ذوالکفل» دو روز است که نخوابیده، بگذار بخوابد.
جواب داد: دست از او نمی کشم. چون به من ظلم شده است. دربان به «ذوالکفل» خبر داد. او هم نامه ای نوشته و مهر کرده به دست او داد که به دشمن خود برساند که برای محاکمه و قضاوت حاضر شود.
شیطان هم نامه را گرفت و از در خانۀ «ذوالکفل» بیرون رفت و روز سوّم هنگام خواب آمد. فریاد زد و گفت: به نامه هم توجّهی نکرد و همواره فریاد می زد. تا اینکه «ذوالکفل» بدون اینکه ناراحت شود و غضب کند در هوای بسیار گرم بلند شد، دست شیطان را گرفت و گفت: برویم حق تو را بگیرم.
وقتی شیطان چنین دید، دست خود را کشید و فرار کرد و از خشم گرفتن او نا امید شد.
ترس شیطان
شیطان از عالمانی که به علم خود عمل می کنند و مردم را هدایت و دین و عقاید آنان را محکم می نمایند فرار می کند.
روزی یکی از علمای اهل ریاضت به سوی مسجدی رفت. دید شیطان ملعون در مسجد ایستاده است گاهی پای خود را داخل مسجد می گذارد و چند قدمی با ترس پیش می رود و گاهی با شتاب بیرون می آید.
گفت: ای ملعون. چه می کنی؟ در اینجا چه می خواهی ؟ چرا رنگت پریده و لرزانی؟ برای چه گاهی چند قدم پیش می روی و خود را داخل مسجد می کنی باز با عجله بیرون می آیی و ترس تو از چیست؟ شیطان گفت: جاهلی در این مسجد مشغول نماز است. یک نفر عالم هم در گوشۀ مسجد خوابیده. می خواهم این جاهل را وسوسه کنم و نمازش را باطل نمایم ولی می ترسم آن عالم بیدار شود هیبت آن عالم مانع است که من داخل مسجد شوم.
زنگ خطر شیطان
از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند: وقتی که آیۀ والذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله ولم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون. اولئک جزاؤهم مغفره من ربهم و جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و نعم اجر العاملین .
«نیکان آنها هستند که
هرگاه کار ناشایست از آنان سرزند یا ظلمی به نفس خویش کنند، خدا را به یاد آرند و
از گناه خود به درگاه خدا توبه و استغفار کنند که جز خدا هیچکس نمی تواند گناه خلق
را بیامرزد و آنها هستند که اصرار در کار زشت نکنند. چون به زشتی معصیت آگاه اند.
این گروه آنان هستند که پاداش عملشان آمرزش پروردگار است و
باغ هایی که از زیر درختان آن نهرها جاری است و جاوید در آن بهشت ها متنعّم خواهند
بود، چه نیکو است پاداش نیکوکاران». [139]
وقتی که این آیه بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد، ابلیس سخت ناراحت شد و در بالای کوهی در مکه به نام «ثور» رفت و اعلان خطر کرد و همه ی یارانش دور او جمع شدند. سپس ابلیس نزول آیات مذکور را به اطّلاع آنان رساند و اظهار نگرانی کرد و از آنان کمک خواست.
یکی از یاران ابلیس گفت: من با دعوت نمودن از این گناه به آن گناه، اثر این آیه را خنثی می کنم. شیطان سخن او را نپذیرفت. تا اینکه از میان شیطان ها، شیطانی به نام «وسواس خناس» گفت: من فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوهای طولانی، به گناه دعوت می کنم و به ذهن آنها می اندازم که حالا برای توبه کردن وقت زیاد است و هنوز وقت توبه کردن نرسیده است و توبه رانیز از خاطرشان محو می کنم. زمانی که مرتکب گناه شدند، خدا را از یادشان می برم. شیطان گفت: مرحبا! راه چاره همین است. سپس این مأموریت را تا پایان دنیا به او سپرد. [140]
صدقه دادن از زبان شیطان
روزی حضرت محمّد(ص) از شیطان ملعون چند سؤال کردند، آن ملعون هم همه را جواب داد. یکی از سؤال ها این بود که حقیقت و منافع صدقه چیست؟ شیطان در جواب عرض کرد: یا رسول الله در صدقه دادن امّت تو شش خصلت و منفعت است.
اوّل اینکه، با صدقه دادن و بخشش
کردن، نه تنها مال انسان کم
نمی شود، بلکه هر روز بر دارایی صدقه دهنده افزوده می شود. [141]
دوّم اینکه، به واسطۀ صدقه دادن، عمر انسان زیاد و مرگ ناگهانی و حوادث ناگوار از او برطرف می گردد. [142]
حدیثی در این باره آمده که صدقه دادن هفتاد بلا را از بین می برد. [143]
سّوم اینکه، با صدقه دادن توانگری پیدا می شود و فقر و ناداری از بین می رود. [144]
چهارم اینکه، صدقه به صاحبان و
صدقه دهندگان خود تندرستی
می دهد، از دردها و رنج های گوناگون نجات می یابند.
پنجم اینکه، کفّۀ اعمال صدقه دهندگان در روز قیامت سنگین می شود و به خوبی و بدون ترس از پل صراط می گذرند.
ششم اینکه، صدقه در روز قیامت دیواری می شود بین آتش جهنم و بخشش کنندگان، به طوری که آتش جهنّم نمی تواند به آنان اذیّت رساند.[145]
از اعمالی که ابلیس را آزار می دهد
پیامبر اسلام(ص) فرمودند: آیا خبر
ندهم شما را به اعمالی که اگر آنها را انجام دهید شیطان به اندازۀ فاصلۀ مغرب و
مشرق از شما دور
می شود؟ گفتند: بله یا رسول الله. حضرت
رسول اکرم(ص) فرمودند: روزه صورت ابلیس را سیاه می کند و صدقه پشت او را می شکند
و دوستی در راه خدا و کمک کردن به یکدیگر در اعمال نیک
وسوسه هایش را بی نتیجه می گذارد و طلب آمرزش از خدا رگش را می برد.[146]
شیطان و قدرت شیطانی
مردی از اهل مصر، خوشه انگوری نزد فرعون آورد و خواهش کرد تا آن خوشه را مروارید کند. فرعون آن را گرفت و به درون خانۀ خود رفت و در این اندیشه بود که چگونه خوشۀ انگور را می توان جواهر کرد؟ در این هنگام شیطان در خانه فرعون را کوبید. فرعون صدا زد کیستی؟ شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمی داند در پشت در خانه اش چه کسی است. شیطان داخل خانۀ فرعون رفت و خوشۀ انگور را از دست فرعون گرفت و اسمی از اسم های خدا را بر آن خواند و آن خوشه جواهر شد.
سپس آن ملعون گفت: ای فرعون. انصاف بده من با این فضل و کمال شایستۀ بندگی نبودم. امّا تو با این جهل و نادانی ادّعای خدایی می کنی؟
فرعون پرسید: چرا آدم را سجده نکردی و از درگاه قرب خدا رانده شدی؟
شیطان گفت: زیرا می دانستم که از صلب آدم چون تویی پلید به وجود خواهد آمد. [147]
روزی کفار نزد پیغمبر آمدند و گفتند: اگر خدا وجود دارد، پس چرا ما فرزندانمان را زیر پای بتها می گذاریم و شفا می یابند. پیغمبر فرمودند: شیاطان اسم اعظم را می داند و در جایی حق را باطل نشان می دهد و در جاهایی باطل را حق نشان می دهند. در اینجا با علمی که دارد، باطل را به شما حق نشان داده است. پیامبر فرمودند: خداوند دعای ظالم، جاهل، مشرک و کافر را مستجاب نمی کند. چرا که خداوند این افراد را در قرآن مورد لعن و نفرین خود قرار داده است. مگر که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند.
فراموش نکنید، هنگامیکه حضرت موسی
(ع) از کوه تور پایین آمدند و مردم را بت پرست دیدند، رو به سامری کرده و گفتند:
ای سامری، چرا مردم را بت پرست کردی؟ سامری گفت: من جبرئیل را دیدم و از خاک پای
جبرئیل به این گوساله پاشیدم و از درون گوساله صدایی برخاست. در اینجا حضرت موسی
به سامری گفت: جبرئیل بر پیغمبران نازل
می شود. چگونه جبرئیل بر تو نازل شد و از کجا تشخیص دادی که جبرئیل امین است. بلکه
به تو توهم و خیال باعث شد که فکر کنی او همان جبرئیل است. در حالی که او ابلیس
بوده است. یعنی با کدام علم تشخیص دادی که او همان جبرئیل بوده است. از این موضوع
نتیجه
می گیریم که چه افرادی که خواب و رؤیا و در ظاهر موجودی را
می بینند و فکر می کنند که فرشته و یا... دیده اند. در صورتی که حضرت صالح چند
مهمان به خانه دعوت کرد و آنها از غذایش نخوردند و ترسید و آنها گفتند که نترس ما
فرشته هستیم و نمی توانیم از غذای شما بخوریم و یا حضرت مریم هنگامیکه روح القدس
را دید تشخیص نداد و گفت: من از شر تو به خدا پناه می برم. در اینجا روح القدس
گفت: من فرشته ی خدا هستم و مأمورم که خبری را به شما بگویم...
در روایتی آمده است که پیامبر (ص) تا سه دفعه که جبرئیل را دیدند، نمی توانستند تشخیص دهند که او کیست!! اما برخی افرادی مثل اینکه از پیامبران الهی علم و معرفت بیشتری دارند!
شکسپیر در جمله گفته است: اگر روزی
ابلیس بخواهد خود را بر روی زمین نشان دهد، خود را به صورت یک انسان حق به جانب
نشان
می دهد.
کمک شیاطین به انسان ها
بعضی از شیاطین جن در اسارت حضرت سلیمان(ع) بوده و او را در ساختن عمارت ها و عبادتگاه ها و دیگر وسایل کمک می کردند. یاری شیاطین به انسانها در ساختن بناها در قرآن آمده و همچنین ساخته شدن اهرام مصر با امکانات ساده و ناچیز بشر در عهد قدیم و نیز ساخته شدن قصر سنگی شهر پترا این نظریه را تقویت می کند.
البته نظریاتی نیز وجود دارد مبنی بر این که بشرهای عهد قدیم از نوعی پیشرفت در علم برخوردار بودند که نحوه پیشرفت آنها زیاد معلوم نیست. عدّه ای از اهل تفکّر پیشرفت های فوق الذّکر را به ارواح زمینی (جنّیان) نسبت می دهند.
شیطان در نگهبانی مؤمن
اصبغ بن نباته از حضرت علی(ع) نقل نمودکه آن حضرت فرموده است:
سوگند به کسی که محمّد(ص) را به
حقیقت برانگیخت و خاندانش را گرامی داشت. هیچ یک از وردها و دعاها نیست که شما
آنها را دربارۀ محافظت از مرض و سوختن، غرق شدن، دزدی، گمشده و گریختن چهارپایان
بخواهید مگر این که در قرآن وجود دارد. هر کس
می خواهد از من بپرسد تا به او جواب دهم. مردی برخواست و عرض کرد: ای
امیرالمؤمنین. اگر آیه ای در قرآن برای ایمنی از دزد است برایم بفرمایید. زیرا که
پیوسته در شبها از من دزدی می شود. حضرت فرمودند: هنگامی که خواستی به بستر خواب
بروی این آیه را تا سورۀ آخر بخوان:« قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایا ما
تدعوا...» تا آنجا که می فرماید: «و کبره تکبیرا» ( اسراء / 110 و 111 ) سپس
حضرت فرمود: هر کس در بیابان خالی از سکنه می خواهد شبی را به سر برد این آیه را
بخواند:«ان ربکم الله الذی خلق السموات والارض فی سته ایام ثم استوی علی
العرش...» تا آنجا که می فرماید: « تبارک الله رب العالمین» (اعراف/ 54 )
فرشتگان او را محافظت می کنند و شیاطین او را محافظت می کنند و شیاطین از او دور
می شوند. [148]
دیدار شیطان با انبیاء
حضرت یحیی(ع) از ابلیس پرسید: چرا چهره تو زشت است؟ گفت: این به خاطر پدر تو آدم است. من در میان ملائکه از همه آنها خوشروتر و زیباتر و در میان ملائکه مقرّبین بودم و از آنهایی بودم که چهار هزار سال سر از سجده بر نداشتم. ولی امر خدا را نافرمانی کرده و بر آدم سجده نکردم و از صورت فرشتگان به شکل شیاطین در آمدم.
شیطان به صورت چوپان
شیطان به صورت چوپان در برابر حضرت علی(ع) ظاهر شد. وقتی آن حضرت سراغ رسول الله را از او گرفت، گفت: خدا رسولی ندارد. امیرالمؤمنین(ع) سنگی بر پیشانی او زد و با نعره او جنّیان بر امیرالمؤنین(ع) حمله کردند ولی با مداخلۀ حضرت جبرائیل(ع) و حضرت میکائیل(ع) پراکنده شدند.
شیطان در شمایل پیرمرد
شیطان به شکل یک پیرمرد در دارلندوه حاضر شد و طرح کشتن پیامبر را به واسطۀ چهل نفر از قبایل مختلف پیشنهاد کرد و قریش آن نظر را پذیرفت ولی خداوند پیامبرش را نجات داد. [149]
نصیحت شیطان به عبدالله حنظله
شیطان بر عبدالله حنظله وارد شد و به او گفت: چیزی به تو می گویم. آن را به یاد داشته باش. او گفت: من حاجتی به گفتۀ تو ندارم. شیطان گفت: حرفم را گوش کن. اگر خیر بود بپذیر و اگر شر بود آن را رد کن. ای ابن حنظله: چیزی از غیر خدا تقاضا مکن و هنگام غضب در حال خود نظر کن چگونه هستی. [150]
اعمال شیطان
بسیاری از کارهای زشت و حرام از اعمال شیطان است و مورد علاقۀ آن ملعون است.
1- آدم کشی: شیطان می کوشد به هر بهانه ای که شده زد و خورد به وجود آورد و مردم را به جان هم اندازد.
2- عاق والدین: آن ملعون سعی می کند فرزندان را مغرور سازد و در آنها خود بینی ایجاد نماید تا حاضر نباشند در مقابل پدر و مادر گوش به فرمان باشند. تا والدین هم آنها را نفرین و عاق نمایند. در نتیجه هم در دنیا و هم در آخرت به عذاب برسند.
3- ربا خواری: آن ملعون مردم را
تشویق به جمع کردن مال دنیا
می کند. افراد را تحریک می کند که چیزی به دیگران نبخشند و اگرهم ببخشند درصدی از
آن را به عنوان سود، خواستار شوند.
4- حرام خوردن: کسانی که مال خود و دیگران را از آن خود می دانند و تصرف در مال یتیم و مال موقوفه را مباح می دانند.
5- فرار از جنگ: زندگی کردن و زنده بودن را پیش چشم انسان زینت می دهد و می گوید: تو هنوز جوانی زن و بچه داری، پدر و مادر داری، آنان بی سرپرست می شوند، کسانی هستند که به جای تو در مقابل دشمن مبارزه کنند.
6- نسبت ناشایست دادن: شیطان عده ای را وادار می کند تا دامن پاکان را لکّه دار کنند. برای رسیدن به مقصود خود به زنان و مردان پاک تهمت بزنند و نسبت زنا و لواط بدهند.
7- کم فروشی: بازاریان و تجار و
کسبۀ کوچه و بازار را وادار می کند مقداری از جنسی را که می خواهند بفروشند کم
کنند و جنسی را که
می خواهند بخرند زیادتر بگیرند. به آنها القاء می کند که شما هم خرج دارید، بچّه و
زن دارید، کرایۀ مغازه دارید، باید مالیات بپردازید، پول آب و برق بدهید، ریخت و
پاش و از بین رفتن دارید، چه اشکالی دارد مقداری کم فروشی کنید؟
8- ریش تراشی: شیطان تا در میان ملائکه و فرشتگان بود و آنان را نصیحت می کرد ریش داشت. بعد از آن که از بهشت بیرون آمد حضرت آدم(ع) و پیامبران دیگر را دید که همه ریش دارند، برای این که با آنان مخالفت کرده باشد ریش خود را تراشید.
9 – خواب بین الطلوعین، یکی از خوابهای او خواب بین طلوع صبح و طلوع خورشید است. خواب در این ساعات مورد علاقه شیطان است. زمین در این هنگام از دست کسانی که خواب باشند ناله می کند.
10 – خواب در مجلس ذکر، شیطان در
مجلس ذکر خدا و موعظه
می آید انسان را به خواب می برد.
11 – احتلام کردن، از اعمال او
محتلم کردن مردم به خصوص جوانان است. خود را در خواب ایشان به صورت زن زیبا یا
جوان زیبا در
می آورد و در اختیارشان قرار می دهد تا انسان را در خواب جنب کند و به نماز و روزه
انسان آسیب برساند.
12 – ریختن آبرو، آشکار کردن عیب مردم از اعمال شیطان است.
13 – غنا، غنا و آواز خوانی از اعمال شیطان است.
14 – نجوا، نجوا و در گوشی صحبت
کردن در مجالس از
خواسته های شیطان ملعون است. خداوند در این باره می فرماید:
إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا
«به درستی که نجوا و راز گفتن و در مجالس در گوشی صحبت کردن از اعمال زشت و قبیح شیطان است که می خواهد با این وسیله مؤمنان را پریشان خاطر سازد». [151]
دو نفر در مجلسی که با هم در گوشی
صحبت کنند. دیگران فکر
می کنند که دربارۀ ایشان حرف می زنند به همین خاطر آزرده
می شوند.
15 و 16 و 17 و 18، شراب، قمار، بت
پرستی، تیرهایی که با آنها گروه بندی می کنند. همه از کارهای شیطان است. قرآن در
این باره
می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
«ای اهل ایمان. شراب و قمار و بت پرستی و تیرهای گرو بندی – که در زمان جاهلیت بوده – همه پلید و از اعمال شیطان است. از آنها دوری کنید تا رستگار شوید». [152]
19 و 20 و 21، لواط، مساحقه، زنا، این سه چیز هم از اعمال بسیار زشت و شرم آور شیطان است که اوّل در میان قوم لوط رواج داده شد و سپس به جاهای دیگر سرایت کرد. منشاء این دو عمل، از دو شیطان به نام زوال و لا قیس در زمان لوط بوده است. 22 – جیغ کشیدن، جیغ زدن در هنگام مصیبت از اعمال شیطان است. در حدیثی آمده:
الصراخ من الشیطان و البکاء من الرحمان
جیغ کشیدن و فریاد وفغان در مصیبت ها از اعمال شیطان و گریه کردن خدایی است. [153]
23 – هنگام ناراحتی و فکر کردن،
دست به زیر چانه زدن و ناخن به دندان گزیدن و ریش را به دندان گرفتن و کندن از خوی
شیطان
می باشد. [154]
24 – خوابیدن بر روی شکم، در خبری آمده است که: شیطان بر روی شکم و صورت می خوابد. معصومان(ع) از آن نهی کرده اند.[155]
25 – مجادله، جدال، لجاجت، دعوا و زد و خورد کردن از خوی شیطان است. همان طور که خداوند از قول موسی(ع) چنین می فرماید:
قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ
حضرت موسی(ع) وقتی دید دو نفر، یکی مؤمن و دیگری کافر با هم مشاجره می کنند، فرمود: «این کار فریب و وسوسه شیطان است. به درستی که او گمراه کننده مردم است، گمراه کننده ای سخت و آشکار».[156]
26 – مکر، خدعه و نیرنگ وسیله ای
است که با آن مردم فریفته
می شوند و از راه راست منحرف می گردند.
27 – خمیازه، خمیازه کشیدن عادت شیطان است. خمیازه یک سستی است که بر انسان چیره می شود و آن هم از سنگینی بدن و کسالت به وجود می آید و سنگینی بدن هم از پر خوری و آشامیدن زیاد و شهوات به وجود می آید و انسان همواره دهن درّه می کند.
29- آدم لخت و عریان: شیطان از آدم لخت خوشش می آید و بر او طمع می کند. در احادیث آمده است: کراهت دارد انسان بدون لنگ در زیر آسمان یا در میان آب یا در حمام غسل کند. [157]
30- خنده و قهقهه: این کار شیطان را خیلی خوشحال می کند.
وسواس خناس از یاد برندۀ توبه
امام صادق(ع) فرمودند: هنگامی که آیه
وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ
نازل شد، ابلیس در مکّه از کوهی
بالا رفت و با صدای بلند فریاد زد و همۀ عفریت ها را جمع کرد، عفریت ها گفتند: ای
مولای ما! ما را برای چه فراخوانده ای؟ ابلیس گفت: آیه ای نازل شده که می خواهم
بدانم چه کسی مسئولیّت این آیه را بر عهده می گیرد؟ هر یک از شیاطین یک حربه
پیشنهاد کردند، ولی ابلیس قبول نمی کرد تا اینکه وسواس خنّاس گفت: پیشنهاد من این
است که فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوها طولانی، به گناه آلوده می کنم و می
گویم که اکنون برای توبه کردن زود است و فرصت توبه بسیار است. هنگامی که مرتکب گناه
شدند، خدا را از یادشان می برم و توبه را نیز از خاطرشان محو
می کنم. یعنی اینکه آنها را وسوسه می کنم و می گویم فعلا زود است توبه نکن، بعدا
توبه می کنی و او به گناهان خود ادامه می دهد. شیطان گفت: آری! تو می توانی از
عهدۀ این کار برآیی. سپس این مأموریت را تا پایان عمر دنیا به او سپرد. [158]
عجله کار شیطان است
از اعمالی که شیطان انجام می دهد، عجله کردن است. آیات و روایاتی در این زمینه آمده است و در یک جای قرآن می فرماید: انسان از عجله و شتاب خلق شده است، اما شما ای انسان ها! عجله نکنید. [159]
درجای دیگری از قرآن می فرماید:
انسان، همان گونه که خواهان
نیکی ها است به خاطر شتاب زدگی و عدم مطالعۀ کافی به دنبال
بدی ها به راه می افتد؛ چرا که انسان ذاتاَ عجول است. [160]
از جمله روایاتی که در نکوهش شتاب در کارها از امامان معصوم(ع) آمده زیاد است. امام علی(ع) می فرماید: عجله و شتاب در کارها موجب لغزش می شود.
از این رو، آن ملعون در کشاندن مردم به فساد و مانع شدن از کار خیر و صلاح بسیار شتاب دارد. در حدیثی آمده: حضرت محمّد(ص) فرمودند: العجلة من الشیطان
عجله کردن در کارها از شیطان است. [161] مگر در چند کار که خوی پیامبران است.
بنابراین عجله در گفتار و کردار و رفتار در همه جا ناشایست و از اعمال شیطان به حساب می آید، مگر در چند جا:
1- توبه کردن از گناه: زیرا ممکن است عمر انسان تمام شود و با حال گناه از دنیا برود. [162]
2- عجله در به جا آوردن حج: زیرا ممکن است عمر انسان کفاف ندهد که آن را در سال های بعد به جا آورد.
3- پرداخت بدهی مردم: زیرا یکی از واجبات، پرداختن حقوق و قرض مردم است و تأخیر در آن گناه دارد.
4- غسل جنابت: زیرا انسان جنب تا زمانی که غسل نکرده از خدا و قرآن فاصله دارد.
5- خواندن نماز اوّل وقت: زیرا تأخیر آن باعث می شود انسان از ثواب هایی که رسول اکرم(ص) و امامان بزرگوار وعده فرموده اند، محروم شود.
6- شتاب در آوردن طعام برای مهمان: ممکن است مهمان گرسنه باشد و شرم کند که بگوید من گرسنه هستم و گرسنه بماند.
7- عجله در ازدواج جوانان چه دختر و چه پسر: چون در آن آفاتی است به خصوص برای دختران. در این باره حدیثی می گوید: روزی حضرت رسول اکرم(ص) در بالای منبرفرمودند: ای مردم! جبرئیل از جانب خداوند متعال برای من خبر آورد که دختران جوان و بکر مانند میوه های رسیده ای هستند که اگر آن را نچینند خورشید آنان را فاسد می کند. برای دختران جوان هم دوایی نیست مگر شوهر کردن. [163]
8- عجله کردن در تجهیز و دفن میّت: زیرا تأخیر و دفن میت، توهین به میّت است.
شریکان شیطان
عدّه ای از مردم از روی غفلت و بی توجهی، هنگام غذا خوردن، نام خدا را از یاد می برند و به این وسیله، زمینۀ حضور شیطان را فراهم می کنند. اگر انسان بر سر سفره بنشیند و نام خدا را بر زبان جاری نکند و «بسم الله» را نگوید، آنگاه شیطان شریک او می شود.
از حضرت رسول اکرم(ص) سؤال شد، آیا شیطان در غذا خوردن با انسان شریک می شود و از غذایی که انسان می خورد آن ملعون هم می خورد؟ فرمودند: آری، زمانی که انسان برای غذا خوردن، سر سفره بنشیند و «بسم الله» را نگوید، شیطان هم می آید و بر سر سفره می نشیند و از غذاهای آنان می خورد. در این حالت خداوند برکت را از آن سفره و غذا بر می دارد. [164]
از امام صادق(ع) نقل شده: وقتی غذا می خورید، اول و آخر آن «بسم الله» بگویید. زیرا وقتی که انسان می خواهد غذا بخورد اگر پیش از آن «بسم الله» بگوید،اگر شیطان از آن غذا خورده باشد، استفراق می کند.[165]
دخالت شیطان به هنگام زناشوئی
از امام صادق(ع) روایت شده است:
وقتی مرد با زنش نزدیکی
می کند، شیطان آنجا حاضر می شود و اگر آن مرد نام خدا را بر زبان آورد، شیطان از
او دور می گردد و اگر بدون نام خدا مجامعت کند، شیطان همراه او مجامعت می کند و
فرزند نتیجۀ عمل هر دو خواهد بود. عرض کردم، دخالت شیطان را چگونه می توان فهمید؟
فرمودند: با دوستی و دشمنی ها (یعنی اگر آن فرزند دوستدار اهل بیت باشد شیطان دخالت
نکرده و درغیر اینصورت دخالت کرده است). [166]
از پیامبر خدا روایت شده است: خدا
بهشت را حرام کرده بر هر
بی حیای فحش گویی که از فحش خود به دیگران و فحش دیگران به خودش بدش نمی آید و اگر
او را تحقیق کنی یا پسر زن بدکاره و یا کسی است که شیطان در نطفۀ او شریک بوده
است.[167]
شیطان شریک در اموال و اولاد انسان
در ملاقاتی که بین امیرالمؤمنین و شیطان صورت گرفته است بعد از این که شیطان مغلوب امام علی(ع) گردید گفت: به خدا قسم ای علی ابن ابیطالب(ع) کسی با تو دشمن نبوده مگر اینکه من در رحم مادرش با او شریک شده ام آیا کتاب خدا را نخوانده ای که فرموده اند:
وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ
«با آنها در اموال و اولادشان شرکت کن». [168]
و در روایت دیگر سخن شیطان به این گونه نقل شده است، یا علی کسی دشمن تو نبوده است الاّ اینکه نطفۀ من قبل از نطفه پدرش بر رحم مادرش سبقت گرفته است. [169]
تأثیر دخالت شیطان در نطفه انسان
شیطان و نسل جن در نطفۀ بعضی از انسان ها دخالت کرده و شخصیت آنها را به شخصیتی منفی بدل می سازند.
آنها در زمان مجامعت مرد با زن نزد زن آمده و منتظر می مانند. اگر مرد بسم الله را بر زبان جاری ساخت شیطان از آنجا می رود و اگر نام خدا را بر زبان نیاورد شیطان نیز در مجامعت آنان شریک می گردد و آن فرزند شخصیتی مخالف با اهل بیت(ع) پیدا می کند. [170]
نیز شیطان به هنگام انعقاد نطفه
مخالفان اهل بیت در مجامعت میان مرد و زن حاضر شده قبل از مرد نطفه خود را در رحم
زن جاری
می سازد.
در مجامعت های غیر شرعی مانند زنا و غیره نیز شیطان حاضر شده و دستکاری می کند.
جنّی به نام زوال در مجامعت حاضر شده و در نطفۀ برخی از انسان ها که شرایط مجامعت را رعایت نکرده اند حاضر می شود. در نطفۀ فرزندان شرکت می کند و اگر فرزند پسر باشد، لواط کار می شود و اگر دختر باشد، زنا کار می شود.
و نیز شیطان انسان های لواط کار را بنا بر بعضی اقوال مورد تهاجم جنسی قرار می دهد و این بعید نیست.
شخصیّت چنین انسانهای بدکاره ای با دستکاری شیاطین به پست ترین حدّ ممکن می رسد.
جماع در اوّل و نیمۀ ماه هجری قمری
امام علی(ع) فرمودند: اگر یکی از
شما بخواهد با عیال خود نزدیکی کند، باید اوّل و نیمۀ ماه نباشد؛ زیرا شیطان هم در
این دو زمان
می خواهد صاحب فرزند شود که می آید و با انسان در جماع شرکت می کند. اگر فرزندی از
آنان به وجود آید شیطان در آن شریک است.[171]
هنگام وضو گرفتن
حضرت امام صادق(ص) فرمودند: اگر
کسی از شما موقع وضو نام خداوند متعال را بر زبان جاری نکند، شیطان در وضوی او
شرکت
می کند و اگر انسان هنگام خوردن و آشامیدن و لباس پوشیدن «بسم الله» نگوید، شیطان
در آن کارها شرکت می کند. [172]
ابوحمزه ثمالی می گوید: علی بن
حسین(ع) به من فرمودند: ای ثمالی! هنگامی که وقت نماز برسد، شیطان می آید و روی
شانۀ انسان
می نشیند و می گوید: آیا نام خدا را برده ای؟ اگر بگوید بله از او دور می شود و
اگر بگوید خیر، بر شانۀ او می نشیند، تا اینکه نماز خوانده شود و مردم پراکنده
گردند.
ابوحمزه ثمالی می گوید: عرض کردم:
آیا آنها قرآن نمی خوانند؟ آن حضرت فرمودند: چرا ولی آن چه تو فکر می کنی نیست. ای
ثمالی! مراد بلند گفتن «بسم الله الرحمان الرحیم» است که شیطان را دور
می کند. [173]
هنگام سوار شدن به وسیله نقلیه
ازحضرت رسول اکرم(ص) نقل شده: اگر
هنگام سوار شدن «بسم الله» بگوید، ملکی پشت سر او سوار می شود و از او محافظت می
کند، تا زمانی که پیاده شود. اگر سوار شد و نام خدا را نگفتف شیطان پشتش سوار می
شود و به او می گوید: آواز بخوان. اگر گفت: من آواز ندارم و نمی توانم بخوانم به او می گوید: مست و بی حال شو. او مست
می شود تا وقتی پیاده شود.
هم رتبۀ شیطان
عده ای از افراد با شیطان در درجه و رتبه و عذاب مساوی با او هستند. چنین اشخاصی با شیاطین برابرند. از جمله:
حضرت امیر المؤمنین(ع) فرمودند: هنگام مرگ علمای بی عمل چنین هستند.
اشد الناس ندما عند الموت العلماء غیر العاملین
«پشیمان ترین مردم هنگام مرگ عالمانی هستند که به علم خود عمل نکرده اند».
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: کسی که
کسب علم و دانش کند وعلم خود را به کار نبندد، خداوند در روز قیامت او را محشور
می گرداند در حالی که کور است. [174]
از حضرت رسول اکرم(ص) نقل شده: روز
قیامت عده ای از اهل بهشت و کسانی که از عالمی کسب علم کرده اند و به وسیلۀ آن
داخل بهشت شده اند - اطلاع پیدا می کنند که آن عالم در جهنم است. از او می پرسند:
چه چیز باعث شد که تو داخل جهنم شوی؟ در جواب
می گوید: من شما را امر معروف و نهی از منکر کردم، امّا خودم به آنها عمل نمی کردم
و برای همین داخل جهنم شدم. [175]
محل کار شیطان
کارگاه شیطان مغز و ذهن تنبل ها و تن پروران است. مغز افرادی که در کار و کوشش برای دنیا و آخرت سست و بی حال باشند. آنها نه حال عبادت دارند و نه حال تجارت، نه عاشق دنیا هستند و نه آخرت.
از امامان معصوم(ع) دربارۀ تنبلی و بی حالی روایت شده که خود ایشان از سستی و بی حالی به خدا پناه می بردند.
امام سجّاد(ع) در شب های ماه مبارک رمضان در مناجات خود چنین می فرماید: خدایا! به تو پناه می برم از تنبلی و بی حالی. [176]
حضرت محمّد(ص) فرمودند: از تنبلی و سستی بپرهیز. زیرا تو برای امروز زنده ای نه برای فردا. اگر فردایی بود نیز مثل امروز باش و اگر فردایی نبود پشیمان نخواهی بود. [177]
وسایل کار شیطان
برای گمراه کردن هر شخصی وسیله ای مخصوص لازم است که بتوان با آن، افراد را منحرف کرد. زیرا با یک وسیله نمی توان همۀ افراد را منحرف کرد.
مهمترین وسایلی که شیطان کار خود
را با آنها شروع می کند، طلا و نقره و پول دنیا است که اهل بازار فریفته می شوند و
به وسیلۀ گله های گوسفند و گاو و شتر صحرا نشینان گول می خورند و به وسیلۀ غذا های
لذیذ و چرب و شیرین، کسانی که بندۀ شکم اند منحرف می شوند و حتی شهادت دروغ و ناحق
می دهند. با زیورآلات، زنان فریب
می خورند و به وسیلۀ ساز و آواز و شراب می تواند جوانان را منحرف کند و به وسیلۀ
زنان (بزرگ ترین وسیله) می تواند مردم را به انحراف بکشد و گمراه کند.
حکایت بئر معطله
چنین گفته اند که در بنی اسرائیل
پادشاه کافری بود که سپاه بزرگی داشت. امّا وزیر او مردی بود مسلمان و نیکخواه و
چهار هزار مرد فرمانبردار در اختیار داشت. روزی میان پادشاه قوی لجاجت و ستیزه
جویی درگرفت. وزیر خشمگین شد و با مردان خود روی به بیابان نهاد و رفت و به
جایگاهی رسید که خاک و آب و هوای خوش و خرّمی داشت. در همانجا فرود آمده اقامت
کردند. زمین آنجا زود به آب
می رسید. بنابراین چاه های بسیاری حفر کردند و خانه ها و قصرهای بسیاری ساختند تا
جایی که به شهری تبدیل شد. آب چاه ها شور بود و این مشکل اساسی آنها محسوب می شد.
مردی که آب شناس نیز بود به آنجا رسید و آنها را در حالت غم و ناراحتی دید و
برای رفع مشکل گفت: در بین این سنگها چاهی
بکنید که آب آن خوش و گوارا خواهد بود. همچنان کردند که او گفته بود و آب سرد و
خوشی از آن بیرون آمد. در کنار آن چاه قصری ساختند و در ساختمان آن از خشتهای
زرّین و نقره استفاده کردند و در راه خدا و سعادت خود زندگی خوشی را
می گذراندند و هر اندازه که شیطان می کوشید تا آنان را از راه راست منحرف کند موفق
نمی شد.
روزی شیطان به صورت پیرمردی بر آنان ظاهر شد و خود را به دیوانگی زد. طبق دستور وزیر او را بند کرده و به زندان فرستادند. شیطان در زندان عبادت می کرد. پس از گذشت چند روز وزیر گفت: از او بپرسید که معلوم شود چیزی می داند یا نه. از او سؤالات مختلفی کردند و او جواب داد. به وزیر گفتند که او دانشمند است. روزی زنی نزد او رفت و گفت: شوهران ما به تجارت و سفر می روند و مدّتی از ما دور می شوند آیا رواست که زنان با هم بخوابند. شیطان گفت: آری رواست.
زنان نیز به گفتۀ او عمل کردند. تا اینکه خداوند پیامبری نزد ایشان فرستاد که نام او «قحافه» بود. آن پیامبر زنان را از عمل زشتی که می کردند منع کرد. زنان گفتند: دانشمند این عمل را روا دانسته است. پیامبرشان گفت: خداوند سعادت و خوشبختی شما را می خواهد پس از قول خدا سر پیچی نکنید تا گمراه نشوید.
روزی شیطان به آنان گفت: آیا می خواهید که من شما را نزد خداوند ببرم تا او را ببینید؟ گفتند: آری. شیطان پیشاپیش تختی را در بیابان آراسته کرد و یکی از شیاطین را روی آن نشاند و چندین تن از شیاطین دیگر را دستور داد پیشاپیش او بایستند.
وقتی که آن قوم آمدند و آن جایگاه و صحنه را مشاهده کردند به سجده افتادند. چون روز شد آن صحنه محو شد و چند بت در آنجا دیدند. شیطان گفت: دستور من این است که شما این بت ها را بپرستید و چنین شد که بت پرستی در بین آنان رواج کلّی یافت و از حق باز ماندند. به دستور خداوند جبرئیل آمد و چاه آنان را تخریب کرد و آنان بی آب ماندند و هر چقدر پیامبرشان آنان را ارشاد فرمود و از عذاب الهی ترساند فایده ای نداشت.
سرانجام عذاب الهی آنان را فرا گرفت و همگی به دیار عدم شتافتند.[178]
فتنۀ شیطان
پس بزرگترین سلاحی که شیطان می تواند با کمک آن اشخاص را به انحراف بکشد زنان بی ایمان (البته این زنان از مکرهای کوچک شروع می کنند) هستند.
امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: فتنه و فساد از چند چیز بلند می شود. یکی از آنها دوستی با زنان نامحرم و محبت بی حد به ایشان است. کسی که علاقه و محبت بیش از حد به زنان داشته باشد، باید بداند که بهره ای از عیش و زندگی خود نمی برد. [179]
از محبت وعلاقه بی حد به زن بود که ابن ملجم مرادی به دستور قطام، دست به قتل حضرت علی(ع) زد و آن جنایت بزرگ را مرتکب شد.[180]
نجات عابد از فتنه شیطان
امام صادق(ع) فرمودند: در بنی اسرائیل عابدی بود که از دنیا هیچ بهره ای نداشت. روزی ابلیس لشکریانش را جمع کرد و از آنها خواست که کسی امر این عابد را بر عهده بگیرد(او را فریب دهد). شیاطین اعلان آمادگی کردند. برخی با زن ها و دیگری با شراب و لذّات دنیا خواستند عابد را به معصیت خداوند گرفتار کنند. ولی ابلیس هیچ یک از اینها را نپذیرفت. تا اینکه یکی از شیاطین برخاست و گفت: من امر این عابد را بر عهده می گیرم. ابلیس پرسید چگونه؟ گفت: از طریق نیکی. ابلیس گفت: پس به طرف او برو که تو از عهدۀ او بر خواهی آمد. شیطان وارد محل عبادت عابد شد و در کنار عابد مشغول خواندن نماز شد. عابد گاهی در بین عبادتش استراحت می کرد و گاهی می خوابید. ولی شیطان نه می خوابید و نه استراحت می کرد. بلکه دائما مشغول خواندن نماز بود. عابد وقتی که با این صحنه روبرو شد از کمی عبادتش خجل گشت و عملش در نزدش کوچک آمد. پس به شیطان گفت: ای بنده خدا. چگونه بر انجام نماز این گونه قوی شده ای؟ شیطان به او پاسخ نداد. برای بار دوّم نگاهی به عابد کرد. ولی باز هم به او جواب نداد. برای بار سّوم برگشت به طرف عابد و به او گفت: من گناهی را مرتکب شده ام و الان پشیمانم و توبه کرده ام و هر وقت که به یاد آن گناه می افتم این گونه بر نماز قوی می شوم. عابد به شیطان گفت: به من بگو چه گناهی را مرتکب شده ای تا من هم آن گناه را مرتکب شوم و پس از آن توبه کنم و هر گاه به یادش بیفتم این گونه بر نماز قوی گردم. شیطان گفت: برو داخل شهر و از فلان زن فاحشه پرس و جو کن و نشانی آن را پیدا کن. وقتی نزد او رسیدی دو درهم به او بده و از او کام بگیر. عابد گفت: من دو درهم ندارم. از کجا تهیه کنم. در این هنگام شیطان از زیر سجّاده اش چهار درهم بیرون آورد و به عابد داد.
عابد روانه شهر شد. وقتی که به
داخل شهر رسید نشانی آن زن فاحشه را پرسید و مردم به گمان این که عابد می خواهد آن
زن را نصیحت کند او را راهنمایی کردند و
منزل فاحشه را به او نشان دادند. هنگامی که عابد به خانۀ فاحشه رسید در را کوبید،
زن در را باز کرد. عابد دو درهم به آن زن فاحشه داد و وارد خانه شد. زن به عابد
گفت: تا کنون کسی با این هیأت و شکل و قیافه نزد من نیامده تو چگونه به اینجا
آمده ای؟ عابد قضیه خود را برای زن فاحشه نقل کرد. زن رو به عابد کرد و گفت: ای
بندۀ خدا. ترک گناه آسان تر از طلب توبه است و این گونه نیست که هر کس طلب توبه
کند توبه اش پذیرفته گردد و گویا این شخصی که در نزد تو عبادت می کرده شیطان بوده
است و اگر
می خواهی درستی کلامم را بدانی به محل عبادتت برگرد، او را آنجا خواهی دید.
آن عابد برگشت و زن فاحشه در همان شب از دنیا رفت. صبح شد در حالی که بر روی در منزل فاحشه نوشته شده بود: فلان زن فاحشه را دفن کنید زیرا او از اهل بهشت است. مردم تردید کردند و تا سه روز به خاطر تردیدی که داشتند جسد آن زن را به حال خود گذاشتند و او را دفن نکردند. در این حال خداوند عزوجل به حضرت موسی(ع) وحی کرد که بر جسد فلان زن نماز بخوان و مردم را هم امر کن تا بر جسد او نماز بخوانند. زیرا من تمام گناهان او را به سبب منصرف کردن بنده ام از ارتکاب معصیت بخشیدم و بهشت را بر او واجب نمودم. [181]
نماز شیطان
شیطان، برای گمراه کردن انسان از
یک شیوه ثابت استفاده نمی کند بلکه برای هر کسی شیوه مخصوص به خود آن را به کار می
برد
تا موفق شود. برای هر کسی راه و روش جداگانه ای دارد. یکی از
راه های مؤثر و موفّق آن ملعون، عبادت نمودن و نماز خواندن او است. برای منحرف
کردن نمازگزاران از حربۀ نماز استفاده می کند. زیرا اگر کسی که راضی نیست خود را
به هر گناهی بیالاید و نمازهایش پشتوانه معنوی اوست هیچ گاه به فرمان او در نمی
آید که شراب بخورد یا آدم بکشد یا دزدی کند. مسلما به فرمان او گردن
نمی نهد ناگزیر باید راهی را بیابد که بتواند آرام آرام او را منحرف کند و به
مقصود خویش راهنمایی نماید و آن هم دردی و هم راهی با او در لباس نماز خوان و عابد
است.
از امام صادق(ع) نقل شده، در بنی اسرائیل عابدی بود که در غار کوه مدّت ها خدا را عبادت کرده و همیشه مشغول نماز بود. شیطان هر چه خواست او را فریب دهد نتوانست. از هر راهی که وارد شد مؤثر نیفتاد تا آنکه روزی بالای بلندی رفت و با صدای بلند فریاد کشید به طوری که همه لشکریانش دورش جمع شدند و گفتند: ای بزرگ ما. چه روی داده که این قدر ناراحتی و فریاد می کشی.
گفت: از دست این عابد. او مرا بیچاره و حیران نموده از هر راهی خواستم او را فریب دهم نتوانستم. آیا کسی هست او را فریب دهد؟
یکی از آن میان برخاست و گفت: من او رافریب می دهم. شیطان گفت: از چه راهی؟ جواب داد: از راه دنیا و سرخوشی آن. آنها را برای او زینت می دهم. گفت: بنشین تو مرد میدان او نیستی، زیرا علاقه به دنیا ندارد و لذّّت دنیا را نچشیده است.
دیگری برخواست و گفت: من می روم و او را فریب می دهم. شیطان گفت: از چه راهی؟ گفت: از راه شهوت و زنان. گفت: تو هم بنشین که مرد میدان او نیستی.
سّومی برخاست و گفت: اگر اجازه دهی
من می روم و او را فریب
می دهم. گفت: از چه راهی ؟ جواب داد. از راه عبادت و نماز. گفت: برو چون تو مرد
میدان او هستی. آن ملعون صبر کرد تا شب فرا رسید و هوا تاریک شد، خود را به صورت
یکی از عابدان در آورد و نزد عابد رفت و به او گفت: ای عابد، من غریبم، منزلی ندارم. مرا امشب میهمان کن و در نزد خود
پناهم بده. عابد هم او را پذیرفت. شیطان از اوّل شب تا صبح عبادت کرد و روز هم
پیوسته مشغول نماز بود. نه غذا می خورد و نه استراحت می کرد و نه می خوابید. در
حالی که عابد گاهی خسته می شد ولی شیطان خسته نمی شد. او می خوابید و غذا می خورد
ولی شیطان مدام نماز می خواند.
عابد پیش او رفت و گفت: اجازه می
دهی سؤالی از تو بکنم. گفت: فعلا وقت ندارم. بگذار نماز بخوانم. با اصرار زیاد
اجازه گرفت و گفت:
ای بنده خدا. من عابدی مثل تو ندیده ام که این قدر عبادت کند و نماز بخواند. تو چه
کرده ای که این قدر عاشق عبادتی ؟ به طوری که نه
می خوری و نه می خوابی و نه آرام داری و خسته نمی شوی، در حالی که من چنین نیستم.
گفت: علّتش این است که من مرتکب
گناهی شده ام و هر وقت به فکر آن گناه می افتم از ترس خدا بر خود می لرزم، خورد و
خواب از من سلب می شود و مشغول نماز و عبادت می گردم. ولی تو تا به حال گناه و
معصیتی انجام ندادی و ترس از خدا در دل تو نیست از این رو در عبادت سست هستی و از
آن خسته می شوی و گاهی استراحت
می کنی.
عابد گفت: چه کرده ای و گناه تو چه بوده که این قدر از خدا می ترسی و عبادت می کنی؟ گفت: من زنا کرده ام. وقتی به فکر آن می افتم قدرت عبادتم بیشتر می شود. تو هم اگر می خواهی مانند من عبادت کنی باید برای یک مرتبه زنا کنی.
عابد گفت: من کسی را نمی شناسم که
با او زنا کنم. وانگهی این کار خرج دارد و احتیاج به پول است در حالی که من ندارم
وکسی به من پول نمی دهد. شیطان گفت: من به تو کمک می کنم و راهنمایی ات
می کنم. سپس دست زیر سجّاده برد و چهار درهم بیرون آورد و به عابد داد و گفت: این
پول ها را بگیر و به شهر برو. سراغ خانۀ
آن زن فاحشه را بگیر و با او زنا کن. بعد از آن دیگر از نماز خسته
نمی شوی.
عابد پول را گرفت و روانه شهر شد و سراغ خانۀ زن فاحشه را گرفت. مردم خوشحال شدند و فکر کردند که عابد آمده او را توبه دهد و از گناه منع کند. خانه را به او نشان دادند. عابد با همان لباس و قیافه ای که داشت داخل شد و گفت: ای زن. این پول را بگیر و زود آماده شو که وقت نماز نگذرد.
زن نگاهی به او کرد و لباس و قیافۀ او را که دید فهمید وی از مشتریان او نیست و الاّ سر و وضع خود را تغییر می داد و این قدر عجله نداشت. برای همین ماجرا را از عابد پرسید: او هم تمام سرگذشت شخصی که میهمان او شده بود را تا آخر برای آن زن نقل کرد.
زن فهیمد که آن شخص شیطان بوده است. گفت: ای بندۀ خدا. او شیطان بوده و با نماز و عبادت می خواسته تو را فریب دهد. برگرد و از این عمل منصرف شو که گناه نکردن بهتر از گناه کردن و توبه کردن است. زیرا شاید توبه تو قبول نشود یا عمر تو تمام شود و در حالی بمیری که توبه نکرده باشی. ای عابد برگرد و اگر آن شخص هنوز مشغول نماز است بدان او انسانی بوده و اگر رفته بدان شیطان است. وقتی عابد برگشت کسی را ندید.
اتفاقا آن زن همان شب از دنیا رفت. صبح که شد مردم بر خانۀ او نوشته شده ای دیدند. جمع شوید وزن را دفن کنید که اهل بهشت است. مردم در کفن و دفن او حیران شدند و به شک افتادند و سه روز دفن او را به تأخیر انداختند. خداوند به حضرت موسی(ع) خطاب کرد که: برو مردم را خبر کن تا جنازه اش را غسل دهند و بر وی نماز بخوانند و در قبرستان مسلمانان دفن کنند. من بخاطر اینکه یکی از بندگان ما را از گناه منصرف کرد او را بخشیدم و از گناهان او صرف نظر کردم و او را اهل بهشت قرار دادم. [182]
حیله های شیطان
شیطان خواست تا از عشق و علاقه ذاتی انسان، به تکامل و ترقی در زندگی جاوید استفاده کند. نیز برای قانع کردن آنان برای مخالفت فرمان خدا عذر و بهانه ای بتراشد که آنها با دلگرمی دستور او را اجرا کنند.
شیطان بعد از آنکه از حضرت آدم(ع) مأیوس شد پیش همسر حضرت آدم(ع) رفت و گفت: آیا می دانی چرا خداوند شما را از میوه این درخت منع کرده و گفته است نزدیک آن نشوید ؟ چون درخت حیات و جاوید است. هر کس از آن بخورد یا فرشته می شود و یا عمر جاویدان را بدست می آورد و همیشه زنده می ماند. [183]
سپس گفت: خداوند متعال نمی خواهد
شما در زندگی دائمی با او شریک باشید. می خواهد این جاودانگی مخصوص خودش باشد. با
این نقشه و نیرنگ به آنها فهماند خوردن از این درخت به شما ضرر و زیان
نمی رساند. بلکه همیشه در بهشت خواهید ماند. بعد از آن گفت: اگر از این نخورید به
زودی شما را از بهشت بیرون می کنند. برای این آنان را از حق و حقیقت منحرف کند
برای حق به جانبی خود قسم های شدیدی خورد و گفت: من خیرخواه شما هستم. خود را
موظّف می دانم که شما را نصیحت کنم. [184]
حضرت آدم(ع) که هنوز تجربه کافی را نداشت و هرگز گرفتار دام ها و خدعه و نیرنگهای دروغ شیطان نشده بود و نمی توانست باور کند کسی این چنین قسم دروغ به خدا یاد کند سرانجام تسلیم شد و فریب و نیرنگ شیطان در او اثر کرد و از میوه آن درخت خورد.
بعد از خوردن از آن درخت برایشان ثابت شد که نه تنها آن میوه آب حیات و زندگی جاوید نبود. بلکه به مجرّد خوردن، لباسهای بهشتی از بدنشان ریخت و عورت ها و بدنهای آنان که تا آن موقع مخفی و پوشیده بود ناگهان ظاهر شد. ایشان در میان بهشت و جمع فرشتگان عریان شدند و حیران و سرگردان ماندند. پس بلافاصله خود را به میان درختان رساندند و از برگهای درختان برای پوشیدن اندام کمک می گرفتند. ولی برگها هم اطاعت نمی کردند و از بدنشان پرواز می نمودند و باز عریان می ماندند.
حوا چاره را در آن دید تا بنشیند تا رسوایی او کمتر باشد. آدم با یک دست عورت خود را پوشانید و با دست دیگر سر خود را گرفت و گفتند:
خدایا: ما بر نفس خودمان ظلم کردیم. اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیان کاران خواهیم بود. [185]
خداوند به آنان خطاب فرمودند: مگر من شما را از خوردن میوۀ آن درخت منع نکردم؟ مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شما است؟ چرا فرمان من را اطاعت نکردید و فریب آن ملعون را خوردید؟
سپس فرمود: الحال چاره ای جز این نیست که باید از بهشت خارج شوید. آنان را از مکان و مقام خود بیرون کردند و به زمین فرستادند.[186]
زنجیر شیطان
شیطان با دور کردن انسان از راه حق و کشاندن افراد به سوی خود، زنجیرهایی دارد که آنها را به گردن انسان می اندازد و ایشان را به راهی که بخواهد می کشاند.
آن زنجیرها عبارتند از حُبّ دنیا، ریاست خواهی، شکم بارگی، زن دوستی، خواب و تن آسایی، آدم را به گناه می کشاند. مثلا شیطان به انسان القاء می کند که بخواب و راحت باش. اصلاً هیچ کاری انجام نده یا اینکه به انسان تلقین می کند تا می توانی شکم را پر کن تا می توانی از این غذاها بخور. در حالی که ما غذا می خوریم تا به بدن مواد مورد نیاز را برسانیم نه اینکه فقط از خوردن لذت ببریم.
امام صادق(ع) می فرماید: اوّلین چیزی که به وسیلۀ آنها معصیت خدا شده همین دوستی ها بوده است. [187]
از امام زین العابدین سؤال شد: کدام عمل در پیشگاه خداوند افضل است؟ فرمود: هیچ عملی بعد از شناخت خدا و پیغمبر بهتر از بغض و کینه دنیا نیست. زیرا هر فتنه و فسادی که در عالم می شود از دوستی بی مورد سرچشمه می گیرد. زن دوستی، ریاست خواهی، راحت طلبی، دوستی کلام و سخن گفتن، چاپلوسی، خودبرتربینی، دوستی مال و ثروت و تمام این ها در دوستی دنیا جمع اند. [188]
حکایت ملا نخجوانی و شیطان
حاج ملاّ نخجوانی که استاد معارف مرحوم سیّد حسن قاضی (پدر مرحوم علی قاضی) رضوان الله تعالی علیه بود و نزد مرحوم سیّد قریش قزوینی – رضوان الله تعالی علیه – مراتب کمال را در اخلاقیّات و معارف الهیه طی می کرد. می گوید: پس از آنکه به سنّ کهولت و پیری رسیدم. شیطان را دیدم که هر دوی ما بالای کوهی ایستاده ایم. من دست خود را بر محاسن خود گذارده و به او گفتم: مرا سن پیری و کهولت فرا گرفته از من در گذر، شیطان گفت: این طرف را نگاه کن. وقتی نگاه کردم درّه ای بسیار عمیق دیدم از شدت خوف و هراس عقل انسان مبهوت می ماند. شیطان گفت: در دل من رحم و مروّت قرار نگرفته، اگر چنگال من بر تو بند گردد جای تو در ته این درّه خواهد بود که تماشا می کنی.
کابینه شیطان
شیطان همۀ کارهای خود را به کمک کابینۀ خود انجام می دهد. افراد کابینه اش از فرزندان خود او هستند. افراد کابینه اش دستورات لازم را می گیرند و هرکس پی مأموریت خود می رود. اسامی کابینۀ او از این قرار است.
- وَلهان: او مأموریت دارد تا انسان را در طهارت و نماز به شک اندازد که این نماز باطل است، نماز دیگری را شروع کن، وضوی تو ناقص بود، وضوی خود را تجدید کن.
- هَفاف: او مأموریت دارد تا در بیابان ها انسان را اذیّت کند و برای ترسانیدن او به شکل حیوانات گوناگون به نظر انسان درآید.
- زلنبور: او مأمور بازی ها است. لغویات و دروغ، قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها زینت می دهد. [189]
- ثبر: آن وقتی که مصیبتی به انسان
وارد می شود، سیلی به خود زدن، صورت خراشیدن و لباس پاره کردن را برای انسان
پسندیده جلوه
می دهد. [190]
- ابیض: او مأمور به خشم در آوردن انسان است و غضب را پیش او جلوه می دهد.
- اعور: کارش تحریک شهوات در مردان و زن ها است. [191]
- داسم: همواره مراقب خانه ها است.
وقتی انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و نام خدا را بر زبان نیاورد، با او داخل
خانه می شود و آن قدر وسوسه می کند تا شرّ و فتنه ایجاد می کند و اهل خانه را به
جان هم
می اندازد. اگر انسان بر سر سفره «بسم الله» نگفت با او غذا
می خورد. [192]
- مطرش: کار او پراکندن اخبار دروغ است که خود جعل کرده، در حالی که حقیقت ندارد. [193]
قَنذَر: او نظارت بر زندگی مردم دارد. هر کس چهل روز در خانۀ خود تنبور داشته باشد، غیرت را از او بر می دارد، به طوری که انسان در برابر ناموس خود بی تفاوت می شود. [194]
- دهّار: او مأمور آزار مؤمنان در خواب است. بطوری که انسان خواب های وحشتناک می بیند، یا در خواب به شکل زنان نامحرم در می آید و انسان را وسوسه می کند. [195]
- تمریح: امام صادق (ع) فرمودند: برای ابلیس در گمراه کردن مردم کمک کننده است. وی در آغاز شب بین مغرب و مشرق به وسوسه کردن، وقت مردم را پر می کند. [196]
- لاقیس: او یکی از دختران شیطان است و کارش وادار کردن زنان به مساحقه و هم جنس بازی زنان است. او مساحقه را به زنان قوم لوط یاد داد. [197]
- مُتُکَوِّن: او شکل خود را تغییر می دهد و خود را به صورت بزرگ و کوچک در می آورد و مردم را گول می زند. [198]
- مُذَهّب: خود را به شکل افراد
مختلفی در می آورد مگر به شکل پیغمبر و یا وصی او. مردم را به هر وسیله ای که
بتواند گمراه
می کند.( اما وانمود می کند که آنها است)[199]
- خنزب: او بین نمازگزار و نمازش حایل می شود. یعنی حضور قلب را از وی می گیرد. [200]
- مِقلاص: او مأمور قمار است. همۀ
قمار بازها به دستور او رفتار
می کنند. [201]
- طَرطَبه: یکی از دختران آن ملعون است. کار او وادار کردن زنان به زنا است. [202]
عابدی که شیطانی را به قتل رساند
امام صادق(ع) در این باره فرمود: در بنی اسرائیل عابدی بود که مکرّر می گفت: «الحمد لله رب العالمین و العاقبه للمتقین». شیطان از مداومت او بر این گفتار در خشم شده و شیطانی را نزد او فرستاد و به او گفت بگو: «والعقبه للاغنیاء» یعنی عاقبت نیکو برای توانگران است.
چون شیطان پیش عابد آمد و این را گفت: میان او و عابد مؤمن نزاع در گرفت. قرار گذاشتند نخستین کسی را که ببینند از او بپرسند و به نظر او راضی شوند به شرط این که نظر هر کدام موافق بود او دست دیگری را قطع کند. مقداری راه رفتند تا به شخصی رسیدند که یکی از شیاطین بود، امّا شکل انسان. از او پرسیدند: آیا عاقبت نیک از آن پرهیزگاران است یا توانگران؟
گفت: عاقبت نیکو برای توانگران است. چون شیطان این را شنید فورا دست عابد را قطع نمود. باز عابد می گفت: «الحمد لله رب العالمین والعاقبه للمتقین».
شیطان ناراحت شد و گفت: هنوز همین را می گویی؟ باز میان آن دو مشاجره شد. این بار نیز قرار گذاشتند از اوّلین کسی که می بینند بپرسند. بار دیگر شیطان مجسّم شد. چون سؤال را برای او گفتند گفتۀ شیطان را تأیید کرد و گفت: «العقبه للاغنیاء»
شیطان دست دیگر عابد را قطع کرد. باز هم عابد آن جمله را زمزمه می کرد که مرتبۀ سّوم نزاع میانشان واقع شد. این دفعه قرار شد به اوّل کسی که برخورد کنند و او به نفع هر کس قضاوت کند او گردن دیگری را بزند.
در این موقع خداوند ملکی را به صورت شخصی فرستاد چون قضیه را مطرح کرد. آن شخص گفت: عاقبت نیکو برای تقوا پیشگان است و فورا دست های آن عابد را به جای خودش گذاشت و دست بر آن مالید وسالم شد. او هم گردن شیطان را زد.
دشمنان شیطان
شیطان در برابر دوستان فداکار و دل سوزش دشمنان خطرناکی هم دارد که شب و روز از دست آنها می نالد و در شکنجه است و آنان را این طور معرفی می نماید:
هنگامی که حضرت رسول(ص) با شیطان ملاقات کرد از او پرسید: دشمنان تو از امت من چند طایفه هستند. گفت: 22 طایفه و من از ایشان در رنج به سر می برم و دلم از دست آنها پر از خون است.
1 – خود شما، اوّلین و سرسخت ترین دشمن من هستید. من هم از اوّل با تو دشمن بودم و بعدا هم خواهم بود. دشمنی من با تو هیچ وقت به صلح و صفا و دوستی مبدل نخواهد شد. فرمود: برای چه با من دشمنی؟ گفت: برای آنکه در قیامت گناهکاران را شفاعت می کنی و زحمات مرا ضایع و امید مرا قطع می نمایی.
2 – عالم عامل، آن عالمی که به علم خود عمل کند دشمن من است من هم دشمن او هستم. (امّا عالمی که به علم خود عمل نکند دوست شیطان خواهد بود). در اینباره حضرت رسول(ص) فرموده: عالم و دانشمندی که به علم خود عمل کند از هزار عابد برای شیطان خطرناک تر است.[203]
3 – حامل قرآن، کسی که قرآن را فرا گرفته و حفظ نموده و به تمام دستورها و احکامی که در آن آمده عمل می کند او دشمن من و من هم دشمن او هستم. [204]
4 – مؤذن، کسی که در پنج وقت نماز اذان بگوید و اقرار به شهادتین کند و مردم را متوجّه عبادت خدا و نماز نماید.
5 – دوستان فقرا، آنان کسانی هستند
که فقرا و مساکین را از یاد
نمی برند و به فکر آنها هستند.
6 – دوستان ایتام، کسانی که با یتیمان دوست و مهربان هستند و همانند پدر و مادر دلسوزانه با آنان رفتار می کنند.
7 – مهربان، کسی که دل رحم و دلسوز بندگان خدا باشد و برای کوچکترین ستمی که به یکی از بندگان خدا شود ناراحت شده و از او دفاع می کند.
8 – ناصح، کسی که برای رضای خدا مردم را اندرز می دهد و به جز رضایت خداوند چیزی در دل ندارد.
9 – دائم الوضو، کسی که در تمام حالات با وضو باشد و اگر وضوی او باطل شد فورا تجدید وضو نماید.
10 – بخشنده، آن که مردم را در مال خود شریک می کند و مقداری از دارائیش را به محرومان اجتماع می دهد و به فکر ذخیره و جمع آوری مال نمی باشد.
11 – خوش خلق، آن که با مردم نیک کردار است و با همه انسان ها با رویی گشاده رفتار می کند و کسی را با زبان و دیگر اعضاء آزار نمی رساند.
12 – قانع، آنان کسانی هستند که در زندگی به کم دنیا قانع باشند. به آنچه خداوند متعال برای ایشان مقرر فرموده راضی هستند و به مال دیگران تنگ نظر نیستند.
13 – پاک دامنان، زنان و مردانی که عفت داشته باشند. دامنشان آلوده به فساد و فحشا نشده و پوشش اسلامی را در همه جا حفظ می کنند.
14 – آمادگان مرگ، کسانی که همواره به فکر مرگ و آماده شدن برای آن هستند و هیچ وقت، آخرت را فراموش نمی کنند و همیشه به دنبال اصلاح دنیا در تلاش اند.
15 – همنشین صالحان، از کسانی که
شیطان آنها را دشمن خود
می داند کسانی هستند که رفت و آمد، نشست و برخاست، گفت و شنود و خورد و خوراک و خواب
آنان با صالحان و پرهیزگاران است.
16 – فروتنان، آنان که در برابر خدا و خلق او تواضع می کنند خود را کوچک می پندارند و خود بین نیستند.
17 – جوان عابد، جوانی که خود را در راه بندگی خدا قرار داده و شب زنده داری می کند.
18 – کسانی که نفس خود را از حرام باز داشته اند، کسانی که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام می دانند، کسانی که چشم و گوش و بقیه اعضاء و جوارح خود را به حرام عادت نداده اند.
19 – کسانی که در غیاب برادران مؤمن خود دعای خیرشان می کنند، هر چه برای خود می پسندند برای دیگران نیز می پسندند و هر چه را برای خود نمی پسندند برای دیگران هم نمی پسندند. افرادی که در حق دیگران دعا می کنند و چشم داشتی هم از آنان ندارند.
20 – کسانی که با پدرو مادر خود
مهربان هستند و به آنان احترام
می گذارند.
21 – رهبر عادلی که با مردم از روی عدالت رفتار می کند.
22 – روزه دارانی که مقداری از مال خود را به فقرا می بخشند مانند این است که مرا پاره پاره کرده و در آتش انداخته باشند.
سپس عرض کرد: یا رسول الله عده ای هستند که مراقب کردار من اند، اگر یک نفر را از جاده حق دور کنم و منحرف سازم ایشان می آیند و او را راهنمایی می کنند و به حق بر می گردانند. [205]
دستور العمل پیامبر (ص) برای مبارزه با شیاطین
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: ای امّت
محمّد: آیا هنگام سختی ها و گرفتاری ها محمّد و فرزندانش را یاد می کنید تا خداوند
به واسطۀ آنها به وسیلۀ ملائکه اش شما را بر شیاطین پیروز گرداند؟ همانا به همراه
هر یک از شما یک فرشته ای در سمت راستتان است که کارهای خوب شما را ثبت می کند و
فرشته ای دیگر در سمت چپ شماست که کارهای بد و گناهانتان را ثبت می کند. به همراه
شما از طرف شیطان دو ابلیس هستند که شما را فریب می دهند. پس هنگامی که این دو
شیطان شما را وسوسه کردند خداوند را یاد کنید و بگویید: «لا حَولَ وَلا قُوَّةَ
اِلّا بِاللهِ العَلیِ العَظیم وَ صَلَّ اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه» هر گاه
این کار را بکنید آن دو شیطان نمی توانند در شما نفوذ کنند و به سوی ابلیس بر می
گردند و از عجز و ناتوانی خود شکایت می کنند و ابلیس هزار شیطان را به کمک آنها می
فرستد و این گروه شیاطین به سوی شما گسیل می شوند. هر گاه آنها به سوی شما آمدند و
در قلب شما وسوسه انداختند اگر به یاد خدا باشید و به پیامبر(ص) و فرزندانش صلوات
بفرستید. آنگاه هیچ گاه راه و منفذی برای نفوذ به قلب شما پیدا نمی کنند تا اینکه
به سوی ابلیس بر می گردند و به ابلیس می گویند: هیچ کس غیر از خودت از عهدۀ او بر
نمی آید. پس با لشکریانت به سوی او برو و او را اغوا کن و بر او غالب شو. ابلیس با
لشکریانش به سوی شما رهسپار می شوند در این حال خداوند متعال به ملائکه ها
می گوید: این ابلیس است که با لشکریانش فلان بنده یا فلان امّت مرا قصد کرده اند،
بروید با آنها بجنگید. سپس خداوند به ازاء هر شیطان صد هزار فرشته می فرستد. در
حالیکه بر اسب هایی از آتش سوار شده اند و در دستهایشان شمشیرهایی از آتش و نیزه
هایی از آتش و خنجرهایی از آتش و تیرهایی از آتش و کمانهایی از آتش است گسیل می
دارد. ملائکه با شیاطین وارد جنگ می شوند و آنها را می کشند و ابلیس را اسیر می
کنند و با آن اسلحه ها به او ضربه وارد می سازند. در این حال ابلیس می گوید:
پروردگارا. تو به من وعده داده بودی و مرا تا وقت معلوم مهلت داده ای. خداوند به
ملائکه می فرماید: من وعده داده بودم که او را تا وقت معلوم نکشم ولی وعده نداده
بودم که اسلحه و عذاب و درد را بر او مسلط نکنم.
ملائکه زخمهای سنگینی بر ابلیس
وارد می آورند و سپس او را رها می کنند. پس از آن ابلیس به خاطر ضربات سنگینی که
به او وارد شده و کشته شدن فرزندانش به دست ملائکه الهی اندوهگین می شود. زخم های
ابلیس التیام نمی یابد مگر با شنیدن کلمات کفر آمیزی که از سوی مشرکین صادر می
شود. اگر این بندۀ خدا بر اطاعت خداوند باقی بماند و همواره به یاد خداوند باشد و
بر محمّد و فرزندانش صلوات بفرستد ابلیس بر آن زخم ها باقی می ماند. امّا اگر از
یاد خداوند غافل شد و در معصیت الهی و مخالفت با خداوند متعال گرفتار شد. زخم های
ابلیس التیام می یابد و ابلیس بر آن بندۀ خدا قوی می گردد تا اینکه به او لگام می
بندد و بر پشتش سوار می شود و با او سواری می کند. سپس پایین می آید و شیطانی از
شیاطینش بر پشت آن بندۀ خدا سوار می شود
و به یارانش می گوید آیا به یاد دارید که به خاطر این بنده خدا چه مصیبت هایی به
ما رسید. این بنده خدا ذلیل شد و مطیع ما گشت تا آنجا که اکنون ما بر او سوار شده
ایم. [206]
شیطان از فریب چند طایفه ناتوان است
امام صادق(ع) فرمودند: شیطان گفت: من از حیله کردن پنج طایفه ناتوان هستم و بقیۀ مردم در اختیار من هستند.
1- کسی که در همۀ کارهایش بر خداوند متعال توکّل می کند و به ریسمان الهی چنگ می زند.
2- آنکه شب و روز مشغول ذکر خداوند متعال باشد و تسبیح گوید.
3- بنده ای که در همه جا آنچه برای خود می پسندد، برای دیگران هم بخواهد.
4- آنکه وقتی مصیبت و بلایی بر سر آن آید جزع و فزع نمی کند.
5- کسی که راضی به قسمت و قدر الهی باشد و اندوه روزی نخورد. [207]
یأس شیطان
از حضرت امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: وقتی که آیۀ
وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ. أُولَئِکَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ.
«و آنان که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود طلب آمرزش می نمایند – و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ - و بر گناه اصرار نمی ورزند با اینکه می دانند آنان پاداششان آمرزش پروردگار و بهشت هایی است که از زیر درختانش نهرها جاری است و جاودانه می مانند. چه نیکو است پاداش اهل عمل». [208] بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد، ابلیس سخت ناراحت شد و در بالای کوهی در مکه به نام «ثور» رفت واعلان خطر کرد و همه یارانش در اطراف او جمع شدند. سپس ابلیس نزول آیات مذکور را به اطّلاع آنان رساند و اظهار نگرانی کرد و از آنان کمک خواست.
یکی ازیاران او گفت: من با دعوت نمودن انسان ها از این گناه به آن گناه اثر این آیه را خنثی می کنم. شیطان سخن او را نپذیرفت. یکی دیگر از شیاطین شبیه همان پیشنهاد را کرد. امّا آن هم مورد پذیرش شیطان قرار نگرفت. تا اینکه از میان شیطانها شیطان کهنه کاری به نام «وسواس خناس» گفت: به آنها وعده می دهم و آنها را امیداور می کنم تا اینکه مرتکب گناه شوند، همین که مرتکب گناه شدند، استغفار را از یاد آنها می برم و کردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه می دهم.
ابلیس به او گفت: تو تا روز قیامت مسئول این آیه هستی. [209]
آگاه باشید که از تکبّر و خودپسندی
برحذر باشید که جایگاه وسوسه های شیطانی است. تا آنجا که شما را در تاریکی های
جهالت فرو
می برد و در پرتگاه هلاکت و سقوط می اندازد. آگاه باشید که ظلم و کبر و غرور و
خودپسندی سینه ها را سنگین می کند و به دلها قفل
می زند و در نتیجه دعای انسان به آسمان
نمی رود و مستجاب
نمی شود. در این حال انسان به آفت ها و بلا ها و مصیبت ها گرفتار می شود.
حربۀ شیطان به خودش برگشت
روزی حضرت علی(ع) برای انجام کاری، یکی از غلامان خود را صدا زد. شیطان او را وسوسه کرد تا جواب ایشان را ندهد. چندین بار او را صدا کرد. امّا آن غلام جواب امام علی(ع) را نداد. سپس آن غلام را دید که پشت دیوار دراز کشیده و مشغول خوردن خرما است.
آن حضرت فرمودند: ای غلام! آیا
صدای مرا نمی شنیدی؟ غلام عرض کرد: بله. فرمودند: چرا جواب نمی دادی؟ عرض کرد: یا
علی!
می خواستم تو را به غضب آورم.
حضرت علی(ع) فرمودند: من هم کسی را که به تو دستور داد مرا به غضب آوری به خشم می آورم. من شیطانی را که به نام «ابیض» است و تو را وسوسه کرد تا جوابم را ندهی و من هم از سر خشم تو را مجازات کنم به غضب می آورم.
سپس فرمودند: من تو را برای رضای خداوند متعال و در راه او آزاد نمودم. [210]
شیطان نه اینکه نتوانست امام علی(ع) را به غضب آورد، بلکه ایشان شیطان را به غضب آورد.
رو دست خوردن شیطان از مؤمن
روزی مؤمنی با شیطان ملاقات کرد و با او گفتگو کرد و به شیطان گفت: می خواهم با تو دوست و رفیق شوم و از تو اطاعت کنم. شیطان گفت: عجب. همه از دستم می گریزند و بیم دارند. ولی تو می خواهی با من دوست و رفیق شوی و حرفم را قبول و اطاعت کنی. مؤمن گفت: من با دیگران فرق دارم و تصمیم گرفته ام با تو رفیق باشم. شیطان بسیار خوشحال شد و گفت: قبول دارم. امّا به من قول بده که اسرار مرا فاش نکنی و به دیگران نگویی.
مرد مومن گفت: اشکالی ندارد. آن دو عهد برادری بستند. شیطان گفت: اوّل کاری که باید انجام دهی این است که نماز را ترک کنی. زیرا هیچ چیز مانند نماز مرا ناراحت نمی کند و دلم را به درد نمی آورد. نماز رنگم را زرد و پشتم را خم می کند و به واسطۀ نماز بیشترین مردم به بهشت می روند. مؤمن قبول کرد و گفت: دیگر چه اعمالی باید انجام دهم؟ آن ملعون گفت: دروغگو بگو. هر جا که دروغ می گویند در آنجا حاضر شو و به دروغ آنها گوش بده. زیرا بیشترین غضب الهی برای دروغگویان است. مؤمن وقتی این را شنید سر به سوی آسمان کرد و گفت: خداوندا! از امروز عهد کردم که تا زنده ام دروغ نگویم و هرگز نمازم را ترک نکنم و آن را کوچک نشمارم و هر کجا و در هر کاری باشم نمازم را در اوّل وقت بخوانم. وقتی شیطان چنین دید فریادش بلند شد و گفت: چرا برعکس گفتارم عمل می کنی؟ مرد مؤمن گفت: خواستم تا بفهمم از چه چیزهایی ناراحت می شوی تا من همان ها را انجام بدهم و مخالفت خود را با تو آشکار کرده باشم. وقتی شیطان اینها را از مؤمن شنید فریاد و ناله کرد و خود را بر زمین زد و گفت: ای وای بر من. هرگز این دو راز را به کسی نگفته بودم. از هم اکنون من هم با خودم عهد می بندم که دیگر اسرارم را به اولاد آدم نگویم.[211]
خصلت های نیکوی امت اسلام
روزی شیطان در گوشۀ مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول اکرم(ص) هم مشغول طواف خانۀ کعبه بود. وقتی که حضرت از طواف فارغ شد، ابلیس را دید که ضعیف و نزار و رنگ پریده در کناری ایستاده است. فرمود: ای ملعون. تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری؟ شیطان گفت: از دست امّت تو به جان آمده و گداخته ام. حضرت فرمود: مگر امّتم با تو چه کرده اند؟
گفت: ای رسول خدا. چند خصلت نیکو
در آنان است که هر اندازه تلاش می کنم تا این خصلت ها را از آنان بگیرم نمی توانم.
حضرت فرمود: آن خصلت ها کدامند؟ گفت: اوّل اینکه: هر وقت به یکدیگر
می رسند سلام می کنند و سلام یکی از نام های خدا است. پس هر کس سلام کند خداوند او را از هر بلا و
رنجی دور می کند و هر کس که جواب سلام را بدهد خداوند متعال رحمت خود را شامل حالش
می کند.
دوّم اینکه: وقتی همدیگر را ملاقات می کنند به هم دست می دهند که این عمل را آن قدر ثواب است که هنوز دست از یکدیگر برنداشته خداوند هر دو را مورد رحمت خود قرار می دهد.
سوّم اینکه: وقت خوردن غذا و شروع کارها «بسم الله» می گویند و مرا از خوردن آن غذا و شرکت در آن محروم می کنند.
چهارم اینکه: هر وقت سخن می گویند «ان شاء الله» بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کارشان را از هم بپاشم و آنان رنج و زحمتم را ضایع می کنند.
پنجم اینکه: از صبح تا شب تلاش می کنم تا آنان را به گناه بکشانم و در صورت گناه نیز وقتی که شام می شود توبه می کنند و زحماتم را از بین می برند و خداوند به واسطه توبه گناهانشان را می بخشد.
ششم اینکه: از همه مهمتر اینکه وقتی که نام شما را می شنوند با صدای بلند صلوات می فرستند و من چون ثواب آن را می دانم از ناراحتی فرار می کنم زیرا طاقت دیدن ثواب این عمل را ندارم.
هفتم اینکه: امّت تو به اهل بیت تو مهر می ورزند و این بهترین اعمال است. سپس حضرت روی به اصحاب نمود و فرمود: هر کس که یکی از این خصلت ها را داشته باشد اهل بهشت است.
شیخ انصاری و دام شیطان
یکی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری(ره) نقل کرده است: زمانی که در نجف اشرف برای تحصیل مشرّف بودم و در محضر مبارک شیخ انصاری(ره) حاضر می شدم، شبی در عالم رؤیا دیدم که شیطان طناب های بسیاری به دست داشته و در بین آنها طناب ضخیمی داشته است، از او می پرسد: این طناب ها چیست؟ پاسخ می دهد که بوسیلۀ اینها بنی آدم را به سوی خود می کشانم و آنها را وادار به معصیت می کنم. از او پرسید: طناب ضخیم برای کیست ؟ می گوید: برای استادت شیخ انصاری که دیروز او را تا بازار بردم ولی آن را پاره کرد و برگشت. می پرسد: پس طناب من کدام است؟ پاسخ می دهد: تو احتیاج به طناب نداری و حرف شنو هستی.
وقتی که بیدار شدم خدمت شیخ مشرّف شدم و خواب خود را به ایشان عرضه کردم.
شیخ(ره) فرمود: شیطان راست گفت،
زیرا آن ملعون دیروز
می خواست مرا گول بزند. چون من پول نداشتم و چیزی در منزل لازم شده بود. با خود
گفتم: یک قران از مال امام علی(ع) که در نزد من
می باشد و معطّل مانده تا وقت لازم به مصرفش برسانم به عنوان قرض برمی دارم سپس
ادا می کنم. آن یک قران را برداشته و از منزل خارج شدم تا به میان کوچه هم آمدم،
همین که خواستم چیزی بخرم با خود فکر کردم که چرا به این چنین عملی اقدام
نمایم. پس نادم و پشیمان به خانه مراجعت
کردم و یک قران را به جای خود گذاشتم.
شیطان و فرار از جنید
یکی از بزرگان نزد جنید بغدادی
آمد. شیطان را دید که از نزد جنید
می گریخت. وقتی که نزد جنید رسید، جنید را در حالت خشم و عصبانیّت مشاهده کرد که
با کسی در افتاده بود و او را می رنجاند. گفت: ای شیخ! من شنیده ام که شیطان در
حالت خشم بنی آدم بر آنان دست می یابد. امّا تو در این لحظه در خشمی با وجود این
شیطان از تو می گریخت!
جنید گفت: آیا نشنیده ای که ما به خاطر خودمان خشمگین نمی شویم. بلکه به خاطر خدا چنین می گردیم؟ خشم دیگران برای بهرۀ خودشان است. اگر جز این بود که خداوند فرموده است بگویید: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» من هرگز استعاذه نمی کردم. [212]
خوشحالی شیطان
وقتی انسان ها بعضی اعمال را انجام دهند شیطان به قدری راضی و خوشحال می شود که می گوید: من به این اعمال راضی شدم، اگر چه او هیچ کار دیگری انجام ندهد.
اوّل آنکه، خود را در میان مردم بزرگ بداند و غرور و تکبّر داشته باشد و مردم را حقیر و کوچک حساب کند. بطوری که اعمال خود را خوب و با ارزش و اعمال مردم را بد و ناپسند بداند. در نتیجه اعمال کوچک خود را بزرگ و اعمال بزرگ دیگران را کوچک بشمارد.
دوّم اینکه، اعمال زشت و ناپسند
انجام داده و آنها را کوچک و
بی ارزش جلوه دهد. همچنین در عبادت سهل انگار باشد و باکی از انجام دادن گناه
نداشته باشد و گناه خود را فراموش کند و درصدد توبه نباشد.
سّوم اینکه، کارهایش از روی خود پسندی و از روی ریا باشد و از روی بدبینی به مردم نگاه کند. کسی که مردم را با زبان آزار می دهد. این کار از بزرگترین گناهان است. امام صادق(ع) فرموده اند: ای مردم! محافظت زبان از شرایط ایمان است و دشمن ترین مردم نزد خدا کسانی هستند که مردم از زبان آنان بترسند. [213]
امّا اعمال و ارکان کوبنده شیطان نماز است. چون نماز به مفهوم تسلیم شدن در برابر خداوند است.
پایکوبی شیطان
از جاهایی که خوش آیند شیطان است و
بی اختیار می رقصد و کف
می زند هنگامی است که زن با شوهر خود نزاع کند و سر صدا راه بیندازد.
کف زدن و رقصیدن شیاطین ادامه پیدا
می کند تا وقتی که میان آنان صلح و صفا برقرار شود. در این هنگام شیطان عزادار می
شود و
می گوید: خدا نور چشم آن کس را ببرد که نور چشم مرا برد.
در جای خود گفته شد: شیطان با هر کس که داخل خانه شود و به اهل خانه سلام نکند همراه است. شیطانی که اسمش (داسم) است او را همراهی می کند و آنقدر وسوسه می کند تا شر و فتنه ایجاد نماید و اهل خانه را به جان هم اندازد آن گاه رقص و پایکوبی کند.
از جمله جاهایی که شیطان رقص می کند جایی است که مؤمن یا عالمی که در عمر خود فریب شیطان را نخورده و از او اطاعت نکرده است از دنیا برود هنگامی که آن عالم یا مؤمن از دنیا می رود شیطان پای کوبی می کند و خوانندگی می نماید و از خوشحالی می رقصد. [214]
خندۀ شیطان
شیطان ملعون، اوّل میان دو نفر یا دو طایفه و فامیل را به هم می زند و زد و خورد و نزاع بر پا می کند و بعد از آن به کوتاه اندیشی هر دو می خندد و از کاری که کرده لذت می برد. [215]
آن ملعون دسیسه می کند تا زن و شوهر، پدر و فرزند، برادر با برادر، دو رفیق، دو همکار، دو روستا را با ترفندی به جان هم می اندازد.
گریۀ شیطان
شیطان از بعضی کارها آنقدر ناراحت می شود که گریه می کند. از جمله:
- وقتی مؤمن دیگر را ملاقات نماید
و بر او سلام کند. اینجا ابلیس از ناراحتی گریه می کند و می گوید: وای برمن! این
دو نفر از هم جدا نمی گردند، مگر اینکه خداوند هر دو را می آمرزد و داخل بهشت
می نماید و زحمات من در گمراهی آنان از بین می رود.
- وقتی کسی برای رضای خدا ازدواج کند. اگر شخصی با عیال حلال و شرعی خود هم بستر شود و سپس غسل کند. شیطان از ناراحتی گریه می کند و می گوید: وای بر من! این بنده برای رضای خدا و بقای نسل خود و برای فراوانی «لا اله الا الله» گویان، با عیال خود نزدیکی کرد و بعد از آن غسل نمود و خود را پاک و پاکیزه کرد و دستور خدا را اطاعت نمود و خدا هم آنها را آمرزید و از گناهان آنان در گذشت.
- وقتی کسی عطسه کند و بعد از آن بگوید: «الحمدلله رب العالمین» شیطان از ناراحتی گریه می کند.
- زید شحّام می گوید، از امام صادق(ع) شنیدم که فرمودند: وقتی انسان در برابر خداوند متعال سجده می کند و آن را طول می دهد. شیطان از ناراحتی گریه می کند. [216]
کمین گاه شیطان
دشمن وقتی نتوانست از راههای ساده و عادّی بر حریف خود غالب شود و او را به زمین زند دنبال کمین گاهی می گردد تا در پناه آن و در وقت مناسب، بر حریف خود حمله کند و ناگهان او را در جای خود از پای در آورد.
حیوانات هم برای این که طعمه خود را به آسانی به دست آورند کمین می کنند. شیطان هم اگر نتوانست از راه عادّی و ساده بر انسان غالب شود، کمین می کند و سعی می کند از این راه به هدفش برسد. کمین گاه شیطان مال و ثروت است.
غیاث ابن ابراهیم از امام صادق(ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: شیطان فرزند آدم(ع) را در هر چیز می چرخاند و به هر راهی می برد و هر گناهی را به او پیشنهاد می کند. همین که او را خسته و ناتوان دید نیرو و توانش را از او گرفت در کنار مال و ثروت کمین می کند و چون انسان به آنجا رسد که در آخرین مرحله شانس شیطان است ناگهان گریبانش را می گیرد که دیگر راه فراری برای او نیست. [217]
مقصود این است که مال و ثروت بزرگترین کمین گاه شیطان است، زیرا بسیار کم اتفاق می افتد که انسان به مال و ثروت برسد و او را نفریبد و منحرف نکند. قرآن در اینباره می فرماید:
کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى . أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى
«چنین نیست که نعمت های الهی و مال و ثروت شکر گزاری را برای همیشه در انسان زنده کند بلکه او مسلما طغیان می کند چون خود را مستغنی و بی نیاز می بیند». [218]
گریۀ دروغین شیطان
اوّلین کسی که به دروغ گریه نمود شیطان بود. آن ملعون به واسطۀ گریه، دل بعضی را می سوزاند و بر آنها مسلط می شود و منحرفشان می کند. همچنین مأمون خلیفۀ عباسی در شهادت امام رضا(ع) در خراسان به دروغ گریه کرد. [219]
نقل شده که روزی حضرت یحیی بن
زکریا(ع) روزی به ابلیس برخورد نمود، در
حالی که آن ملعون گریه می کرد. حضرت یحیی(ع) علت گریۀ او را پرسید؟ گفت: ای پیامبر
خدا! هر چه به درگاه خدا
می روم و او را می خوانم، جوابم را نمی دهد و عنایت در حقم
نمی فرماید. حضرت یحیی(ع) از روی دل سوزی عرض کرد: خدایا! چه می شد اگر درب عنایت
خویش را به روی او باز می کردی و او را مشمول رحمت خود می فرمودی!؟
خطاب رسید: ای یحیی! شیطان به دروغ گریه می کند، گریۀ او برای فریب دادن بندگانم است. اگر می خواهی دروغ او بر تو آشکار شود به او بگو: خدا تو را می بخشد، در صورتی که بروی کنار قبر حضرت آدم(ع) و بر خاک او سجده کنی.
حضرت یحیی(ع) ماجرا را برای شیطان بازگو کرد و از آن ملعون خواست تا بر سر قبر حضرت آدم(ع) برود و سجده کند. گفت: ای یحیی! آن وقت که زنده بود سجده نکردم، حالا که مرده و زیر خاک است بروم و خاکش را سجده کنم!؟ هرگز چنین کاری نخواهم کرد.
خطاب از جانب خدا رسید: ای یحیی! حال دانستی که گریۀ آن ملعون نیرنگ بوده و مقصودش منحرف کردن مردم است. [220]
لواط کنندگان از یاران شیطان اند
حضرت علی(ع) از رسول اکرم(ص) نقل می کند که ایشان فرمودند: خداوند متعال وقتی حضرت آدم(ع) را امر کرد که از بهشت فرود آید، او و زوجه اش با هم فرود آمدند. ابلیس هم فرود آمد و همسری برای او نبود.
اوّلین کسی که با خود لواط کرد، همان ابلیس بود. فرزندان او از خودش به وجود آمدند. امّا ذریۀ آدم از زوجه و همسر او است. [221]
در حدیثی گفته شده: خداوند، ابلیس را خلق نمود ودر ران راست او آلت مردانگی و در ران چپ او آلت زنان قرار داد. او وقتی می خواهد صاحب فرزندی شود، ران های خود را به هم می مالد و با خود جفت گیری می کند، در هر بار و هر روز ده تخم می ریزد و از هر تخمی هفتاد شیطان پدید می آید. [222]
ابی بصیر از اما محمد باقر(ع) یا امام جعفر صادق(ع) نقل می کند: شیطان به صورت یک جوان زیبایی شد و لباس نیکویی پوشید. وقتی به میان جوانان قوم لوط آمد. ابراز تمایل کرد که با او عمل لواط انجام دهند. زیرا اگر می خواست با آنها این کار را بکند قبول نمی کردند. وقتی قوم لوط آن عمل زشت را با او انجام دادند. آن عمل زشت را یاد گرفتند و این عمل بد در میان آنها رواج پیدا کرد تا جایی که زنان خود را ترک کردند. [223]
شیطان و قوم لوط
قوم لوط از بهترین خلق خداوند متعال بودند. شیطان با تلاش فراوان در صدد گمراهی آنان بود و به دنبال راهی برای این کار می گشت. متأسفانه قوم لوط با گذشت زمان به صفت زشت بخل گرفتار شد و همین صفت زشت در مورد شهوت جنسی گریبانشان را گرفت.
وقتی حضرت ابراهیم(ع) به سرزمین شام وارد شد، مردم آن دیار را به پرستش خدای یگانه و دین حق دعوت کرد. در هفت فرسنگی او شهری آباد حاصلخیز و پر برکتی بود که سر راه کاروانیان و مردم قرار داشت. هر کس که از آنجا عبور می کرد، از درخت ها و زراعت آنها استفاده می کرد.
این ماجرا برای قوم لوط قابل تحمّل نبود. برای همین در صدد چاره ای بر آمدند تا دست دیگران را از اموال خود کوتاه کنند. شیطان از این فرصت استفاده کرد و به صورت پیرمردی نزد ایشان آمد. شیطان به آنها گفت: کاری به شما یاد می دهم که اگر آن را انجام دهید دیگر کسی به شهر های شما نزدیک نمی شود. مردم پرسیدند چه کاری؟ آن ملعون گفت: هر کس از اینجا عبور کرد، جامه هایش را از تن در آورده عریانش کنید و با او لواط کنید.
آنگاه خود به صورت پسری زیبا رو نزد آنان رفت و به زراعت آنها تعدّی کرد. آنها نیز با وی لواط کردند. قوم لوط از این کار خوششان آمد. سپس با مردان و پسران دیگر قوم خود نیز این عمل را انجام دادند. تا اینکه تدریجا این کار زشت در میان آنها رواج یافت و سرانجام کارشان به جایی رسید که به کلّی از زنان روی گردان شدند و به پسران و مردان روی آوردند.
شیطان که نقشۀ خود را عملی شده دید، به سراغ زنان آنها رفت و به آنها گفت: اکنون که مردانتان برای دفع شهوت جنسی به یکدیگر اکتفاء کرده اند شما هم برای رفع شهوت به یکدیگر اکتفاء کنید. آنگاه مساحقه (همجنس بازی زنان) را به آنان آموخت. [224]
امام باقر(ع) فرمود: وقتی خواسته ابلیس در قوم لوط عملی شد خود را به صورت زن در آورد و سراغ زنان آمد و گفت: آیا مردان شما با هم لواط می کنند؟ در جواب گفتند: آری. دستور داد شما هم با هم مساحقه کنید. [225]
شیطان اولین لواط کننده
در روایات آمده است: شیطان اوّلین
بار به قوم لوط عمل لواط را یاد داد و یکی از آنها اوّلین بار با شیطان که به صورت
پسر بچه ای در آمده بود لواط کرد و بعد از آن با یکدیگر آن عمل را انجام دادند و
سپس به کودکان پرداختند و آنگاه میهمانان و رهگذران از دست آنها سالم
نمی گذشتند. [226]
آتش شیطان
همینطور که آتش کارش سوزاندن و خاکستر نمودن و از بین بردن چیزهاست. انسان هم وقتی که خشم گرفت با پوششی از زدن، مجروح کردن، کشتن و از بین بردن دیگران خود را نشان می دهد.
در این حالت رگ های گردن انسان، صورت و چشم ها را خون فرا می گیرد و دیگر انسان، زمان خویش را از دست می دهد و خود را دربست در اختیار شیطان قرار می دهد به فرمان اوست و از خود اختیاری ندارد. برای همین کارهایی می کند که شیطان خوش دارد و به آنها دستور می دهد.
وقتی آتش غضب درسینۀ انسان مشتعل شد و خون چشم ها را پر کرد و شیطان اختیار او را در دست گرفت. دیگر انسان از هیچ جنایت و خیانتی که مرتکب شود باکی ندارد. ممکن است به قتل و غارت، ضرب و جرح، فحش و ناسزا، دروغ و تهمت، هتک آبرو و تحقیر و طرد طرف مقابل دست بزند.
به وسیلۀ غضب، شیطان به آرزوی خود می رسد و می تواند انسان را از حق منحرف کند. چون خود آن ملعون می گوید: غضب وسیلۀ شکار من است. به واسطۀ آن بندگان خوب خدا را به دام می اندازم و از بهشت دور می گردانم و به سوی جهنم می کشانم. [227]
روزی حضرت رسول اکرم(ص) به اصحاب خود فرمودند: پهلوان در میان شما کیست؟ عرض کردند: پهلوان به کسی گفته می شود که پشت او به خاک نرسد.
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: خیر. پهلوان حقیقی کسی است که شیطان در قلب او راه پیدا نمی کند تا غضب او را شعله ور گرداند. پهلوان و قوی کسی است که همیشه به یاد خدا است و به وسیلۀ خویشتن داری، خشم خویش را مغلوب کند. [228]
حضرت رسول اکرم (ص) می فرمایند:
اَشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ
وقتی آتش غضب شعله ور شد و زبانه کشید باید به وسیلۀ وضو گرفتن با آب سرد آن را از بین برد و خاموش کرد.
احادیثی از امامان معصوم(ع) در این باره وارد شده: که غضب را آتش شیطان به حساب آورده اند.
حضرت رسول اکرم(ص) می فرمایند: غضب پارۀ آتشی از شیطان است. [229]
در هم کوبنده شیطان
اگر می خواهید از دشمن قدّار
انتقام بگیرید. اگر می خواهید انتقام خود و پدران و مادران و نیاکان خویش را از
دشمن دیرینه انسان بگیرید. اگر می خواهید قدرت و شوکت خود را در برابر دشمن سرکش چندین هزار ساله به نمایش
گذارید. اگر می خواهید ضربۀ محکم و کاری را بر دشمن خستگی ناپذیر خود فرود آورید.
اگر می خواهید دشمن با سابقۀ خود را از اطرافتان برانید و تا همیشه مأیوسش کنید.
اگر
می خواهید دیگر آن دشمن سر سخت و پر کار به سراغ شما نیاید و روی شما سرمایه گذاری
نکند. اگر می خواهید دشمن ترین دشمنان خود را که شیطان رجیم باشد مغلوب کنید. اگر
می خواهید آن ملعون را بکوبید و دست و پای او را خرد نمایید نماز بخوانید.
نمازی که به گفتۀ حضرت محمّد بن مصطفی(ص) که می فرماید: پایۀ دین، پیمان عهد با خدا، معراج و وسیلۀ بالا رفتن مؤمن، وسیلۀ سنجش و معیار و میزان مردم، نسبت به دین مانند سر نسبت به بدن، مرز میان ایمان و کفر و خلاصه مفتاح و کلید بهشت است.
بعضی از اعمال و عبادات کوبندۀ شیطان است. چون همۀ ارکانش به مفهوم تسلیم شدن در برابر خداوند وضع شده است و او به خاطر همین زیر بارش نمی رود و گفتۀ پیامبر اسلام(ص) که فرمودند:
الصلوة مد حرة للشیطان
همانا نماز کوبنده و شکننده شیطان است. [230]
و به وسیلۀ نماز شیطان و یارانش فرو می پاشند.
هنگام نماز و شیطان
در روایتی آمده که هنگام نماز، شیطان حاضر می شود و آن قدر نماز گزار را وسوسه می کند تا ازحالت نماز بیرون آید.
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: وقتی
بندۀ خدا مشغول نماز
می شود، شیطان می آید و می گوید: به فکر فلان چیز و فلان شخص و فلان کار باش و
چیزهایی را در ذهن انسان ردیف می کند تا وقتی که فراموش کند نماز می خواند و چند
رکعت خوانده است. [231]
از این رو، هنگام نماز باید از شّر شیطان به خداوند متعال پناه ببرد که آن ملعون از انسان دور شود و فکر انسان را به چیز های دیگر مشغول نکند.
ابن عباس نقل کرده: اوّل چیزی که جبرئیل به حضرت محمد (ص) نازل کرد این بود که گفت: ای محمد! بگو «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» بعد از آن گفت: ای محمد! بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم» [232]
مستحب است که وقت نماز، بعد از تکبیرة الاحرام و قبل از «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید به عدد هر مویی که در بدن انسان است عبادت یک سال در نامۀ عمل او نوشته می شود. [233]
نماز و شیطان
برای هر انسانی دو فرشته و دو جن
قرین شده است. فرشته ها
می خواهند او را به سمت هدایت و جنّیان شریر نیز می خواهند او را به راه ضلالت
رهنمون گرداند. امام زین العابدین(ع) فرمودند: وقتی که نماز جماعت بر پا می شود
شیطان نزد قرین جنی امام جماعت آمده و از او می پرسد آیا او خدایش را یاد کرد یا
نه؟ اگر بگوید بله شیطان او را رها کرده و می رود. امّا، اگر گفت نه شیطان بر دوش
او سوار
می گردد و او تا آخر نماز امام جماعت خواهد بود. در این مورد باید «بسم الله
الرحمن الرحیم» با صدای بلند گفته شود تا شیاطین از انسان دور گردند.
دام شیطان برای دنیا طلبان
وقتی پیامبر اسلام(ص) مبعوث شد، ابلیس به دستیارانش گفت: امر بزرگی به وقوع پیوسته، بروید و برایم خبری از آن بیاورید. آنها رفتند و وقتی برگشتند گفتند: از آن مطلع نشدیم. ابلیس گفت: من الان برایتان خبر می آورم. آن ملعون رفت و آمد و گفت: محمّد مبعوث به رسالت شده است.
پس شما به سوی اصحاب او بروید و
آنها را از گرویدن به او منصرف کنید. آنها می رفتند و می آمدند و می گفتند: ما بر
اصحاب او مسلّط
می شویم. امّا یکباره آنها (در وقت نماز) به نماز می ایستند و زحمات ما هدر می
رود.
ابلیس گفت: ناراحت نباشید. امیدوارم که خداوند دنیا را به روی آنها بگشاید و آن زمان است که می توانید (به وسیلۀ دنیا طلبی و مال پرستی) بر آنها مسلّط شوید. [234]
اعمالی که شیطان را ناراحت می کند
نماز چهرۀ شیطان را سیاه می کند و
صدقده دادن (به فقرا) پشت او را می شکند و دوستی کردن (با دیگران) در راه خدا،
ریشه او را قطع
می کند.
شیطان و وسوسه او در عبادت
نقل شده شخص گرفتار وسوسه ای، حیران و سرگردان بود. علّت را پرسیدند. گفت: یک ساعت و نیم از شب گذشته باید جایی بروم. ولی هنوز به مغرب یقین پیدا نکرده ام تا نماز بخوانم.
اشخاصی که گرفتار وسوسه هستند. باید در حفظ سلامتی خود بکوشند و خود را تقویت کنند و حتّی المقدور از حرف های خسته کننده و جلسات غیر آرام و برخورد های غیر دلنشین و فکرهای غیر لازم پرهیز کنند.
حضور شیطان موقع نماز
زمانی که انسان می خواهد مشغول
نماز شود شیاطین دور او را
می گیرند تا نگذارند نماز برگزار شود. به او وعده می دهند که هنوز زود است و برای
نماز وقت زیاد مانده، فعلا خسته ای قدری استراحت کن، الان گرسنه ای قدری غذا بخور،
بعدا نماز را خواهی خواند.
بعد از این که مشغول نماز شد او را وسوسه می کنند و توجه او را از نماز منصرف می نمایند و به چیز دیگری مشغول می کنند. فکر انسان را به همه جا می برند به جز نماز. [235]
حضرت رسول(ص) فرمودند: وقتی بنده ای مشغول نماز و ذکر خدا می شود: شیطان می آید و به او می گوید: به یاد فلان چیز باش، فکر فلان کار را بکن، این قدر وسوسه می کند تا انسان را از فکر نماز بیرون ببرد و به شک اندازد، به طوری که نداند چند رکعت نماز را خوانده است.
به همین جهت آن مکانی که برای نماز انتخاب شده محراب می گویند، محراب مکان حرب و جنگ است، چون شیطان هنگام نماز در آن مکان می آید، وسوسه می کند که انسان را از نماز منصرف کند و انسان کوشش می نماید با او مخالفت نماید. گاهی شیطان غالب می شود و توجه انسان را از نماز بیرون می برد و گاهی این زد و خورد تا آخر نماز ادامه دارد.
لذا به انسان دستور داده شده است که: وقتی می خواهد قرآن یا نمازبخواند از اوّل آماده باشد و خود را مسلّح نماید و ضربۀ اوّل را به او بزند و آن ضربه پناه بردن به خدا از شر شیطان و وسوسه های اوست. قرآن هم با کمال صراحت می فرماید:
«هنگام قرآن خواندن، پناه به خدا ببر از شر شیطان رانده شده». [236]
مناره ساختن هنگام نماز
هنگامی که انسان می خواهد نماز بخواند، شیاطین دور او را می گیرند تا نگذارند نماز برگزار شود. وعده می دهد که هنوز زود است و برای نماز وقت زیادی مانده است. فعلا خسته ای کمی استراحت کن، الان گرسنه ای مقداری غذا بخور، حالا وقت هست بعدا نماز را خواهی خواند.
بعد از اینکه مشغول نماز شد او را
وسوسه می کند و توجه او را از نماز و اطاعت خداوند متعال دور می کند و به چیز
دیگری مشغول
می گرداند. فکر انسان را به همه جا می برد به غیر از نماز. [237]
حضرت رسول(ص) فرمودند: وقتی بنده ای مشغول نماز و ذکر خدا می شود: شیطان می آید و به او می گوید: به یاد فلان چیز باش، فکر فلان کار را بکن، این قدر وسوسه می کند تا انسان را از فکر نماز بیرون ببرد و به شک اندازد، به طوری که نداند چند رکعت نماز خوانده است.
در حدیثی دیگر آمده: وقتی انسان مشغول نماز شد شیطان می آید سد راهش می شود و تحریکش می کند تا از نماز دور گردد. در این موقع جنگ و نزاع میان نمازگزار و شیطان برپا می شود. [238]
در حدیثی دیگر امام علی(ع) فرمودند: هرگاه انسان، خود را برای نماز اوّل وقت آماده می کند. شیطان می آید و مقابلش می ایستد و روی حسد به خاطر نعمت هایی که خداوند متعال در عوض این نماز به او می دهد و آن ملعون خود از آن محروم شده به وی می نگرد. [239]
در حدیثی آمده: یک نفر وثوق و عادل نقل کرد از این رو، تصمیم گرفتم بروم مسجد کوفه و در خلوت، دو رکعت نماز با همۀ شرایط بخوانم. وقتی به مسجد رفتم و مشغول نماز شدم. به قلب من افتاد که مسجد کوفه با این عظمت، مناره ندارد و باید برای ساختن آن اقدامی کنم. به فکر مصالحی مانند گچ و سنگ افتادم که از کجا باید تهیّه شود، چه وسایلی باید آورد، از چه راهی، با کمک چه کسانی، معمار و بنّا و عمله چه کسانی باشند، چقدر بودجّه لازم دارد، چه شکلی باید ساخته شود! وقتی مناره را در ذهنم ساختم، از آن دو رکعت نماز هم فارغ شدم، پیش خودم گفتم: من آمدم مناره بسازم یا نماز بخوانم. [240]
خواسته شیطان از زنی هنگام نماز
نقل شده است که در زمان حضرت عیسی بن مریم(ع) زنی بود با خدا و پرهیزگار. وقت نماز که فرا می رسید کار را رها می کرد و مشغول نماز می شد.
روزی مشغول پختن نان بود که وقت نماز فرا رسید. زن دست از نان پختن کشید و به نماز ایستاد. شیطان در وی وسوسه کرد و گفت: ای زن. تا تو از نماز فارغ شوی همۀ نان های تو می سوزند.
زن در دل خود جواب داد: اگر همۀ نان ها بسوزند بهتر است تا اینکه روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد و عذاب شوم.
شیطان بار دیگر وسوسه کرد که: ای زن. پسرت در تنور افتاد و بدنش سوخت. زن در دل جواب داد: اگر خداوند مقدّر کرده است که من در حال نماز باشم و پسرم در آتش تنور بسوزد. من به قضای خداوند راضیم و نماز خود را رها نمی کنم و اگر خدا بخواهد او را از سوختن نجات می دهد.
در این حال شوهر زن از راه رسید. داخل تنور را دید که نان پخته شده، ولی نسوخته است و فرزندش در میان آتش بازی می کند و به قدرت خدا آتش در او اثر نداشت.
وقتی زن از نماز فارغ شد دست او را گرفت و نزدیک تنور آورد و گفت: داخل تنور را نگاه کن. وقتی زن به درون تنور نگاه کرد دید فرزندش سالم و نان ها پخته شده است. بدون آنکه سوخته باشند. زن فورا سجدۀ شکر به جای آورد و خدای خود را سپاسگذاری کرد.
شوهر فرزند خود را برداشت و پیش حضرت عیسی(ع) برد و داستانش را برای حضرت عیسی(ع) تعریف کرد.
حضرت عیسی(ع) به او فرمودند: ای مرد! برو و از همسرت بپرس چه کار مهمّی کرده و با خدای خود چه رابطۀ عبادتی داشته است؟ شوهر آمد و از وی سؤال کرد. زن در جواب گفت: من با خدای خود عهد کرده ام تا زنده ام چند عمل نیک را انجام دهم و آنها عبارت اند از:
- همیشه کار آخرت را بر کار دنیا مقّدم بدانم.
- از آن روزی که خود را شناخته ام بی وضو نبوده ام.
- عهد کرده ام که همیشه نماز خود را در اوّل وقت بخوانم.
- عهد کرده ام اگر کسی بر من ستم کرد و یا مرا دشنام داد کینه او را در دل نگیرم و او را به خدا واگذارم.
- در کارهای خود به قضای الهی راضی باشم.
- عهد کرده ام هیچ وقت فقیر را از در خانه ام مأیوس نکنم.
- نماز شب را در طول عمرم ترک نکنم.
حضرت عیسی(ع) فرمود: اگر این زن مرد بود پیغمبر می شد. چون کارهای پیغمبران را می کند و شیطان نمی تواند او را فریب دهد.
دعا و ذکر در برابر شیطان
انسان سرگرم ذکر خدا و درود بر
پیامبر(ص) و آلش می باشد. پیامبر اسلام(ص) درباره دعا و ذکر فرمودند: ای امّت
محمّد(ص). در مشکلات و سختی ها دست به دامن محمّد(ص) و آل او شوید و آنها را بخوانید
که خداوند متعال ملائکه را یاری دهد بر شیاطینی که
می خواهند شما را منحرف کنند. زیرا هر کدام از شما دو ملک با اوست. یکی در طرف
راست او که نیکوکاری ها را می نویسد و دیگری در طرف چپ که گناهان را یاد داشت می
کند. نیز با او دو شیطان از جانب ابلیس است که او را گمراه می کند. پس اگر یکی از
شما وسوسه ای در قلبش پیدا شود خدا را بخواند و بگوید:
«لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطیبین».
در این هنگام آن دو شیطان پیش ابلیس می روند و از آن شکایت می کنند و می گویند: این شخص ما را خسته کرد جمعیت ما را زیادتر کن. شیطان جمعیت آنها را زیادتر می کند تا به هزار نفر برسند. پس از آن دوباره در برابر او قرار می گیرند تا او را منحرف نماین. هر وقت او را وسوسه می کنند و به شک می اندازند آن شخص ذکر و ثنای الهی می گوید و درود بر پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت او می فرستد. شیاطین دیگر نمی توانند براو چیره شوند و راه نفوذی برای آنان باقی نمی ماند و حیران می گردند. باز پیش ابلیس می روند و می گویند: هیچ راه نفوذی بر او نیست جز این که خودت شخصا به جنگ او بیایی و او را گمراه کنی.
ابلیس خودش فرماندهی لشکر را به عهده می گیرد. خداوند می فرماید: ای ملائکه. این ابلیس لعین است که با لشکریانش در برابر بنده ای از بندگان من قرار گرفته است. بروید در مقابل او و لشکریانش قرار بگیرید. پس در مقابل هر شیطان صد هزار فرشته صف می بندند در حالی که سوار بر اسب هایی از آتش هستند و در دست هر کدام شمشیر و نیزه، تیر و کمان، کارد و اسلحه های دیگر از آتش است. فرشتگان با سلاحهای خود با آنها می جنگند و آنها را می کشند. خود ابلیس را دستگیر و اسیر می نمایند و با شمشیرهای خود به او حمله می کنند. آن وقت فریاد آن ملعون بلند می شود و می گوید: خدایا. به من وعده دادی که مرا نکشی و تا روز معین زنده نگه داری.
خداوند متعال می فرماید: ای
ملائکه. درست می گوید: من وعده دادم که او را نمیرانم و نکشم، ولی وعده ندادم که
سلاح را بر او مسلط نکنم و درد و عذاب را به او نچشانم و زخمی اش نکنم. تا می
توانید او را با سلاحهای خود بزنید و مجروح کنید. من او را نمی کشم و زنده نگاه
می دارم. پس ملائکه او را آن قدر می زنند که تمام بدنش مجروح
می شود. آنگاه رهایش می کنند و می روند. آن ملعون هم برای درد و رنج های خود و هم
برای فرزندانش که کشته شده اند ناله و گریه
می کند. زخم های شیطان هم درمان نمی شود مگر آنکه مؤمن ذکر خدا را فراموش کند.
پس از آنکه زخمهای شیطان بهبودی کامل پیدا کرد بر این بنده غالب می شود تا آنجا که به او دهنه می زند و زین بر پشتش می گذارد. اوّل خودش بر او سوار می شود سپس به یاران خود می گوید: الان در اختیار ما است. هر کدام از شما که مایل باشد می تواند بر گردن او سوار شود.
رسول اکرم(ص) پس از این داستان
فرمودند: ای مردم! اگر
می خواهید چشم شیطان همواره پر از اشک باشد و زخم هایش درمان نشود به اطاعت و
عبادت خدا مشغول باشید و ذکر خدا و درود بر پیامبر اکرم(ص) را فراموش نکنید. اگر
غیر از این باشد بدانید که شما از بندگان ابلیس هستید و هر وقت بخواهد او و لشکرش
بر شما سوار می شوند (و شما را به هر کجا که بخواهند می کشانند). [241]
شنیدن شیون شیطان توسط حضرت علی(ع)
امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) در کتاب
شریف نهج البلاغه در اواخر خطبه طولانی که «قاصعه» نامیده می شود فرمود: من در
زمان خردسالی، بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه و مضر»
را در هم شکستم. شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا(ص) در خویشاوندی نزدیک و در مقام
و منزلت ویژه
می دانید. پیامبر اکرم(ص) مرا در اتاق خویش می نشاند و در حالی که کودک بودم مرا
در آغوش خود می گرفت و در بستر مخصوص خود می خوابانید و گاهی غذایی را لقمه لقمه
در دهانم می گذاشت. هرگز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان
لحظه که پیامبر را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته (حضرت جبرائیل(ع)) خود را
مأمور تربیت پیامبر کرد تا شب و روز او را به راه های بزرگواری و راستی و اخلاق
نیکو راهنمایی کند و من همواره با آن حضرت بودم مثل فرزندی که همواره با مادرش
است. پیامبر(ص) هر روز نشانۀ تازه ای از اخلاق نیکو برایم آشکار می کرد و به من
فرمان می داد که به او اقتدا نمایم. پیامبر اکرم(ص) چند ماه از سال را در غار حرا
می گذراند و تنها من مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید. در آن روزها در
هیچ خانه ای اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا(ص) که خدیجه هم در آن بود و من
سوّمین نفر از آنان بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را می
بوییدم. من هنگامیکه وحی بر پیامبر فرود می آمد. نالۀ شیطان را شنیدم و گفتم: ای
رسول خدا این نالۀ کیست؟ حضرت فرمود: ای
علی! آنچه را که می شنوم تو نیز می شنوی و آنچه را که من می بینم تو نیز می بینی
جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من هستی و به راه خیر
می روی. [242]
شیطان از چه کارهایی بدش می آید
شیطان از چند عمل بدش می آید. او به وسیلۀ آنها ناراحت می شود و از آنجا فرار می کند. از جمله:
1- سجده کردن برای خداوند متعال: در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: انسان مؤمن وقتی در برابر خدا سجده می کند و آن را طول می دهد، شیطان از ناراحتی فریادش بلند می شود. [243]
2- تلاوت قرآن: یکی ازکارهایی که شیطان را ناراحت می کند، تلاوت قرآن است. خانه ای که در آن قرآن تلاوت شود، برکت در آن خانه زیاد می شود و ملائکه در آن رفت و آمد می کنند و دیگر جایی برای شیطان باقی نمی ماند. [244]
3- دیدار با مؤمن: دید و بازدید مؤمن از یکدیگر، شیطان را ناراحت می کند. [245]
4- صدقه دادن: روزی حضرت رسول اکرم(ص) از شیطان پرسید: ای ملعون! چرا مانع از صدقه دادن می شوی؟ عرض کرد: یا رسول الله! در صدقه دادن پنج خصلت است. 1- مال را زیاد می کند. 2- مریض را شفا می دهد. 3- بلاها را دفع می کند. 4- صدقه دهندگان به سرعت از پل صراط عبور می کنند. 5- صدقه دهندگان بدون حساب داخل بهشت می شوند. رسول اکرم(ص) فرمودند: خداوند متعال عذابت را زیاد کند. [246]
5- فرو بردن غضب: وقتی که مؤمن، غضب خود را فرو می برد و از آن می کاهد. شیطان ناراحت می شود.
6- مسواک زدن: هنگامی که انسان مسواک می زند شیطان ناراحت می شود. [247]
7- نماز اوّل وقت: نماز اوّل وقت فضیلت زیاد دارد و باعث اذیّت و ناراحتی شیطان می شود. [248]
8- صله رحم: دید و بازدید و کمک به خویشاوندان شیطان را ناراحت می کند.
9- دعا هنگام عطسه: وقتی انسان عطسه می کند و دیگری برایش دعا کند و بگوید: «یرحمک الله» و عطسه کننده در جواب بگوید: «یغفر الله لک» بدتر از آن برای شیطان هیچ چیز نیست.
10- سکوت: هنگام در مجالس نشستن و غیبت نکردن، شیطان را به غضب می آورد. [249]
11- بلند گفتن بسم الله: شیطان از بلند گفتن «بسم الله» ناراحت می شود. امام زین العابدین به ابوحمزه ثمالی فرمودند: وقتی که صف جماعت بسته می شود، ابلیس می آید و از شیطانی که موکّل بر امام جماعت است، می پرسد: آیا امام جماعت «بسم الله» را بلند گفت یا آهسته؟ اگر بگوید بلند گفت، می گریزد و اگر بگوید آهسته گفت، شیطان می آید و بر دوش آن پیش نماز، سوار می شود تا از نماز فارغ شود.
12- استغفار: برگشتن از گناه، امید شیطان را قطع می کند تا وقتی که باز او را به گناه و مصیت وادار نماید. [250]
بسم الله و دوری شیطان
با گفتن بسم الله جن ها خود را از معرض ضرر احتمالی دور کرده و از آن مکان دور می گردند. در واقع بسم الله زنگ خطری برای آنها محسوب می شود.
البته بسم الله و گفتن نام خداوند متعال برای انسان ها همیشه مفید است و علاوه بر اینکه شیاطین از انسان دور می شوند، باعث برکت در کارها می شود.
پیامبر خدا(ص) فرمودند: هر گاه به استانۀ در خانه رسیدید بسم الله بگویید تا شیطان فرار کند و هرگاه پارس سگ ها و عرعر خرها را شنیدید به خدا پناه ببرید. آنها آنچه را می بینند که شما نمی بینید. [251]
شیطان و ترس از بسم الله
اگر کسی بخواهد شیطان از او دور شود و در امور زندگی او شرکت نکند، نام خداوند متعال را بر زبان آورد و با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» شیطان را از خود دور کند. زیرا شیطان از اسم خدا می ترسد. در اینباره روایتی از رسول اکرم(ص) نقل شده که می آوریم:
اگر کسی بخواهد شیطان در اولاد او شرکت نکند، باید هنگام جماع نام خداوند متعال را بر زبان بیاورد تا او فرار کند.
امام صادق(ع) فرمودند: وقتی کسی می خواهد پهلوی عیال خود رود نام خداوند متعال را بر زبان آورد. زیرا اگر بدون نام خدا مشغول شود و صاحب فرزند گردد، شیطان در او شرکت کرده. [252]
خداوند متعال دربارۀ نقش شیطان در
اموال و اولاد انسان ها چنین
می فرماید:
وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ
«در اموال و فرزندان آنان شرکت کن». [253]
حضرت رسول اکرم(ص) در حدیثی فرمودند: وقتی یکی از شما به منزل رسید باید « بسم الله» بگوید، تا شیطان فرار کند. [254]
روایتی از رسول اکرم(ص) که فرمودند: هرگاه مردی را دیدی که باکی ندارد از آنچه می گوید (فحّاش) و آنچه به او گفته می شود پس به درستی که یا از زنا یا از شرکت شیطان- در نطفۀ او- است. [255]
امام علی(ع) از رسول اکرم(ص) روایت
کرده که آن حضرت فرمود: خداوند متعال بهشت را بر بی آبرو و بی شرمی که حیا نداشته
باشد، از آن چه گوید و آن چه به او بگویند، حرام کرده است؛ زیرا اگر از احوالش
بازرسی کنی یا زنا است، یا از شرکت شیطان در نطفۀ او. به ایشان عرض شد: آیا در
میان مردم شرکت شیطان هم هست؟ فرمودند: آیا گفتار خداوند متعال را در قرآن را
نخوانده ای که به شیطان
می فرماید: شرکت کن با ایشان در مال ها و فرزندانشان. [256]
یکی دیگر از کسانی که شیطان در شکل گیری نطفه اش نقش دارد، زنازاده است. زن و مردی که از راه زنا و فحشا به هم رسیده اند. فرزندی که از آنها متولد شده شرعی نیست. همچنین شیطان در اولاد انسانی که با مال حرام ازدواج کرده و یا مال حرام را مهریۀ زن خود قرار دهد شیطان در اولاد او شرکت می کند.
شیطان و نزول آیات قرآن
- هنگام نزول سوره حمد
وقتی سوره مبارکه حمد برپیامبر اسلام نازل شد. شیطان فریادی زد و یاران خود را فرا خواند و داستان آمدن سوره را برای آنان بیان کرد. به او گفتند: ای «عزازیل» چرا از نازل شدن این سوره نالیدی؟
گفت: من در لوح محفوظ دیدم که نوشته بود، اگر بنده ای از بندگان خدا در تمام طول روز گناه کرده باشد و پیش از آنکه آفتاب غروب کند طهارت بگیرد و سه مرتبه این سوره را بخواند به برکت آن، همۀ گناهانش آمرزیده می شود و بدون واسطه از میان عرش ندایی آید که ای بنده من. گناهانت را آمرزیدم و اسم تو را در دفتری که اسم صالحان را در آن نوشته ام ثبت کردم. [257]
- هنگام نزول آیه توبه
زمانی که آیه توبه بر حضرت محمّد(ص) نازل شد [258] مبنی بر اینکه انسان اگر گناهی کند یا ظلمی به
خود و دیگران روا دارد و سپس خدا را بخواند و طلب استغفار نماید، خداوند تمام
گناهان او را می بخشد. در این موقع شیطان فریادی کشید و ناله زد به طوری که تمام
بچّه
شیطان ها دور او جمع شدند و احوال او را
پرسیدند.
در جواب آنان گفت: آیه ای بر پیامبر اسلام نازل شده برای این که خدا تمام گناهان بندگان را می بخشد و زحمات ما باطل خواهد شد. [259]
ملاقات شیطان با حضرت نوح (ع)
امام صادق(ع) فرمودند: هنگامی که نوح(ع) قوم خودش را نفرین کرد ابلیس نزد وی آمد و به او گفت: ای نوح. تو بر گردن من حق داری و من می خواهم آن را جبران کنم. حضرت نوح(ع) گفت: من خوش ندارم که بر گردن تو حقّی داشته باشم. آن حق چیست؟ ابلیس گفت: قومت را نفرین کردی. پس غرق شدند و حتّی یک نفر از آنها هم باقی نماند تا او را اغوا کنم. پس من در استراحت هستم تا قوم دیگری به وجود بیاید و من آنها را فریب دهم. حضرت نوح(ع) به ابلیس گفت: چگونه می خواهی جبران کنی ؟ ابلیس گفت: در سه موضع به یاد من باش که در آن سه موضع من از هر چیزی به بنده خدا نزدیکترم. اوّل اینکه هر گاه غضب کردی و خشمگین شدی به یادم باش. دوّم اینکه هر گاه بین دو نفر حکم کردی بیادم باش و سوّم اینکه هر گاه با زنی خلوت کردی در حالی که کسی همراه شما نیست به یادم باش و فراموشم نکن.[260]
داخل شدن شیطان به کشتی
در حدیث از امام صادق(ع) چنین آمده است: بعد از آنکه نوح(ع) از هر حیوانی یک جفت نر و ماده به کشتی برد تا از غرق شدن نجات یابند و بعدا نسل آنها زیاد شود نوبت به الاغ رسید. نوح(ع) به سوی الاغ آمد تا آن را به درون کشتی ببرد. الاغ سرپیچی کرد و نرفت. زیرشیطان در زیر دست و پای او قرار گرفته بود.
وقتی نوح(ع) سرپیچی الاغ را دید فرمود: ای شیطان! داخل شو. الاغ داخل کشتی رفت و شیطان هم همراه الاغ داخل کشتی شد، بدون آنکه حضرت نوح(ع) متوجّه شود.
وقتی کشتی روی آب قرار گرفت چشم نوح(ع) به شیطان افتاد که در گوشه ای از کشتی نشسته بود.
نوح(ع) نزد او رفت و گفت: ای ملعون. دور شو. چه کسی به تو اجازه داد که داخل کشتی شوی؟
پاسخ داد: ای نوح. خودت. وقتی که می خواستی الاغ را سوار کشتی کنی گفتی: ای شیطان داخل شو. من هم داخل کشتی شدم.
سپس شیطان گفت: ای نوح. آیا می خواهی سه چیز به تو یاد دهم که هر سه به نفع تو باشد.
نوح(ع) در جواب شیطان فرمود: ای ملعون من احتیاج به گفتار تو ندارم. امّا هر چه می خواهی بگو.
شیطان گفت: آن سه چیز عبارتند از:
1- حرص:
ای نوح. حریص به چیزی مباش و از حرص دوری کن. زیرا آدم و حوّا به خاطر حرصی که داشتند از درخت نهی شده خوردند و آخرالامر از بهشت خارج شدند.
2- حسد:
از حسد هم بپرهیز. زیرا حسد باعث شد که من خود را برتر ببینم و به این جهت به آدم سجده نکنم و خداوند مرا بدین سبب از بهشت راند.
3- خلوت با زن نامحرم:
ای نوح! با زن نامحرم در یک مکان خلوت نکن. چون من نفر سوّم هستم. آنقدر وسوسه می کنم تا شما را وادار به زنا نمایم. [261]
در اینجا خداوند متعال به حضرت نوح(ع) وحی کرد که: ای نوح! هر سه آنها را بپذیر. اگر چه خودش فاسق و ملعون است. [262]
در برخی روایات معصومین(ع) آمده است: حسادت و سجده نکردن آن ملعون باعث رانده شدن شیطان از درگاه الهی شده است.
امیرالمؤمنین(ع) در حدیثی فرمود: هر گاه انسان خود را آماده برای نماز اوّل وقت کرد شیطان می آید و در مقابلش می ایستد و از روی حسد به خاطر نعمت هایی که خداوند در عوض این نماز به او می دهد و آن ملعون خود از آن محروم شده به وی می نگرد. [263]
نصیحت ابلیس به حضرت نوح(ع)
ابلیس به حضرت نوح(ع) گفت: در سه مورد با انسانها بیشتر از اوقات دیگر نزدیک تر هستم. هر گاه در آن حالات بودی وسوسه مرا یاد کن. هر گاه غضبناک شدی مرا یاد کن. هر گاه بین دو نفر قضاوت کردی مرا یاد کن و هر گاه با زنی نا محرم خلوت کردی مرا یاد کن ( یعنی در آن موارد ابلیس انسانها را گمراه می کند). [264]
حضرت نوح (ع) و پند شیطان
امام صادق (ع) فرمودند: هنگامی که
حضرت نوح(ع) از کشتی پایین آمد. ابلیس به نزد وی آمد و گفت: در زمین، تو بیشتر از
همه بر گردن من حق داری، چرا که قوم خود را نفرین کردی و مرا از شرّ آنها راحت
ساختی. اکنون من هم دو خصلت را به شما می آموزم: اوّل اینکه از حسد پرهیز کن چرا که
حسد به من کاری کرد که اکنون
می بینی. دوّم اینکه از حرص دوری کن زیرا این حرص بود که آدم را از بهشت راند. [265]
امتحان حضرت ایوب(ع)
اگر کسی خدا را بپرستد یا شکر نعمت هایش را به جا آورد و کارهای نیک انجام دهد شیطان تلاش می کند که ایشان را از عبادت و شکر خدا باز دارد و به انحراف و گمراهی اندازد و از راه حق و حقیقت دور کند. یکی از افرادی که آن ملعون سعی خود تا ایشان را از کار خیر و عمل صالح بازش دارد. حضرت ایوب(ع) بود.
ابو بصیر از امام صادق(ع) پرسید: بلاهایی که حضرت ایوب(ع) به آن مبتلا شد به چه علت بود؟ فرمود: برای اینکه نعمت بسیاری خداوند متعال به حضرت ایوب(ع) عنایت فرمود و ایشان هم شکر نعمت های خدا را به جا آورد ودر شکر گذاری کوتاهی نکرد.
وقتی شیطان شکر گذاری بی امان و شایستۀ حضرت ایوب(ع) را دید، آتش خودبینی و حسد او شعله ور شد و به خداوند متعال عرض کرد: پروردگارا! حضرت ایوب(ع) به این جهت شکر و ثنای تو را می کند که نعمت فراوان به او عنایت کرده ای. اگر از نعمت هایی که به او عنایت شده محرومش نمایی، خواهی دید که دیگر سپاس گذار نخواهد بود. اکنون مرا بر دارایی اش مسلط کن تا بدانی دیگر هرگز تو را شکر نمی کند!
خطاب از جانب پروردگار به شیطان رسید: تو را بر اموال و ثروت او مسلط کردم، هر کاری که می توانی انجام بده، تا معلوم شود که شکر ایوب برای مال و ثروت نیست. بلکه شکر و حمد او فقط برای این است که مرا شناخته است.
شیطان بعد از شیندن این فرمان خوشحال شد و همۀ ثروت ایّوب را از بین برد. امّا سپاس گذاری های ایوب زیادتر شد. عرض کرد: خدایا! مرا به زراعت های او مسلّط فرما، زیرا حضرت ایّوب(ع) دلش خوش است که زراعت دارد از این جهت، شکر گذاری می کند. خداوند متعال آن ملعون را بر آنها مسلط کرد.
شیطان با همۀ یارانش بر زراعت های او دمیدند و همۀ آنها دستخوش آتش شدند. امّا شکر گذاری حضرت ایّوب(ع) زیادتر شد. شیطان ملعون گفت: پروردگارا! مرا بر گوسفندان و گاوها و شترهای او مسلّط کن. زیرا هنوز امید او به چهارپایانش است. خداوند متعال به او اجازه داد. آن ملعون هم تمام گوسفندان و شترهای حضرت ایّوب(ع) را نابود کرد. امّا شکر گذاری حضرت ایّوب(ع) زیاد تر شد.
شیطان عرض کرد: پروردگارا! حضرت ایّوب(ع) دوازده پسر دارد و امیدش به فرزندانش است و می گوید: با کمک فرزندانم باز هم مال و ثروت به دست می آورم. مرا بر فرزندان او مسلط فرما. وقتی آن ملعون رخصت گرفت، یک شب که همۀ فرزندان، مهمان برادر بزرگتر بودند آن ملعون ساختمان را بر سر آنان خراب کرد. وقتی خبر به حضرت ایوب (ع) رسید، حمد و ثنای خداوند متعال را کرد و گفت: خدایا! روزی به من فرزند دادی و روزی گرفتی. زیرا اختیار همه به دست تو است.
هنگامی که شیطان صبر حضرت ایوب(ع) را دید، کینه و دشمنی اش بیشتر شد و عرض کرد: پروردگارا! شکر گذاری حضرت ایوب(ع) برای این است که بدنش سالم است و می گوید: باز کار می کنم و اموالی به دست می آورم. اگر مرا بر بدنش مسلط کنی خواهی دید که دیگر شکر گذاری نخواهد کرد. خطاب از جانب رب العالمین رسید که تو را بر بدنش مسلط گردانیدم. به غیر از عقل و دل و گوش و زبان او، زیرا تو را تسلط بر آنها نیست و آنها مربوط به من است.
چون شیطان رخصت یافت، از آتشی که خودش از آن خلق شده بود، در سوراخ های بینی حضرت ایوب(ع) دمید که از سر تا پایش زخمی گشت.
حضرت ایوب(ع) مدّت بسیاری در رنج و سختی بود. امّا همچنان در حمد و شکر گذاری کوشاتر و زبانش دائم به یاد خداوند متعال بود. آن حضرت دیگر نتوانست در شهر بماند و به بیرون شهر رفت. هر روز ناتوان تر می شد و در عوض شکر گذاری او بیشتر می شد. حتّی یکبار هم نشد که از درد خویش گلایه کند. روزی عیال او «رحیمه» عرض کرد: ای ایوب! مرض تو طول کشید از خداوند متعال درخواست کن که تو را عافیت عنایت فرماید. فرمود: ای زن! چند سال در حال رفاه و سلامت بودم. گفت: متجاوز از هفتاد سال. فرمود: چند سال است که بیماری بر من روی آورده؟ گفت: حدود هفت سال. فرمود: هفتاد سال در رفاه و سلامت بودم. اگر هفت سال در بلا و رنج باشم، آیا روا باشد که تندرستی خود را از خدا بخواهم؟ [266]
مناظره ابلیس و عیسی(ع)
ابن عبّاس می گوید: بعد از گذشت سی
سال، خداوند حضرت عیسی(ع) را به سوی قوم بنی اسرائیل برانگیخت. روزی ابلیس، حضرت
عیسی(ع) را در عقبۀ بیت المقدّس که به آن عقبۀ افیق گفته می شود ملاقات کرد و به
حضرت عیسی(ع) گفت: درعظمت ربوبیّت تو همین بس که در گهواره در حالی که طفلی بیشتر
نبودی صحبت کردی. حضرت عیسی(ع) گفت: ای ابلیس. عظمت برای کسی است که مرا به زبان
آورد و اگر بخواهد می تواند مرا لال گرداند. ابلیس گفت: در عظمت ربوبیّت تو همین
بس که از خاک پرنده خلق می کنی و هنگامی که در آن می دمی تبدیل به پرندۀ واقعی می
شود. حضرت عیسی(ع) گفت: عظمت برای کسی است که من و تمام چیزهایی را که مسخّر
می گردانید آفرید.
ابلیس گفت: در عظمت ربوبیّت تو
همین بس که بیماران را شفا
می دهی. حضرت عیسی(ع) گفت: عظمت برای کسی است که به إذن او شفا می دهم و اگر
بخواهد می تواند مرا بیمار گرداند. ابلیس گفت: در عظمت ربوبیّت تو همین بس که مرده
ها را زنده می کنی. حضرت عیسی(ع) گفت: عظمت برای کسی است که به إذن او زنده می کنم
و او می تواند هر کس را که زنده می کنم بمیراند و همینطور خود مرا. ابلیس گفت: در
عظمت ربوبیّت تو همین بس که از دریا عبور کردی در حالی که پاهایت خیس شدند ولی در
زمین فرو نرفتند. حضرت عیسی(ع) گفت: عظمت برای کسی است که دریا را در مقابل من
متواضع ساخت و اگر بخواهد می تواند مرا غرق کند. ابلیس گفت: ای عیسی(ع) در عظمت
ربوبیّت تو همین بس که روزی خواهد رسید که آسمان ها و زمین و هر آنچه که در آنها
نهفته است پایین تر از تو خواهند بود و تو بالای همۀ اینها قرار خواهی گرفت و
تدبیر امور را در دست می گیری و رزق و روزی موجودات را بین آنها تقسیم
می کنی. در این هنگام حضرت عیسی(ع) از سخن ابلیس به خشم آمد و گفت: « سبحان الله ملأ
سماواته و ارضه و مداد کلماته وزنه عرشه و رضی نفسه » ابلیس از شنیدن سخن حضرت عیسی(ع)
ناراحت شد و از برابر دیدگان حضرت عیسی(ع)
ناپدید شد. [267]
داستان شیطان و قارون
گویند قارون – که پسر عموی حضرت موسی(ع) بوده است – پس از حضرت موسی(ع) و هارون، داناترین و فاضل ترین و زیبا ترین فرد بنی اسرائیل بوده. گفته شده است قارون هر کجا می رفت، کلیدهای گنجهای خود را می برد، آن کلیدها نخست از آهن بود و چون سنگین بوده از چوب و سپس از چرم گاو ساخته بود و هر کلید به بلندی انگشتی بوده و چهل شتر آنها را حمل می کرده است.
گفته اند او چهل سال در کوه به عبادت سرگرم بوده و در عبادت از همۀ بنی اسرائیل پیشی گرفته بود. ابلیس پیش او آمد و برای وی به صورت عابدی جلوه کرد وهمراهش شروع به عبادت نمود و در آن کار بر او پیشی گرفت و قارون در برابر او خاضع و فروتن شد. ابلیس به قارون گفت: آیا باید به همین کار راضی باشیم. آیا نباید در اجتماع بنی اسرائیل شرکت و از بیماران عیادت و از مردگان تشییع جنازه کنیم؟ و او را از کوه به صومعه ای در شهر آورد. بنی اسرائیل برای آنها خوراک می آوردند. ابلیس به او گفت: ای قارون، درست است که اینگونه زحمت ما بر دوش بنی اسرائیل باشد؟ قارون گفت: عقیدۀ تو چیست؟ شیطان گفت: روز جمعه را در هفته به کسب و کار بپردازیم و بقیه هفته را عبادت کنیم و این چنین کردند. پس از چندی ابلیس گفت: آیا باید به همین اندازه خشنود باشیم؟ قارون گفت: نظرت چیست؟ شیطان گفت: یک روز پی کسب باشیم و یک روز پی عبادت، تا بتوانیم از درآمد خود زکات و اموالی به فقیران بدهیم و چون چنان کردند ابلیس از قارون کناره گرفت و درهای دنیا بر قارون گشوده شد و اموال او چندان زیاد شد که کلیدهای آن در چهل جوال بزرگ قرار داشت و چون توانگر شد سرکشی و طغیان کرد و نخستین نشانۀ سرکشی او تکبّر و فخر فروشی به مردم برای زیادی اموالش بود و با تمام آرایش خود بیرون می آمد و بر مادیان های سفید که بر آنها زین ارغوانی و پوشش های زرد زعفرانی بود سوار می شد.
امّا در کتابهای تفسیر ماجرا را این گونه بیان فرموده اند: بعد از نابودی فرعونیان مقدارعظیمی از ثروت و گنج های آنها در دست قارون ماند و حضرت موسی(ع) تا آن زمان مجال این را پیدا نکرده بود که این ثروت باد آورده فرعونی را به نفع مستضعفان از او بگیرد. [268]
شیطان در نبرد با عابدی از قوم بنی اسرائیل
در قوم بنی اسرائیل عابدی بود. به او گفتند: در فلان جا درختی است که قومی آن را می پرستند. او برای رضای خدا و تعصّب در دین ناراحت شد و از جای برخاست و تبر را بر دوش گذاشت تا آن درخت را از بن قطع کند. شیطان به قیافۀ پیرمردی در آمد و جلوی عابد را گرفت و از او پرسید: کجا می روی؟ عابد گفت: به عزم قطع آن درخت می روم تا با این کار مردم آن را نپرستند. شیطان گفت: برو و به عبادت خود مشغول باش. عابد ناراحت شد و با شیطان درگیر شد و سرانجام او را بر زمین زد و بر روی سینه اش نشست. شیطان گفت: ای عابد. خدا پیامبرانی دارد که اگر بخواهد آن درخت را قطع کند یکی از پیامبران خود را میفرستد تا آن را ببرد. به تو چه مربوط است. خدا به تو چنین دستوری نداده است. عابد گفت: من باید این درخت را قطع کنم. شیطان گفت: تو مردی فقیر و عیالمند هستی و مردم هزینۀ زندگی تو را تأمین می کنند. اگر دست از کار خود برداری و درخت را قطع نکنی قول می دهم که هر روز دو دینار زیر بالش تو بگذارم تا هم خودت از آن استفاده کنی و هم به عابدهای دیگر انفاق نمایی و هر روز از بابت صدقه ثوابی نصیب تو گردد.عابد کمی در این موضوع فکر کرد و با خود گفت: یک دینار را به مصرف خود می رسانم و دینار دیگر را صدقه می دهم که این کار برایم بهتر است. سرانجام عابد برگشت. بامداد اوّل و دوّم دست بر زیر بالین خود کرد و دینارها را برمی داشت. در روز سوّم دید که از دینارها خبری نیست. بنابراین ناراحت شد و تبر را برداشت و به سوی درخت حرکت کرد. این بار ابلیس سر راهش قرار گرفت و به او گفت: ای عابد. از این کار دست بردار که از عهده ات بر نمی آید. بار دیگر با هم درگیر شدند و ابلیس عابد را بر زمین زد و روی سینه اش نشست. عابد گفت: مرا رها کن تا باز گردم و از قطع کردن درخت منصرف شدم. امّا به من بگو چرا در اوّلین بار من تو را بر زمین زدم و بر تو غالب شدم و در دوّمین بار تو بر من غلبه کردی؟
شیطان گفت: در دفعه اول تو به قصد رضای خدا برای قطع درخت حرکت کردی و قصد تو خدایی بود. در نتیجه خداوند نیز تو را یاری نمود. امّا در دوّمین بار تو با طمع و برای امر دنیا و تابع هوای نفس خود آمدی. برای همین بر تو غالب شدم و تو را بر زمین زدم.
شیطان و هاجر
حضرت ابراهیم(ع) برای دیدار فرزند خود حضرت اسمائیل(ع) به مکّه آمد. وقتی فرزندش را دید ناخود آگاه این مهر پدری بیش از پیش مشغولش کرد. به همان اندازه که محبّت فرزند به دلش جای گرفت.
به گفته قرآن مجید: «نباید در یک سینه بیش از یک قلب و در یک قلب بیشتر از یک محبّت باشد». [269]، آیه 4 آن هم محبّت به خدا و هر چه غیر از آن است باید بیرن رود. حتّی محبّت فرزندش حضرت اسماعیل(ع) نیز باید جای خود را به خدا بدهد و قلب پدر مالامال از عشق الهی باشد.
شب در عالم خواب به حضرت ابراهیم(ع) گفته می شود: فرزندت را قربانی کن و این خواب را در چند مرتبه دیدند. حضرت ابراهیم(ع) یقین کرد که خواب شیطانی نیست بلکه خواب رحمانی است.
بنابراین صبح حضرت ابراهیم(ع) پیش
هاجر(س) «مادر» حضرت اسماعیل(ع) آمد و گفت: در این نزدیکی ها دوستی صمیمی دارم.
می خواهم فرزندم را پیش او ببرم.
سپس گفت: ای هاجر! سر و صورت او را شستشو ده، موهایش را شانه کن، عطر و عنبر به زلفانش بزن، خوش بویش نما، لباس زیبا بر اندام دل آرای او بپوشان، بر چشم جذاب و درشت او سرمه بکش و آماده میهمانی کن. در ضمن کارد و طنابی هم مهیّا کن، زیرا ممکن است دوست و صاحب خانه بخواهد جلوی پای ما قربانی کند. شاید کارد و طناب نداشته باشد.
هاجر(س) هم طبق گفتۀ شوهر خود عمل کرد و دست حضرت اسماعیل(ع) زیبا و جوان را در دست پدر گذاشت.
در این هنگام شیطان به فغان آمد. از تعجّب انگشت حیرت به دهان گرفت. شگفتا! چقدر حضرت ابراهیم(ع) مطیع فرمان خداوند است؟ چه اندازه تسلیم خدا؟ بعد از یک عمر در آرزوی فرزند بودن و الان دل از او بریدن، عجیب است. باید چاره ای کرد و نگذاشت این دستور عملی شود. باید او را منصرف کنم. او اندیشید که از چه راهی وارد شوم و وسوسه اش نمایم. کدام راه نزدیکتر به مقصود است.
بعد گفت: از راه عاطفه وارد می شوم. مهر مادری را تحریک می کنم. او زود فریب می خورد. او زن است و برای نجات فرزندش دست به هر کاری می زند و نمی گذارد با پدر برود. اشک می ریزد، فغان سر می دهد، التماس می نماید، دلیل و برهان می آورد. خلاصه شیطان به شکل پیرمردی دل سوز، با عجله در خانۀ هاجر را زد. رو به او کرد و گفت: ای هاجر! جوانی زیبا و خوش اندام را دیدم که دنبال پیرمردی از این راه می رفت.
هاجر(س) جواب داد: آن جوان فرزندم اسماعیل(ع) و آن پیرمرد شوهر من حضرت ابراهیم(ع) هستند.
شیطان گفت: مگر ندیدی کارد و ریسمان با خود برد. می گوید: خدا به او دستور داده و در خواب دیده که باید اسماعیل(ع) را بکشد.
هاجر(س) جواب داد: اگر خدا گفته که اسماعیل(ع) باید کشته شود من راضی ام. ای کاش. مرا از مغرب تا مشرق زمین چون اسماعیل (ع) و از اسماعیل(ع) بهتر بود و همه را در راه خداوند می دادم.
در این هنگام هاجر(س) او را شناخت، فهمید او شیطان است و برای اغوای او و مخالفت کردن با دستور خداوند متعال این دل سوزی ها را می کند و سنگ بارانش کرد و از خود راند. آخر الامر هم در را محکم بست و به درون خانه رفت.
دام شیطان برای حضرت اسماعیل(ع)
وقتی که شیطان از فریب دادن حضرت
ابراهیم(ع) هم مأیوس و نا امید گشت، پیش حضرت اسماعیل(ع) آمد و گفت: آیا می دانی
که پدرت تو را به کجا می برد؟ فرمود: به مهمانی دوستش می برد. آن ملعون گفت: این
طورکه فکرمی کنی نیست. او تو را می برد تا بکشد. پدرت
می گوید که خداوند متعال در خواب به من دستور داده که فرزند خود را در راه ما
قربانی کن.
اسمائیل(ع) فرمود: ای پیرمرد. اگر این کار فرمان الهی است جان اسماعیل نثار امر پروردگار جهان و فدای پدرم. باز شیطان گفت: ای پسر. تو طاقت و توانایی تیغ تیز را نداری از پیش او بگریز: اسماعیل(ع) پاسخ های کافی و جواب های الهی به او داد. شیطان دیگر بار آغاز وسوسه و دغدغه نمود. حضرت اسماعیل(ع) پدرش را از ماجرا آگاه کرد و گفت: این پیرمرد گمراه مزاحم می شود و دست از من بر نمی دارد. حضرت ابراهیم (ع) فرمودند: فرزند عزیزم. این ملعون، شیطان است. او را سنگ بزن. جزای او سنگ است. حضرت اسماعیل (ع) طبق دستور پدر چند سنگی به طرف آن ملعون انداخت.
جنگ حضرت ابراهیم(ع) و شیطان
هنگامی که حضرت ابراهیم(ع) برای
ذبح فرزندش حضرت اسماعیل(ع) تسلیم امر خداوند شد شیطان به قیافه پیرمردی نزد حضرت
ابراهیم(ع) آمد و به وی گفت: ای ابراهیم. از این جوان چه
می خواهی؟ حضرت ابراهیم(ع) فرمود: می خواهم او را ذبح کنم. پیرمرد گفت: سبحان الله.
آیا می خواهی جوانی را ذبح کنی که لحظه ای معصیت خدا را نکرده است؟ حضرت
ابراهیم(ع) فرمود: خداوند مرا به چنین کاری امر فرموده است.
هنگامی که حضرت ابراهیم(ع) به سوی اسماعیل(ع) رفت تا او را ذبح کند پیرمرد به ابراهیم(ع) گفت تو پیشوای مردمی و مردم به تو اقتدا می کنند. اگر تو فرزندت را ذبح کنی مردم نیز به تبعیّت از تو فرزندانشان را ذبح خواهند کرد.حضرت ابراهیم(ع) با پیرمرد صحبت نکرد و چاقو را بر گلوی حضرت اسماعیل(ع) گذاشت تا او را ذبح کند و در این حال شیطان از حضرت ابراهیم(ع) نا امید شده بود. [270]
نصیحت شیطان به حضرت یحیی (ع)
روزی ابلیس نزد حضرت یحیی (ع) ظاهر شد. حضرت یحیی (ع) دید دام هایی در انواع مختلف با او می باشد. از او پرسید: این دام ها چیست؟ گفت: این دام ها شهوات مختلف است که به وسیلۀ آنها انسان ها را گمراه می کنم. حضرت یحیی (ع) پرسید: آیا چیزی از اینها مربوط به من هم هست؟ شیطان گفت: آری. گاهی غذا می خوری و سیرو سنگین می شوی، نماز و دعا و ذکر برایت دشوار می شود. به این وسیله در تو نفوذ می کنم. حضرت یحیی(ع) گفت: به خدا قسم دیگر شکمم را پر از غذا نخواهم کرد. شیطان گفت: سوگند به خدا که من هم دیگر احدی را نصیحت نمی کنم. [271]
بوسه و آب دهان شیطان
نقل شده که: وقتی «ضحّاک» به پادشاهی رسید شیطان به صورت انسانی در آمد و پیش او رفت. بعد از ادای احترام گفت: ای «ضحّاک» من آشپز ماهری هستم. اگر پادشاه مایل باشند دوست دارم مرا آشپز خود قرار دهند تا هر غذای لذیذی را برایتان تهیّه کنم.
ضحّاک، چون یک پادشاه عیاش و خوش گذران بود. بدون آنکه دربارۀ آن ملعون تحقیقی کند که از کجا آمده و چه کسی است به عنوان آشپز مخصوص خود استخدام نمود و هر چه لازم بود در اختیارش قرار داد.
شیطان شروع به کار کرد. هر روز غذای خوش مزّه ای برای «ضحّاک» می پخت و سر وقت برای او می آورد. پادشاه هم از خوردن آن لذّت می برد. روزی غذای بسیار خوش مزّه ای آماده کرد و پیش «ضحّاک» آورد. وقتی ضحّاک غذا را خورد، بیش از پیش خوشش آمد. همان لحظه او را خواست و گفت:
امروز غذای خوشمزه ای فراهم کرده بودی. لازم می دانم، هر چه بخواهی به تو جایزه بدهم.
شیطان در جواب گفت: ای پادشاه. من چیزی از شما نمی خواهم. امّا اگرمی خواهید، دربارۀ من لطفی داشته باشید، دوست دارم روی دو شانۀ شما را ببوسم.
« ضحّاک » هم پذیرفت. همان لحظه لباس های خود را عقب زد و اجازه داد تا شانه هایش را ببوسد.
شیطان هم هر دو شانه را بوسید و با
آب دهن خود آلوده کرد و بعد از آن هم گریخت و پنهان شد. ناگهان از روی هر دو شانۀ
او ماری بیرون آمد. ماراها بزرگ شدند و هر روز آزارش می دادند. طوری که خور و خواب و استراحت را از او سلب
کرده بودند. هر چه طبیبان آنها را می کشتند باز بیرون می آمدند و در خواب وبیداری
ناراحتش
می کردند.
بعد از مدّتی باز شیطان در پوشش انسان دیگری در کاخ «ضحّاک» نمایان شد و گفت: من طبیب با تجربه ای هستم. شنیده ام که پادشاه را ناراحتی پیش آمده است که نه شب استراحت دارد و نه روز. شنیده ام که دو مار روی دو شانۀ او بیرون آمده و او را اذیّت می کنند. آمده ام اگر اجازه بفرمایید شما را معاینه کنم و اگر امکان داشته باشد معالجه نمایم.
باز «ضحّاک» بی آنکه هیچ پرس و جویی کند و بپرسد از کجا آمده ای و تا حالا کجا بوده ای و چه کسانی را معالجه کرده ای؟ کجا درس خوانده ای و اصلا نام تو چیست؟ از کدام شهر و قبیله هستی؟ خود را در اختیار او قرار داد.
شیطان هم قدری او را معاینه نمود و گفت: این مارها را نمی شود از بین برد چون ریشه آنها در تمام بدن شاه فرو رفته است و درمان پذیر نیست. امّا می شود کاری کرد که این مارها دیگر اذیّت نکنند و در خواب و بیداری احساس ناراحتی نکنید.
سپس گفت: غذای این مارها مغز سر انسان است. هر روز باید مغز سر دو انسان را بیرون آورید و به این مارها بدهید.
همان وقت شیطان دستور داد دو نفر جوان را بکشند و مغز سرشان را بیاورند. «ضحّاک» هم گفت: دو نفر جوان زندانی را کشته و مغز سرشان را پیش شیطان آوردند.
آن ملعون مغز سر آن دو جوان را به مارها داد. مارها وقتی خوردند و سیر شدند و دیگر ضحّاک را اذیت نکردند.
«ضحّاک» چون مدّتی بود که به خواب نرفته بود چند شبانه روز خوابید. وقتی مارها گرسنه شدند باز به حرکت در آمدند و او را بیدار کردند.
باز شیطان گفت: بروید مغز سر دو
جوان دیگر را بیاورید. این کار ادامه پیدا کرد و روزی دو نفرازجوان هایی که در
زندان بودند را
می کشتند و مغز سرشان را برای خوراک مارها می آوردند. وقتی زندانیان تمام شدند. هر
روز دو جوان را از کوچه و بازار می گرفتند و مغز سرشان را برای مارها می آوردند.
بعد از مدتی آشپزها با هم گفتند: چرا ما برای این ضحّاک روزی دو جوان بی گناه را بکشیم؟ بلکه باید به جای مغز سر یک انسان، مغز گوسفندی را در آوریم و با هم مخلوط کنیم و به مارها بدهیم و به همین کار پرداختند. برای روزی یکی از جوان ها را نگاه می داشتند.
بعد از مدّتی آن جوان ها را با تعدادی گوسفند که به آنها دادند راهی شهر و دیار کردند و گفتند: در میان کوه و صحرا پنهان شوید تا «ضحّاک» جای شما را نداند و شما از شیر حیوانات استفاده کنید.
شیطان هنگام تولّد پیغمبر(ص)
از امام صادق(ع) روایت شده: شیطان به هفت آسمان بالا می رفت و اخبار آسمان ها را می شنید. هنگامی که حضرت عیسی(ع) زاده شد او را از سه آسمان باز داشتند و تا چهار آسمان بیشتر بالا نمی رفت. وقتی حضرت محمّد(ص) متولّد شد. او را از همۀ آسمان ها منع کردند و شیطان را با تیرهای شهاب از رفتن به آسمان ها راندند. قریش گفتند: باید عمر دنیا به سر آمده و هنگام قیامت شده باشد. عمربن اُمَیّه که داناترین مرد عرب جاهلیت بود، گفت: بنگرید اگر ستاره های معروفی که مردم به وسیلۀ آنها هدایت می شوند و به واسطۀ آنها زمستان و تابستان ارزیابی می شود، اگر یکی از آنها بیفتد، بدانید وقت آن است که همۀ اهل دنیا نابود شوند. اگر آنها به حال خود هستند و ستاره های دیگری ظاهر شده پس باید منتظر حادثه ای غیر از این باشید.
نیز از امام صادق(ع) نقل شده است. در آن شب، شیطان در میان اولاد خود فریاد زد تا همه دور او جمع شدند. گفتند: ای بزرگ ما چه چیز تو را این قدر آشفته کرده است؟ گفت: وای بر شما، از آغاز شب تا کنون احوال آسمان ها را دگرگون می یابم. باید حادثۀ عظیمی در زمین رخ داده باشد، از زمانی که حضرت عیسی(ع) به آسمان بالا رفت مانند آن واقع نشده است!
زود جستجو کنید که چه اتفاق مهمّی رخ داده است؟ شیاطین رفتند و همه جا را گشتند. بعد برگشتند و گفتند: هیچ چیزی نیافتیم. آن ملعون گفت: برای بدست آوردن این خبر، خودم باید کاری کنم. این کار خودم است. سپس در زمین به جستجو پرداخت. همه جا را زیر پا گذاشت تا اینکه دید ملائک اطراف حرم را گرفته اند. خواست به حرم وارد شود که ملائک بر او گفتند: ای ملعون برگرد.
عرض کرد: ای جبرئیل! یک سئوال دارم. امشب چه خبری واقع شده است؟
جبرئیل گفت: امشب حضرت محمّد(ص) که پیامبر خداوند متعال است متولّد شده است. پرسید: آیا مرا در او بهره ای است؟ جبرئیل گفت: خیر. پرسید: آیا من در امّت او بهره ای دارم؟ گفت: بله، شیطان گفت: راضی شدم. [272]
داستان گریز ابلیس از حضرت جبرائیل(ع)
امام باقر(ع) فرمود: در روز بدر که
بین مسلمین و کفار جنگ در گرفت ابلیس، مسلمانان را در چشمان کفّار کم جلوه می داد
و کفّار را در چشمان مسلمانان زیاد می نمایاند. در این هنگام حضرت جبرائیل(ع) با
شمشیر بر او کوبید و ابلیس فرار کرد در حالی که
می گفت: ای جبرائیل. خداوند به من مهلت داده تا این که به دریا افتاد.
چهار زن از دست شیطان رهیدند
از آنجایی که شیطان قسم خورده همه فرزندان آدم را گمراه نماید و هر گروهی را با نقشه ای از راه بیرون کند و تا کنون انجام داده و بعدا هم انجام خواهد داد. یکی از آنها طایفه زنان اند. اوّلین کسی را که گول زد و وسوسه اش در او اثر نمود حضرت حوّا مادر آدمیان بود.
روزی آن ملعون پیش رسول اکرم(ص) آمد. حضرت از چند چیز از او پرسید و او هم پاسخ داند. یکی از آن پرسش ها این بود که: رفیقان تو چه کسانی هستند؟
پاسخ داد: یا رسول الله. دروغ گویان، غمازان و زنان
پرسید: از جمله دام های مهم و محکم تو چیست؟
گفت: زنان، زیرا به واسطۀ اینان
مردان را از راه مستقیم بیرون
می برم و خود ایشان را با مکر و حیله و دل سوزی به کارهای ناشایست وادار می کنم و
به این وسیلۀ آنها جهنّمی می نمایم.
حضرت فرمودند: چه تعداد زنان از تو فرمانبرداری می کنند و تابع اوامر و دستورات تو هستند؟
گفت: یا رسول الله(ص). آن قدر زیادند که نمی توان آنان را شماره کرد و به حساب آورد. ممکن است از هزاران زن فقط یکی از من اطاعت نکند و بقیه گوش به فرمان من هستند و مایۀ دل گرمی من هستند.
آن حضرت محمّد(ص) پرسیدند: ای شیطان. تا به حال بر چند زن غالب نشدی؟
عرض کرد: یا رسول الله. تا به حال بر چهار زن دست نیافتم و آنان زنان نمونه بوده اند و عبارت اند از:
اوّل آسیه(س):
آسیه(س) یکی از زنان بزرگ، با ایمان و با تقوای روزگار است.
او زن فرعون است. او عمری در خانۀ
فرعون که ادعای خدایی
می کرد زندگانی نمود و یک لحظه به خدای خود کافر نشد و فرعون را به خدایی نپذیرفت.
مطیع پیغمبر زمان خود حضرت موسی (ع) بود و در پایان هم به دست فرعون به شهادت
رسید.
دوّم مریم(س):
حضرت مریم (س) دوّمین زن نمونه از زنان دنیا و مادر حضرت عیسی (ع) می باشد که از روز تولّد در بیت المقدّس بوده و از اوّل تا آخر عمرش به عبادت خداوند متعال به سر برد و دست نامحرمی به وی نرسید. خداوند از لطف و عنایت خود بدون شوهر، حضرت عیسی (ع) را یکی از پیامبران اولوالعزم است به او عنایت کرد.
سوّم حضرت خدیجه(س):
عرض کرد: یا رسول الله. سوّمین زنی که به او دسترسی پیدا نکردم همسر و محرم تو خدیجه(س) است. آن زنی که همۀ دارایی خود را وقف اسلام و هدف شما کرد و در لحظات دشوار از اسلام و مکتب تو پشتیبانی کرد.
چهارم حضرت فاطمه زهرا(س):
چهارم زنی که از همۀ آنها بهتر و
گرامی تر است دخترت فاطمه
می باشد. در همۀ دنیا زنی به خوبی و شایستگی و ایمان و علم و اخلاق به دنیا نیامده
است و نخواهد آمد. [273]
شیطان و حرف حساب
شیطان برای فریب دادن مردم از هر
راهی وارد می شود. این طور نیست که شیطان همیشه حرف ناحساب بزند. گاهی اوقات برای
اینکه دوستی خود را به شما ثابت کند، از در دوستی وارد می شود و یا اینکه
شما، نجوا و صدای آهسته ای را در گوش خود
می شنوید. مثلا
می خواهید جایی بروید و با خود می گوید. الان بروم یا نروم و یا این کار را بکنم و
یا خیر. ناگهان نجوایی در ذهن و گوش خود می شنوید که آنجا نرو یا این کار را بکن.
وقتی آن کار را انجام می دهید و بعدا سود خوبی نصیب شما می شود و در آن کار موفق
می شوید. در گوشتان نجوایی خیلی آهسته می شنوید که دیدی درست در آمد. همینطور که
می گذرد با آن صدا دوست و رفیق می شوید یا اینکه فکر می کنید به مقاماتی رسیده
اید.
امّا در لحظه ای که شما فکرش را هم نکنید، کار خودش را می کند و شما را به دام می اندازد. بنابراین متوجّه باشید که همیشه نجواهای درونی نمی توانند درست باشند.
شیطان همانند شخصی که برای اوّلین بار، می خواهد با شما دوست شود. ابتدا با قیافه ای حق به جانب و سخنان و کلامی متین و حتّی چند روایت از ائمه اطهار هم برای شما می آورد که شما فکر کنید، عجب آدم خوبی است. امّا بعد از چند بار ملاقات با شما، خیلی با احتیاط و حساب شده شما را دعوت به گناه می کند. مثلا به شما می گوید فلان زن که می گذرد چه آرایش غلیظی کرده است. نگاه کن که چطوری به خیابان آمده است. وقتی توجه شما را به این مسائل جلب کرد و به قول معروف با شما خودمانی شد. هر حرفی که دلش بخواهد و هر شوخی و هر جُک زشتی که بخواهد به شما می گوید. با کمی دقّّت در دورۀ دوستی، متوجّه می شوید که در روزهای اوّل چه رفتاری داشته و حالا چه افکاری و چه سخنانی را برای شما بازگو می کند. اگر همین شخص سی دی مستهجن و یا عکس زشتی با خنده و با آب و تاب به شما نشان دهد. شاید با میل و رقبت قبول کنید. امّا در نظر بگیرید که شخصی که شما آن را نمی شناسید در خیابان جلوی شما را بگیرد و همان سی دی و عکس را به شما بدهد. آیا شما قبول می کنید؟ حتما جواب شما در برابر او نه است. حالا فکر کنید که چرا سی دی زشت و... را از به ظاهر دوستی که آهسته آهسته در درون شما رخنه کرده است، قبول می کنید. چون آن شخص با روی خوش و خنده و کمی چاشنی طنز اهدافش را حساب شده دنبال کرده است.
مثلا وقتی که شخصی با شما دعوا می کند و مقصر هم طرف مقابل است. شیطان در گوش شما زمزمه می کند که فلان فحش و حرف زشت را بزن و آن موضوعی که دربارۀ او می دانی، جلوی جمع بگو و او را ضایع کن و یا به او حمله کن و حقّش را کف دستش بگذار.
آیا شما تا به حال دیده اید که کسی به درخت چنار سنگ بزند. حتما جواب شما خیر است. گاهی مشاهده شده که به درخت میوه (مانند گردو) سنگ می زنند. امّا درخت میوه به آنها سنگ نمی زند، بلکه برایشان میوه می ریزد. بنابراین هر انسانی که به رشد و بلوغ رسید، باید متوجه باشد که اگر شخصی به او بد کرد، با مهربانی و صبر و حوصله تا آنجا که می شود خویشتن دار باشد.
روزی رسول اکرم(ص) با چند نفر از یارانشان در مسجد نشسته بودند. در همین هنگام شخصی وارد شد و از پیامبر در خواست کرد که مقداری پول به ایشان بدهد. پیامبر اکرم(ص) به ایشان گفتند: اینجا پولی ندارم. امّا آن شخص ناراحت شدند و حرف های نامربوطی زدند. یاران پیامبر(ص) ناراحت شدند و خواستند که با آن مرد برخورد بدی کنند. در همین موقع رسول اکرم(ص) آنها را آرام کرد و با آن مرد به خانۀ خود رفت و مقداری پول به ایشان داد.
فردای آن روز، وقتی رسول اکرم(ص) در مسجد بودند. آن شخص آمدند و به خاطر حرف های زشتی که دیروز زده بودند، پوزش خواست. وقتی آن شخص رفتند. حضرت محمّد(ص) به یارانشان فرمودند: می دانید چرا خداوند متعال مرا به پیغمبری برگزیدند. آنها عرض کردند؛ ای پیامبر! علّت چه بوده است.
پیامبر(ص) فرمودند: چون من چوپان خوبی بودم، خداوند مرا رهبر و راهنمای شما قرار داد. وقتی که یک شتر از گله فرار می کند، چوپان گله با علامتی که خودش می داند (مثلا صدا کردن) حیوان را به درون گله هدایت می کند. امّا شما برای اینکه شتر را به گله برگردانید، همگی به سمت او حمله می کنید و دنبال او می گذارید و به خاطرهمین شتر از دست شما فرار می کند.
وقتی حضرت موسی(ع) چوپان گلۀ گوسفندان بودند و از گوسفندان مراقبت می کردند. برّه ای از گلّه فرار کرد و از آنجا دور شد. حضرت موسی(ع) به آرامی به برّه نزدیک شد و آن را گرفت و بقل کرد و به داخل گلّه برگرداند.
اگر شخصی نتواند با روشی صحیح با دیگران برخورد کند. یعنی به حرف های شیطان گوش داده است و راه آن ملعون را رفته است و مطیع امر شیطان است. همۀ شما این داستان را می دانید که آن شخص که بر سر پیامبر(ص) خاکستر می ریخت و ایشان هیچ توهینی به او نکردند و حتّی وقتی آن شخص مریض شدند به عیادت او رفتند.
خداوند متعال در قرآن انسان را به صبر دعوت کرده است. آیا خداوند متعال از ما خواسته که در برابر خوشی ها صبر داشته باشیم. جواب نه است. انسان باید در برابر مشکلات و سختی ها صبور و بردبار باشد تا خداوند متعال پاداش دنیوی و اخروی به او بدهد. در غیر اینصورت چه پاداشی نصیبش می شود. خداوند متعال همۀ پیامبران و امامان را به خاطر این همه سختی که کشیده اند و صبوری و بردباری و شکر گذاری که داشته اند دوست دارد. بیایید ما هم کمی صبور باشیم و رفتار و گفتارمان را الهی کنیم.
این سخن را به گوش بسپارید که با مردم باشید ولی با آنها نباشید. یعنی رعایت حریم عفت و اخلاق را نزد یکدیگر نگاه دارید و اگر احیانا شخصی به قول معروف خواست پایش را از گلیمش درازتر کند. شما با روشی صحیح او را امر به معروف و نهی از منکر کنید.
اگر شما روزی هزار بار هم ذکر بگویید، ولی امر به معروف و نهی از منکر به جا و صحیح نکنید به نظر شما.....
امر به معروف مانند این است که شخصی در دریا در حال غرق شدن را نجات داده اید و یا اینکه شخصی که در تاریکی است به سوی روشنایی کشانده اید و نهی از منکر مانند این است که در رکاب حضرت محمّد(ص) به جنگ با شیطان رفته باشید.
وقتی شما دست کسی را بگیرید و از پرتگاه بی ایمانی نجات دهید، شیطان ملعون ناراحت می شود. برای اینکه با خودش می گوید که من چقدر تلاش کردم که این شخص را به گمراهی بکشانم ولی با حرف این شخص به راه راست آمد.
برای اینکه بتوانید خوب امر به معروف و نهی از منکر کنید یک داستان برای شما می گویم.
روزی امام حسن(ع) و امام حسین(ع)
به مسجد رفته بودند تا نماز بخوانند. در آنجا دیدند که پیرمردی وضویش را اشتباه می
گیرد. برای اینکه آن شخص ناراحت نشود، نزد او رفتند و گفتند: ما وضو
می گیریم و شما بگویید که وضوی کدام صحیح تر است. وقتی آن شخص وضوی آن دو بزرگوار
را دید، متوجّه شد که وضوی خودش اشتباه است.
از این داستان نتیجه می گیریم که برای اینکه بتواینم دیگران را امر به معروف و نهی از منکر کنیم باید ظرایف و دقایق این کار را بدانیم و به صورت جنگ و مخاصمه این کار را انجام ندهیم و با کمک و مشورت یک استاد راهنما این کار را بیاموزیم.
سخن آخر اینکه به این نکته توجّه کنید که اگر با دوستان خود گرم گفتگو هستید. وقتی حرفی برای گفتن ندارید یا از یکدیگر خداحافظی کنید و به امور دیگر زندگی خود بپردازید و یا اینکه سکوت اختیار کنید.
وقتی انسان حرفی برای گفتن نداشته باشد، شیطان در انسان وسوسه ایجاد می کند که غیبت فلان شخص را بکن و یا فلان شخص که در آن جلسه است را مسخره کن تا دیگران بخندند. نباید به این نجواها توجه کرد و باید «استَغفِرُاللهَ رَبِّی وَ اَتوبُ اِلَیهِ» بگویید و اگر یکی از دوستانتان خواست این کار را بکند به او تذکّر دهید و اگر قبول نکرد آن جلسه را ترک کنید تا هم خداوند متعال و هم رسول اکرم(ص) و هم امام زمان(ع) از ما راضی و خشنود باشند.
شیطان و مد پرستان
پیشوایان دین با تجمل و مد پرستی مخالف بودند و می فرمودند: شیطان با آنها و همراه ایشان است.
در تاریخ آمده، بعد از ظهور اسلام هیئتی از مسیحیان نجران به خدمت پیامبر اسلام(ص) رسیدند، در حالی که لباس های ابریشمی بسیار زیبا بر تن داشتند و انگشتر طلا به دست کرده بودند. هنگامی که به خدمت حضرت محمّد رسیدند و سلام کردند. پیامبر اکرم(ص) جواب سلام آنان را نداد و صورت خود را برگرداند. حتّی یک کلمه هم با آنان صحبت نکرد.
از امام علی(ع) در این مورد چاره خواستند و علّت را پرسیدند. فرمود: من چنین فکر می کنم که این ها باید این لباس ها و انگشترهای گران قیمت را بیرون آوردند، آنگاه خدمت رسول اکرم(ص) برسند. آنها هم این کار را کردند. پیامبر اکرم(ص) جواب سلام آنها را داد و با آنان سخن گفت. سپس فرمودند: سوگند به خدایی که مرا به حق فرستاده، اوّلین بار است که این ها بر من وارد شدند، دیدم شیطان نیز همراه آنها است. [274]
هشدار از فریبکاری شیطان
همانا شیطان راه های خود را به شما آسان جلوه می دهد تا گره های محکم دین شما را یکی پس از دیگری بگشاید و به جای وحدت و هماهنگی بر پراکندگی شما بیفزاید و در پراکندگی شما را دچار فتنه گرداند. از وسوسه و زمزمه و فریبکاری شیطان روی گردانید و نصیحت آن کس را که خیر خواه شماست گوش کنید و به جان و دل بپذیرید. [275]
نکوهش تکبر و خودپسندی شیطان
شیطان بر حضرت آدم(ع) به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت و با تکیه به خود دچار تعصب و غرور شد. پس شیطان دشمن خدا و سر سلسلۀ متکبّران است که اساس عصبیت را بنا نهاد و لباس تواضع و فروتنی را از تن در آورد. آیا نمی نگرید که خدا به خاطر خود بزرگ بینی او را کوچک ساخت؟ و به جهت بلند پروازی، او را پست و خوار گردانید. پس او را در دنیا طرد شده قرار داد و آتش جهنم را در قیامت برای او مهیّا نمود. [276]
دلیل سقوط مردم
مردم! مگر به خیانت و کینه ورزی
اتفاق دارید و در رفتار ریاکارانه می مانید. در دوستی با آرزوها به وحدت رسیدید و
در جمع آوری ثروت به دشمنی پرداختید. شیطان شما را در سرگردانی افکنده و غرور شما
را به هلاکت می کشاند. برای خود و شما از خدا یاری
می طلبم. [277]
هشدار از دشمنی شیطان
سفارش می کنم شما را به پروا داشتن از خدا. خدایی که به ترساندن های مکرّر عذر را برشما بست و به دلیل و برهان روشن حجّت را تمام کرد و شما را پرهیز داد از دشمنی شیطانی که پنهان در سینه ها راه می یابد و آهسته در گوش ها راز می گوید گمراه و پست است. وعده های دروغین داده در آرزوی آنها به انتظار می گذارد. زشتی های گناهان را زینت می دهد. گناهان بزرگ را کوچک می شمارد و آرام آرام راه رستگاری را بر روی کسانی که در بند شده اند می بندد و در روز قیامت آنچه را که زینت داده انکار می کند. [278]
دشمنان مؤمن
مؤمن چهار دشمن دارد: مؤمن (دیگری) که بر او حسادت ورزد و منافقی که دشمنش می باشد و شیطانی که او را گمراه می کند و کافری که با او می جنگد.
بزرگترین دشمن انسان ها
ای بندگان خدا. از دشمن خدا پرهیز کنید. مبادا شما را به بیماری خود مبتلا سازد و با ندای خود شما را به حرکت در آورد و با لشکرهای پیاده و سوارۀ خود بر شما بتازد. به جانم سوگند. شیطان تیر خطرناکی برای شکار شما بر چلّۀ کمان گذارده و تا حدّ توان کشیده و از نزدیکترین مکان شما را هدف قرار داده است و خطاب به خدا گفت: پروردگارا. به سبب آن که مرا دور کردی دنیا را در چشمهاشان جلوه می دهم و همه را گمراه خواهم کرد.
افراد سرکش شما تسلیم شیطان شدند و طمع ورزی او در شما کارگر افتاد و این حقیقت بر همۀ شما آشکار گردید و حکومت شیطان بر شما استوار شد و با لشکریان خویش بر شما یورش برد و شما را به ذلّت و سقوط کشانید و شما را به مرز کشتار و خونریزی کشاند و شما را با فرو کردن نیزه در چشم ها، بریدن گلوها، کوبیدن مغزها پایمال کرد تا شما را به سوی آتشی بکشاند که از پیش مهیّا گردید.
پس شیطان، بزرگترین مانع برای دین داری و زیان بار ترین و آتش افروز ترین فرد برای دنیای شماست. شیطان از کسانی که دشمن سرسخت شما هستند و برای درهم شکستنتان کمر بسته اند خطرناک تر است.
مردم! آتش خشم خود را بر ضّد شیطان
به کار گیرید و ارتباط خود را با او قطع کنید. به خدا سوگند! شیطان بر اصل و ریشۀ
شما فخر فروخت و بر شما طعنه زد و عیب گرفت و با لشکر سواره و پیاده خود به شما
هجوم آورد که هر کجا شما را بیابند شکار می کنند. نه
می توانید با حیله و نقشه آنها را بپرا کنید و نه با سوگند می توانید آنها را از
سر راهتان دور کنید. پس تکبّر و خود پرستی را در قلب خود خاموش کنید. زیرا از آفات
شیطان غرور ها و کشش ها و وسوه های اوست.
شراره های تعصّب و کینه ها و خود پسندی ها را زیر پا بگذارید و تواضع و اخلاص را سنگر میان خود و شیاطین قرار دهید. شما همانند قابیل نباشید. که بر برادرش تکبّر کرد و خویشتن را بزرگ می پنداشت و حسادت او را به دشمنی واداشت. تعصّب، آتش کینه را در دلش شعله ور کرد. خدا هم او را برتری نداد و گناه قاتلان را تا روز قیامت بر گردن او نهاد. [279]
بقای شیطان به وسیلۀ اولیاء الله
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: وقتی یکی از اولیاء خدا از مادر زاده می شود، شیطان بیرون می آید و فریاد می زند که همۀ شیاطین به وحشت می افتند.
همه گرد او می آیند و می گویند: ای بزرگ ما. چه اتفاقی افتاده که اینطور آشفته و پریشان شده ای؟ جواب می دهد که یکی از اولیاء خدا متولد شده است.
می گویند: تولّد او چه کار به تو دارد؟ می گوید: اگر او بزرگ شود و به کمال برسد، عدّۀ زیادی را هدایت می کند.
پیروانش می گویند: اجازه می دهی او را بکشیم؟ آن ملعون می گوید: نه. برای اینکه بقاء و زندگی ما به وسیلۀ آنها است.
اگر یکی از اولیاء خدا روی زمین نباشد و زمین از آنها خالی شود، قیامت بر پا می شود و ما را به آتش می برند. ما عجله نداریم که داخل آتش جهنّم شویم. [280]
سخن آخر
بنابراین هرچیزی را باید با ضد آن شناخت: مانند مریضی ضد سلامت، ناامنی ضد امنیت، نادانی ضد دانایی، بی عقلی ضد عقل است. اگر این اضداد نباشند ارزش سلامت، علم و عقل درست به دست نمی آید.
خداشناسی انسان کامل نمی شود مگر
اینکه انسان، شیطان شناس هم باشد. هر چه انسان شیطان شناس، قسم های دروغ خوردن،
وسوسه ها، فتنه ها، حیله ها، وعده های دروغ دادن، دل سوزی بیجا و هزاران هزار نیرنگ شیطان را بشناسد، دیگر گول وسوسه های او را
نمی خورد. وقتی که دنبال او نرفتید، حتما به دنبال خدا خواهید رفت.
شیطان در همه جا هست،اعوان و
انصارش در همه جا وجود دارند. او با همه مردم کار دارد. برای خود دام های گوناگون
دارد و هر انسانی را به بهانه ای فریب می دهد. اما آنهایی که پیروان خداوند متعال
و پیامبر اکرم(ص) هستند، هیچ گاه فریب وسوسه های شیطان را
نمی خورند. در قرآن کریم آمده:
إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ
«مگر بندگان مخلص که شیطان را به آنان دسترسی نیست» [281]
اما آنهایی که ایمانشان ریشه دار و محکم نیست، بلک سطحی و تقلیدی است، دعوت شیطان را می پذیرند و تسلیم آن ملعون می شوند.
شیطان در ذهن بچه ها هم وسیله ای
برای ترسانیدن و رام کردن آنها دارد. حتی برای نوجوانان هم وسوسه هایی را انتخاب
می کند. مثلا وقتی نوجوان شب خواب است به شکل آن دخترها و زن هایی که
می شناسد به خواب آنها می آید و با حرف ها و حرکت هایی آنها را فریب می دهد.
وقتیکه از خواب بیدار شد فکر می کند که آن شخص به خواب او آمده و پیش خودش فکرهای
بدی می کند. درحالی که شیطانی که به شکل آن شخص به خوابش آمده، همین منظور را
داشته و
می خواسته وسوسه ایجاد کند. برای همین هر وقت که خواب بد دیدید، شیطان را لعنت
کنید. پس توصیۀ من این است که به این خواب
ها توجّه نکنید و به خداوند متعال پناه ببرید که او پناه دهندۀ بی پناهان است.
و نیز ما دو نوع شیطان داریم. شیطان جنی و شیطان انسی. اگر شیطان جنی نتواند انسان را وسوسه کند و شخص را به کارهای بد بکشاند. شیطان بیکار نمی نشیند. آن ملعون دستیارانی از انسان ها دارد که به آنها شیطان انسی می گویند. مثلا شخصی با شما دوست می شود و بعد از مدتی که دوستی خود را به شما نشان داد و به قول معروف دل شما را به دست آورد، دست به نیرنگ و خدعه و فریب می زند و با کار ها و سخنانی شما را به سمت گناه می کشاند. اگر شما از همان شروع مقاومت کردید و دنبال چنین حرف ها (مانند حرف زشت، تصاویر منافی عفت، فیلم های مستهجن و..) رفتید. بدانید که حتما به دام شیطان افتاده اید و شاید هم خودتان خبر نداشته باشید. پس دقت کنید که در کجای کار قرار دارید و با توبه و استغفار به مسیر هدایت برگردید. باید متوجّه باشید که وقتی فردی برای اوّلین بار با شما دوست شد، شما را به سمت گناه نمی کشاند. بلکه بعد از مدّتی که اعتماد شما را جلب کرد، افکار پلید خود را رو می کند که مؤمن زیرک سریع متوجّه شده یک عقب نشینی استراتژیک (قطع رابطه) با آن شخص می کند تا از دام او (شیطان انسی) خلاصی یابد.
شخصی که کارهای زشت انجام می دهد. مثلا فحش می دهد، مردم آزاری می کند، پدر و مادرش را اذیت می کند، دروغ می گوید، نگاه بد می کند، فکرهای شیطانی به سرش می زند، مشروب می خورد و... بعد از مدتی عضلات صورت آن شخص تغییر می کند و آن پاکی و معصومیت از صورت او گرفته می شود و با این کارها نکبت و بدبختی را برای خود به ارمغان می آورد و خود را آماده مصیبت و بلاهایی می کند که به واسطه آن اعمال زشت برای خود به وجود آورده است.
وقتی انسان متولد می شود. خداوند ملائکه و فرشتگانی را مأمور آن شخص می کند تا از او مراقبت کنند. یعنی فرشتگان را که الهام بخش نیکی ها هستند. به کمک انسان هایی که می خواهند از وسوسه هایی بر کنار باشند فرستاده است. قرآن می فرماید:
« فرشتگان بر آنها نازل می شوند و برای تقویت روحیه آنان انواع بشارت ها و دل گرمی ها را به آنها الهام می کنند و می گویند: نترسید و غمگین نباشید، بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است. [282]
اما وقتی آن کودک بزرگتر شد و مثلا پدر و مادرش را اذیت کرد و یا دروغ گفت و یا مردم آزاری کرد و... فرشتگان خداوند از او دور می شوند و شیاطین جای آنها را می گیرند و آهسته آهسته طوری که خود شخص هم متوجه نشود بر او مسلط می شوند و او را به تباهی و فساد می کشانند.
بنابراین وقتی بنده ای بر گناه اصرار ورزد، خداوند ولایت خود را از او بر می دارد، سپس آن بنده اسیر شیطان گردیده و در ضلالت و گمراهی فرو می رود. از این رو در قرآن کریم آمده:
فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ
«آنگاه خداوند متعال هر کس را بخواهد به ضلالت وا می گذارد و هر کس را بخواهد به مقام هدایت می رساند و او خداوند مقتدرو داناست».[283]
بنا براین شیطان عامل وسوسه است و
انسان را به معصیت می کشاند. تمایلات نفسانی را بیدار می کند و موجب سقوط و لغزش
انسان
می شود. خواسته های نامعقول را پدید می آورد، شهوت ویرانگر را تحریک می کند، خشم و
غضب را شعله ور می سازد و انسان را به تباهی می کشاند.
دربارۀ شمارش شیاطین در اطراف یک نفر مؤمن، امام محمد باقر(ع) فرمودند: زمانی که انسان مؤمن از دنیا می رود به اندازه جمعیت ربیعه و مضر- که دو طایفه بسیار پرجمعیتی بودند- آن مکان و همسایگان آن مؤمن را رها می کنند و می روند. [284]
امام صادق(ع) در این باره فرمودند: قسم به خدایی که حضرت محمّد(ص) را به حق مبعوث فرمود، شیاطینی که بر یک مؤمن مسلط اند، زیادتر از زنبورهایی که اطراف لاشۀ گوشتی را گرفته اند. [285]
تمام این شیاطین، در اطراف مؤمنان
لانه کرده و ایشان را وسوسه
می کند و از راه مستقیم می گردانند. در روایتی آمده است:
اگر شیاطین بر قلوب بنی آدم احاطه نداشتند، هر آینه آنان می توانستند به ملکوت آسمان ها راه یابند و آنجا را ببینند. [286]
خلاصه اینکه....
اگر شیطان نتواند از راه ظلم و
جنایت، حیله و تزویر، قتل و غارت، مکر و حقّه، شما را فریب دهد، هیچ وقت راحت نمی
نشیند و از
راه های گوناگون اقدام می کند. اینک شما را به چند راه دیگر آشنا
می کنم.
هر انسانی در طول شبانه روز نیاز به هشت ساعت خواب دارد، ولی شیطان به انسان تلقین می کند که بیشتر بخواب و استراحت کن. شیطان با این کار، افسردگی و خمودی و بی حالی را به انسان وارد می کند و بر اثر مرور زمان، امراض مختلفی به انسان سرایت می کند. مهم ترین مرضی که از خواب زیاد به انسان سرایت می کند، امراض روانی و سستی و افسردگی شدید است. اگر شیطان از این راه موفّق نشود به راههای دیگری دست می زند. شیطان ملعون به انسان تلقین می کند که بیشتر غذا بخور و از این خوراکی لذّت ببر و شکمت را پر از غذاهای مختلف کن. با این تلقینات شخص دچار چاقی می شود و در سنین میانسالی و پیری امراض مختلف به سراغش می آید و تا آخر عمر با بیماری های مختلف دست و پنجه نرم می کند وتا آخر عمر در رنج و عذاب قرار می گیرد. شیطان ملعون دوست دارد که انسان ها در مریضی و رنج به سر ببرند تا نتوانند درست از زندگی شان بهره ببرند و به خوبی و خوشی مسیر زندگی را طی کنند. بنابراین هر شخص هنگام خوردن غذا به قول معروف با شکمش رودربایستی نداشته باشد و غذا را فقط برای لذّت جویی نخورد بلکه غذا می خورد تا مواد آلی و معدنی که درغذا است به بدنش برسد تا همیشه بدنی شاداب و سالم داشته باشد.
بعضی افراد می گویند که ما حسّ ششم قوی داریم و مثلا می فهمیم که فلان موضوع اتّفاق می افتد یا فلان شخص در خانه است یا نه و گاهی اوقات یک ندای درونی و یک زمزمه درونی به ما خبر می دهد. باید به این افراد گفت که شیطان هر لحظه می تواند به انسان بعضی مسائل را القاء کند و شاید هم در چند مورد به شما راست بگوید و بعد از مدّتی که شما با آن صدا انس گرفتید، در یک لحظه شما را اقفال می کند و شما را در مسیر تباهی و فساد می کشاند و از راه راست منحرف می کند. بنابراین همیشه مراقب باشید و یاد خداوند متعال را هیچ گاه فراموش نکنید و از خداوند متعال کمک بگیرید.
بعضی وقت ها در مسیری که در رفت و آمد هستید. یک صدای درونی به شما می گوید به آن خانم نگاه کن و ببین چقدر لباس ناجور پوشیده و آرایش مستهجن دارد، با این کار شما را تشویق می کند که آهسته آهسته در مسیر گناه قرار بگیرید و اگر شخص مقاومت کند، آن ملعون به او می گوید: یک نگاه که اشکالی ندارد.
بعضی وقت ها در یک لحظه یک حرف
بامزّه به ذهن انسان می رسد که القاعات شیطان است و با گفتن آن جمله موجب رنجیده
خاطرشدن دوست شما می شود و او را ناراحت می کند. در نتیجه قبل از اینکه حرفی را به
زبان بیاورید، خوب فکر کنید و کامل بسنجید که این حرفی را که در این جمع می خواهم
بزنم صحیح است یا خیر. گاهی اوقات یک حرف و سخن می تواند یک طایفه را به جان
یکدیگر بیندازد و یا میان دو دوست جدایی بیندازد. خیلی از افراد که دست به خودکشی
می زند، اسیر همان صدای درونی می شوند. وقتی این افراد به جای اینکه به یاد خدا
باشند، در خیالات و مسائل عادی غیر ضروری، مطیع دستورات شیطان می شوند و دست به هر
نوع کاری می زنند.
گاهی اوقات شیطان شما را تشویق به گناه های کوچکی می کند که در نظر اوّل مشکل به حساب نمی آید و ما فکر می کنیم که این گناه نیست. مانند سوراخ ریزی که روی یک سد صد متری ایجاد شده و قطره قطره آب از آن خارج می شود، اگر به آن توجّه نکنیم بعد از چند سال موجب ویرانی سد می شود و همه جا را سیل می گیرد و خانه ها و مزارع را ویران می کند. حالا که این موضوع را فهمیدید متوجّه باشید که هر قدمی را که در زندگی بر می دارید، کاملا بسنجید که عاقبت کار آن تا کجا ادامه پیدا می کند و نتیجه این عمل به کجا می رسد.
گاهی اوقات به وسیله شخصی که اسیر
دست شیطان است و دانسته یا ندانسته اوامر او را اطاعت می کند، گناه به سراغ شما می
آید. مثل اینکه جاسوسی از ملّت شما که در کشور خارجی آموزش دیده و به داخل کشور
آمده و می خواهد به دستور بیگانه ها به مردم کشورش خیانت کند، شیطان هم به کمک آن
شخص (شیطان انسی) شما را اغفال می کند و شما را به گناه می کشاند. بیشتر افرادی که
دیگران را تشویق به کارهای زشت می کنند، با چاشنی خنده و لودگی (گناه را کادو پیچ
می کند) هدف خود را دنبال می کنند و ظاهری
زیبا و رنگارنگ به سخنان و عملشان می دهند و شما را تشویق به گناه می کنند. آنها
با صحبت کردن درباره مسائل زشت و گناه، قبح گناه را به مرور زمان از پیش شما بر می
دارند و در آخر شما را تشویق به انجام گناه
می نمایند.
بیشتر مردم وقتی یک زن فاسد را می
بینند آن را می شناسند. وقتی شخص گناهی را مرتکب می شود، آن گناه روی خطوط صورت او
تأثیر می گذارد و چهرۀ او را تغییر می دهد. مثلا شخصی که حرف های زشت می زند، چهره
اش و حرکات صورت و بدنش با شخصی که دروغ می گوید و یا غیبت می کند فرق می کند و
شخصی که مشروبات الکلی استفاده می کند، چهره اش با شخصی که نماز و دعا می خواند
فرق می کند. اما درصد کمی هستند که از طریق چهره شان نمی توان آنها را شناخت و شما
می توانید از طریق دوستانشان آنها را بشناسید. اگر شخصی همۀ دوستانش خوب هستند و
شما با بررسی دوستانش متوجّه می شوید که همۀ آنها خوب هستند به این نتیجه
می رسید که به احتمال زیاد این شخص انسان خوبی است که دیگران با او مراوده دارند و
او را تأیید می کنند. امّا بعضی افراد هم دوستان خوبی دارند و با افراد بد هم
معاشرت دارند. باید با این افراد با دقّت نظر بیشتری مواجه شوید. افردی هم هستند
که دوستان خوبی ندارند. هر انسانی سریع متوجّه می شود که نیّات و خصوصیّت فردی آنان
چیست. امّا گروه آخر افرادی هستند که ظاهر خوبی دارند، امّا با شخص دیگری دوستی
ندارند و فقط با شما طرح دوستی و رفاقت ریخته اند. این افراد یا ناراحتی روانی و
مشکل روانی دارند که
نمی توانند برای خودشان دوستی انتخاب کنند و یا اینکه به علت و منظوری و نیّت بدی
به شما نزدیک شده اند. شما می توانید با کمک گرفتن از یک فرد خبره و آگاه و بزرگ
ترها یی که سردی و گرمی روزگار را چشیده اند، افراد را بهتر بشناسید و روش صحیح
برخورد با آنان را یاد بگیرید. امّا این اصل را فراموش نکنید که شما می توانید
افراد را با شناختن دوستانشان بهتر و بیشتر بشناسید.
افرادی که می خواهید با آنها دوست
شوید سه گروه هستند. دسته اوّل افرادی که همیشه آسمانشان صاف است و همیشه رفتار
معقول و منطقی و صحیحی از آنها مشاهده می کنید و از همه مهمتر دوستان خوبی چه از
لحاظ رفتار و چه از لحاظ کردار و عمل دارند. شما
می توانید با این افراد دوستی و رفاقت خوبی برقرار کنید. دسته دوّم افرادی هستند
که آسمان صافی دارند، اما گاهی آسمانشان تیره و تار می شود مثلا گاهی اوقات حرکاتی
از آنها سر می زند که قابل پیش بینی نیست و هنوز انسان کامل (عاقل و بالغ) نشده
اند. شما باید با این افراد با حفظ فاصله و مرز بندی دوستی داشته باشید و آنها را
امر به معروف و نهی از منکر کنید و آنها را از مسیر و پرتگاه نادانی نجات دهید. امّا گروه سّوم افرادی هستند که
آسمانشان همیشه تیره و تار است و روی آنها هیچ حسابی نمی توان باز کرد و باید تا
آنجا که امکان دارد از این افراد فاصله گرفت. انشاء الله به مرور زمان آنها هم به
راه راست هدایت شوند و در مسیر صحیح و
درست کمال قدم بردارند.
انسان هایی که اسیر شیطان درونشان هستند و به هر عمل زشت و ناپسندی دست می زنند، آنها این را می دانند که انسان با ادب از انسان بی ادب بهتر است. امّا چون خودشان نمی خواهند خوب بشنوند، شیطان درونشان به آنها تلقین می کند، حالا که او از تو بهتر است، او را اذیّت کن و او را مسخره کن و کارهای دیگرکه نه خداوند از آنها راضی است و نه پیامبراسلام(ص) و نه ائمه اطهار(ع).
این افراد آنقدر گناه کرده اند که بر اثر مرور زمان گناه در وجودشان ریشه کرده است و مانند درخت تنومندی که دیگر به سادگی از درون زمین بیرون نمی آید و حتّی با تبر هم به سادگی نمی توان آن را قطع کرد و با خاک برداری و جرثّقیل و با سختی و تلاش فراوان می توان آن را سرنگون کرد، گناه در وجودشان اینگونه رخنه کرده است و باید تلاش زیادی بکنند و عقل خود را که موهبت الهی است به کار بیندازند و خود را از مسیر گناه و منجلابی که برای خودشان درست کرده اند بیرون بکشند تا هم در دنیا و هم در آخرت عاقبت به خیر بشنوند.
یکی از کارهایی که شیطان با انسان می کند، وسوسه ها و آرزوهای دور و دراز در دل انسان ایجاد می کند و انسان را تشویق می کند که از هر راهی که شده، آرزوهایش را تحقق بخشد. در حالی که انسان باید از هر نعمتی که خداوند به او عطا کرده راضی و خشنود باشد و برای آینده اش تلاش کند و از خداوند بخواهد که روزی مادّی و معنوی اش را بیفزاید.
یکی از کارهایی که شیطان ملعون می
کند تا انسان را به گمراهی بکشاند، مسائل و موضوعاتی را در ذهن انسان تداعی می کند
که لذومی ندارد انسان به آن فکر کند. مثلا شما فکر کنید در یک ساندویچ فروشی، چلو
کباب هم بفروشند و یا اینکه در خواربار فروشی
کفش بفروشند. هر شخصی در زندگی شیوه نامه ای دارد که در این شیوه نامه برای آینده
اش برنامه ریزی کرده است که چه مسیری را باید طی کند تا بتواند به هدف و مقصدش
برسد و این راه را به چند قسمت تقسیم می کند (مانند جاده ابریشم که در این مسیر
طولانی بعد از چند کیلومتر یک کاروانسرا برای استراحت کاروانیان می ساختند) و هر
مرحله را زمان بندی می کند و وقتی به هر مرحله رسید با مرور آن مرحله و پیدا کردن
ضعف ها و شکست ها و علّت ها و موفقیّت ها، تجربه اش زیاد تر می شود و مسیر بعدی را
طی می کند تا مراحل و خان های مختلف زندگی را با عقل و درایت طی کند. هر شخصی شیوه
نامه مخصوصی دارد که می تواند به صورت دست نوشته و یا اینکه در ذهنش باشد. هر چه
این شیوه نامه مادّه تبصره و قانون های واضح و روشن داشته باشد، آینده روشنتر و
بهتری در انتظار اوست. امّا شیوه نامه ای که مبهم و غیر منطقی باشد و چیدمان درستی
نداشته باشد سرانجام و پایان غم انگیزی خواهد داشت. وقتی به رشد یک کودکی که تازه
متولّد شده دقّت کنید، متوجه می شوید که کودک بعد از اینکه سالیان درازی را طی کرد
و بعد از اینکه سینه خیز رفت و بعد چهار دست و پا و بعد روی دو پا راه رفت و بعد
شروع به دویدن و بعد از آن به سن بلوغ رسید و رشد جسمی اش تکمیل شد و همراه این
رشد جسمی به بلوغ فکری هم رسید، شخصی است که می شود روی او حساب کرد. پس این مسیر
زندگی افراد است که آنها را کوچک یا بزرگ می کند.
ای دوستان عزیز همیشه مراقب شیطان
درون و شیطان برونتان باشید و به کمک نماز و دعا و خواندن قرآن شیطان را از خود
دور کنید و از خداوند متعال کمک بگیرید و در هر کاری هیچگاه از یاد خداوند متعال
غافل نشوید و مثل بعضی افراد نباشید که فقط در هنگام سختی ها و مصیبت ها به یاد
خداوند متعال می افتند و خداوند را شکر می کنند. بلکه در هنگام خوشی ها نیز از
خداوند متعال سپاسگذار باشید و
نعمت هایش را شکر کنید.
1- سوره بقره، آیه 168
2- سوره کهف، آیه 50
3- سوره انعام، آیه 112
1- سوره بقره، آیه 102
2- سوره اسراء، آیه 64
1- سوره بقره، آیه 268
2- سوره حشر، آیه 16
3- سوره حشر، آیه 17
1- تفسیر برهان، ج 2
1- بحار، ج11، ص 12 ؛ حیات القلوب، ج1، ص 29.
2- اقتباس از تفسیر برهان جلد 2 ذیل آیات سورۀ
حجر مربوط به آدم؛ بحار، ج 63،
ص 198؛ و حیات القلوب، ج1، ص 26
1- سوره حجر، آیۀ 28 تا 30
2- حیات القلوب، ج 1
3- حیات القلوب، ج 1
4- نهج البلاغه، خوئی، ج 2، ص 48
1- سوره ص، آیه 78
2- سوره حجر، آیۀ 35 تا 37
1- سوره ناس، آیه 5 و 6
2- سوره ص، آیه82
3- سوره اعراف، آیه 16؛ بحار، ج 63، ص 274
2- شرح نهج البلاغه خویی ج 2، ص 63
1- سوره اعراف، آیه 23
2- اقتباس از سورۀ اعراف و سورۀ حجر و تفسیر نمونه، برهان، ج 2 دیل آیات مربوط به داستان حضرت آدم (ع)، شرح نهج البلاغه خوئی، ج 2، ص 63.
3- سوره انعام، آیه 112
2- سوره ناس، آیات 5 و 6
3- نهج البلاغه، خطبه 10
4- سوره انعام، آیه 43
1- سوره یوسف، آیه 53
2- صحیفه سجّادیه، دعای 17
3- سوره انفال، آیه 11
1- نهج البلاغه، خطبه 91
2- اصول کافی ج 2، ص 15 و 16، حدیث 2
1- اصول کافی ج 1، ص 20، حدیث 14
2- شرح نهج البلاغه (قطب الدین کیذری) خطبه 175
3- انجیل کتاب قرنتیان 2، باب 14، آیه 11
1- سوره یس، آیه 60
2- کتاب انسان از خاک تا خاک یا از خدا به سوی خدا
3- سوره حجر، آیه 27
1- سوره ذاریات، آیه 56
1- سوره ص، آیه 73- 74
1- داستانهای عبرت انگیز: ص 27 - 26
1- سوره نساء، آیه 118
2- نورالثقلین، ج 1، ص 551
3- همان ص 552
4- سوره نساء، آیه 118 و 119
5- سوره انعام
1- بحار، ج 92، ص 258
2- همان، ج 63، ص 203
1- لئالی الاخبار، ج 5، ص 47
2- سوره حجر، آیه 27
1- احمد بن محمد، حدیقه الشیعه، ص 409
1- بصائر الدرجات
1- المحجة البیضاء، ج 5، ص 62
1- المحجه البیضاء، ج5، ص 62
1- سوره انعام، آیه 160
1- سوره زمر، آیه 53
2- بحار، ج 63، ص 274
3- سوره طه، آیه 20
4- سوره اعراف، آیه 12
5- تفسیر قمی، ص 32 ؛ بحار، ج 60، ص 274؛ المیزان، ج 8، ص 59
1- نهج البلاغه، خطبه قاصعه
2- کتاب ابلیس، ص 164، 165
3- سوره بقره، آیه 102
4- کتاب ابلیس، ص 164، 165
5- سوره ص، آیه 78
6- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 40؛ خصال، ج 1، ص 50؛ بحار، ج 60، ص 199 و 219
7- سوره مائده، آیه 89
8- کافی، ج 5، ص 544؛ بحار، ج 60، ص 278
1- سرمایه سخنوران صفحه 288 به بعد
2- سفینه البحار، ج 1، ص 674
3- میزان الحکمه، ج 3، ص 42
1- سوره بنی اسرائیل، آیه 63
2- بحار، ج 79، ص 148، 150
1- خزینه الجواهر، ص 646
2- کافی، ج 2، ص 385 باب اطعمه و اشربه، جامع احادیث، ص 126
3- کافی، باب اطعمه و اشربه
1- بحار، ج 14، ص 489
1- کشف الغمه، ج 1، ص 512
2- تمثیلات، ج 2، ص 15
3- سفینة البحار، ج 1، ص 129
1- سفینة البحار، ج 1، ص 257
1- بحار الانوار، ج 18، ص 19، باب 10
1- سوره اعراف، آیه 16- 17
1- شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 95
1- شنیدنی های تاریخ، ص 262
2- سوره بقره، آیه 268
1- کمین گاه شیطان، ص 86
2- سوره حشر، آیه 16
1- دنیای شگفت جن، ابلیس، شیطان، ص 80، 81
1- صحیفة الرضا. کامل الزیارة. سفینة البحار، ج 2، ص 654
2- صحیفة الرضا. کامل الزیارة. سفینة البحار، ج 2، ص 654
3- سفینة البحار، ج1، ص 389، ج 2، ص 654
4- همان، ج2، ص 654
5- همان ، ج 2، ص 542
6- همان ، ج 1، ص 611، ج 2
7- همان ، ج 2، ص 655
8- همان
9- همان
1- بحار، ج 60، ص 252
1- سوره حشر، آیه 23
2- اصول کافی، ج 2، باب 78
1- انوار المجالس، ص 40
2- الخصال، ج 1، ص 285
3- سوره بقره، آیه 168
1- نهج البلاغه، نامه 69 به حارث همدانی
1- تذکره الاولیاء، ص 332
2- میزان الحکمه، ج 3، ص 293
1- مجمع النورین، ج حیوان، ص 253. مواعظ العدیه، ص 167
1- سوره یوسف، آیه 27
2- سوره نساء، آیه 76
3- بحار، ج 73، ص 265، سفینه البحار، ج 2، ص 319
4- میزان الحکمه، ج 7، ص 231
1- انوارالمجالس، ص 399، باب چهاردهم، مجلس دهم.
1- ابلیس، دشمن ولایت و هدایت، ص 70 و او به نقل از بحار الانوار، ج 22، ص 541
2- سفینه، ج 2، ص 115، ماده عبد
1- سوره حج، آیه 3
2- سوره اسراء، آیه 63
1- سوره اسراء، آیه 27
1- سوره مجادله، آیه 19
2- امالی شیخ صدوق، ص 202
1- اقتباس از آیات 27 تا 30 سوره مریم
1- راه تکامل – استاد احمد امین، ج 3، ص 126
1- سوره اعراف، آیه 26
1- سوره انعام، آیه 121
1- سرمایه سخنوران، ص 225 به بعد، مواعظ العددیه، ص 226
2- میزان الحکمة، ج 5، ص 95
3- نهج الفصاحه
1- میزان الحکم
2- بحار، ج 76، ص 148
1- معاد شناسی، ج2، ص 146
1- پندهایی از تاریخ، ج 1، ص 154
1- خصال صدوق، ج 1، ص 217
2- سوره زخرف، آیه 36
3- سوره زخرف، آیه 38
4- مواعظ العددیه، ص 305
1- حجرات، آیه 10 و 11
2- تفسیر نمونه، ج22، ص 191
1- انوار المجالس، ص 89
1- سوره آل عمران، آیه 136- 135
2- هزار و یک حکایت قرآنی، ص 739 – 740
1- سفینة البحار، ج 2، ص 23
2- همان ، ص 23
3- همان ، ص 23
4- همان ، ص 24
5- سراج القلوب، ص 97
6- بحار، ج 60، ص 261
1- پژوهشی در امثال قرآن، ص 265 و 266
1- اصول کافی، ج 4، ص 633
1- بحار، ج 60، ص 233
2- شنیدنی های تاریخ، ص 259
1- سوره مجادله، آیه 10
2- سوره مائده، آیه 90
3- کتاب ابلیس، ص 163
4-همان
1- کتاب ابلیس، ص 164
2- سوره قصص، آیه 15
3- سفینة البحار، ج 2، ص 343
1- هزار و یک حکایت قرآنی، ص 739 و 740
2- سوره انبیاء، آیه 37
3- سوره اسراء، آیه 11
4- سفینة البحار، ج 1، ص 129
1- انسان از حشر تا دادگاه، از ص 178 تا ص 181
2- وسایل الشیعه، ج 7، ص 39
1- بحار، ج 92، ص 258
2- همان، ج 63، ص 203
3- کافی، ج 5، ص 501
4- وسایل، ج 16، ص 35
5- سوره اسراء، آیه 64
1- بحار، ج 60، ص 236
2- تهذیب، ج 7، ص 407
3- مواعظ العددیه، ص 308
1- سفینةالبحار، ج1، ص 25
2- همان ، ص 196
1- بحار، ج 77، ص 100
2- همان ، ص 76
3- مفاتیح، دعای ابوحمزه ثمالی.
4- نهج الفصاحه، ص 1006
1- قصص الانبیاء، ص 217 و 218
2- بحار، ج 103، ص 225
1- کشف الغمه، ج 1، ص 571
1- روضة الکافی، ص 384- 385
1- جامع الحکایات، ص 28، بحار الانوار، ج 14، ص 496
2- سوره طه، آیه 119
1- سوره اعراف، آیه 20
2- سوره اعراف، آیه 22
3- اقتباس از سوره اعراف و سوره حجر و تفسیر نمونه، برهان، ج 2، شرح نهج البلاغه خویی، ج 2، ص 63
1- بحار، ج 73، ص 60
2- همان، ص 20
1- سفینة البحار، ج 1، ص 99 و 100
2- همان
3- همان
4- همان
1- سفینة البحار، ج 1، ص 99 و 100
2- ابلیس، ص 159
3- سفینة البحار، ج 1، ص 99 و 100
4- سفینة البحار، ج 1، ص 99 و 100
5- سبینة البحار، ج 1، ص 99 و 100
6- بحار، ج 63
7- بحار، ج 63
8- سفینةالبحار، ج 2، ص 654
1- کتاب ابلیس، ص 105
2- کتاب ابلیس، ص 105
1- اصول کافی، ج 1، باب فضل العلماء، حدیث 9
2- تأثیر قرآن در جسم و جان
1- سرمایه سخنوران، ص 228 به بعد، و مواعظ العددیه، ص 226 و سراج القلوب.
1- بحار النوار، ج 63، ص 271 و 272
2- بحار، ج 93، ص 177 ؛ ج 60، ص 248
3- سوره آل عمران، آیه 135 و 136
1- مجالس صدوق، ص 287، مجلس 71
1- کتاب ابلیس، ص 215
2- انوار المجالس، ص 88، مجلس سوّم. باب پنجم
1- تذکرة الاولیاء، ص 426
2- ترجمه الحکم الزاهرق، ص 514، حدیث 1452
1- کتاب ابلیس، سی و نهم، ص 288
2- عوامل عزّت اسلامی، ص 80
1- بحار، ج 63، ص 121
2- اصول کافی، ج 4، ص 3
1- سوره علق، آیه 7- 6
2- تاریخ امام رضا (ع)
3- واژه های قرآن، ص 122
1- بحار، ج 63، ص 246
2- بحار، ج 63، ص 247
3- بحار، ج 63، ص 247
1- بحار الانوار ج 12، باب 7، ص 140
2- کافی، ج 5، ص 544، بحار، ج 60، ص 278
1- ثواب الاعمال و عقاب الا عمال، بحار، ج 60، ص 278
2- میزان الحکمة، ج 7، ص 231
3- همان، ج 7، ص 240
1- بحار، ج 73، ص 265
2- مجله صف تیرماه 71، ص 43
1- لئالی، ج 4، ص 28
2-همان
3- همان
1- شنیدنی های تاریخ، ص 260
1- وسایل الشیعه، ج 5، ص 345
2- سوره نحل، آیه 97
1- وسایل الشیعه، ج 5، ص 345
2- لئالی الاخبار، ج 4، ص 28
3- مواعظه العددیه، ص 304
4- لئالی الاخبار، ج 4، ص 31
1- بحار، ج 94، ص 12، و شرح نهج البلاغه خوئی، ج 6، ص 20
1- هزار و یک حکایت قرآنی، ص 737
1- بحار، ج 63، ص 121
2- نهج البلاغه، خوئی، ج 12، ص 124
3- بحار، ج 63، ص 158
4- موعظ العددیه، ص 171
5- مواعظ، ص 222
6- همان ، ص 272
1- ابلیس، مجلس 26
2- همان، مجلس 27
3- وسایل الشیعه، ج 5، ص 318
1- بحار، ج 63، ص 201 و 202
2- سوره بنی اسرائیل، آیه 64
3- سفینةالبحار، ج2، ص 98
4- اصول کافی، ج4، ص14
5- همان
1- جواهر الکمات، ص 38
2- سوره زمر، آیه 52
3- اقتباس از مجمع النورین جلد حیوان، ص 675 و بحار، ج 63، ص 241
1- الخصال، ج1، ص 132
1- کتاب ابلیس، مجلس 29
2- بحار، ج 72، ص 195
3- مواعظه العددیه، اربعه ماه شماره 311، ص 304
4- بحار، ج 60، ص 223
1- الخصال، ج 1، ص 50
1- حیوة القلوب، ج1، ص 201- 206
1- المجالس، ص 122 و 123
1- داستان های شگفت درباره جن، ص 169
1- سوره احزاب، آیه 4
1- تفسیر قمی، ص 557 تا 559
2- بحار، ج 11، ص 293
1- حیات القلوب، ج 2، ص 72
1- سراج القلوب، ص 98
1- نقل از سفینة البحار، ج2، ص504
2- نهج البلاغه، خطبه 121
1- نهج البلاغه، خطبه 192
2- همان ، خطبه 133
3- همان ، خطبه 83
1- نهج البلاغه، خطبه 192
2- بحار، ص 249
1- سوره ص، آیه 83
1- سوره فصلت، آیه 3
1- سوره ابراهیم، آیه 4
2- سفینة البحار، ج 1، ص 700
3- همان، ص99
4- بحار، ج 63
به نام خدا
فوت و فن درس خواندن
نویسنده: عبدالله یزدانی
سر شناسه : یزدانی، عبدالله، 1353-
عنوان و نام پدید آور : فوت و فن درس خواندن/ نویسنده عبدالله یزدانی.
مشخصات نشر : ورامین: دوقلوها، 1397.
مشخصات ظاهری : 64 ص.
شابک : 80000ریال3–33–8739-600–978
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : مطالعه و فراگیری – برنامه ریزی
موضوع : study skills - planning
موضوع : موفقیت تحصیلی – برنامه ریزی
موضوع : Academic achievement - Planning
رده بندی کنگره : 1397 9 ف 4ی / 1049 LB
رده بندی دیویی : 30281/371
شماره کتابشناسی ملی : 5051644
ناشر: دوقلوها
نویسنده: عبدالله یزدانی
چاپ اول: 1397
شمارگان: 1000
شابک: 3- 33 - 8739 - 600 - 978
قیمت : 8000 تومان
تلفن: 7010507 - 0919
همه ی حقوق محفوظ است
مقدمه........................................................................7
هیچ وقت نگویید که نمی توانم..........................................8
تعریف نظم چیست........................................................8
بی انضباطی شخصی و عدم برنامه ریزی..........................8
اولویت بندی کارهای روزانه..........................................9
سعی کنید ورزش کنید...................................................9
رابطه ی قرآن و تفکر...................................................9
به ارزش ها توجه کنید..................................................10
رسیدن به هدف...........................................................10
دوری از استرس و نگرانی............................................11
متن چیست؟...............................................................11
اصطلاح داستان گونه...................................................11
چه چیزی در یک متن اهمیت دارد؟..................................12
مجموعه ی مفاهیم متن...................................................13
درخت حافظه..............................................................14
خوب خواندن را بیاموزیم...............................................14
از عنوان کتاب چه مطالبی را می توان فهمید؟.....................16
فهم دقیق کتاب.............................................................16
بیان وحدت موضوع کتاب..............................................16
هنر فهمیدن رئوس مطالب کتاب.......................................16
کشف منظور نویسنده.....................................................17
جمله در مقایسه معنی آن.................................................17
پیدا کردن جملات مهم و اساسی........................................17
پیدا کردن مقاصد نویسنده................................................18
پیدا کردن استدلال ها.....................................................18
پیدا کردن راه حل ها......................................................18
نقد منصفانه ی کتاب......................................................18
موافق یا مخالف با نویسنده...............................................18
چگونه خلاصه برداری کنیم؟...........................................19
پردازش اطلاعات.......................................................19
چگونه می توان روی کتابی احاطه پیدا کرد.......................19
نقش علم در تولید فکر..................................................19
اهمیت ارتقاء هوش.....................................................20
تقویت هوش..............................................................20
مهارت های هوشی به شکل پیچیده با یکدیگر همکاری می کنند.....21
طبقه بندی و رده بندی اطلاعات......................................22
ارتباطات چندگانه ی حافظه برهوش.................................22
توانایی دانش آموزان در ده مقوله متفاوت بررسی می شود.....22
سنجش هوش های چندگانه.............................................23
حل مسأله..................................................................23
استفاده از دفتر یادداشت................................................24
استفاده ی مثبت از نظم و انضباط در تقویت حافظه..............24
انواع تنظیم وقت: (تعیین وظایف روزانه)..........................25
از نظر اهمیت نظم و انضباط توانایی و هوش............................25
اثرات مثبت نظم و انضباط.............................................25
دانش آموزانی که در شب دیرتر می خوابند........................26
از نظر محتوا سخن گویی دانش آموز به دو صورت است......26
نقش و اهمیت کتاب و مطالعه در افزایش هوش...................26
تعیین هدف................................................................27
انواع اهداف...............................................................27
چگونه مطالعه را آغاز کنید؟...........................................27
کیفیت تعامل با دیگران..................................................28
تنظیم برنامه...............................................................29
دو شکل از برنامه ریزی روزانه.....................................29
خلاقیت.....................................................................29
تفکر و استدلال...........................................................29
مراحل مهارت های یادگیری..........................................30
مراحل خواندن کتاب....................................................30
حرکات چشم و توقف های آن.........................................30
رمز گشایی و فهم.........................................................31
فرایندن خواندن شامل دو مرحله است...............................31
مرحله دوم فهم خواننده به درک کلی مطلب.........................31
آموزش شیوه ی مطالعه.................................................31
تأثیر شباهت ها و تفاوت ها در آموختن..............................32
حواس.......................................................................32
ادراک و توجه.............................................................32
وابستگی معنی به تجربه.................................................32
تجربه و معلومات.........................................................33
کلیات را قبل از جزئیات درک کنید...................................33
ذهن به منزله ی سیستم الگو ساز......................................34
گستردگی محدوده ی توجه..............................................34
حل مسأله...................................................................36
به چالش کشیدن مسأله...................................................36
آموزش عکاسی...........................................................36
هنگام مطالعه..............................................................36
خلق خود خواسته ی شیوه های جدید نگریستن به موضوع ها.........37
ایده های خلاق............................................................38
درک اشکال هندسی با توجه به شکل اصلی........................38
تقسیم درس به اجزاء کوچک تر......................................38
تقسیمات واقعی...........................................................39
گزینش اجزاء اصلی و فرعی..........................................40
زنجیره ی اطلاعاتی.....................................................41
دانش آموز می تواند بین زنجیره ی اطلاعات، ارتباط برقرار کند....41
سلسله مراتب حل مسأله.................................................41
مسأله، راه حل، داوری.................................................44
روال حل مسأله...........................................................44
درخت حافظه..............................................................47
روش بکارگیری از تکنیک درخت حافظه به این صورت است.......47
مسأله: انتخاب عملیات...................................................48
طبقه بندی اطلاعات......................................................48
مرتب کردن مطالب......................................................49
ویژگی های نکات کلیدی................................................49
سیستم هشت مرحله ای مطالعه.........................................49
تمرین حس بیان...........................................................51
تقلید صدا...................................................................52
اطلاعات اولیه.............................................................52
نقش حالت ها در تمرکز حواس........................................53
یادداشت برداری در کلاس.............................................53
صدای یکنواخت..........................................................54
تنفس عمیق................................................................54
تمرین پرورش آگاهانه ی فکر.........................................54
کنترل تفکر................................................................54
اصول مطالعه و فراگیری بهتر........................................54
آیا کلمه واژه است یا چیستان...........................................55
دانش آموز می تواند بین زنجیره ی اطلاعات، ارتباط برقرار کند.....55
نگاه اجمالی و دقیق.......................................................55
راه های مهم درس........................................................55
خلاصه نویسی.............................................................58
روش تقسیم و منها و لوزی برای فهمیدن درس.....................59
چگونگی احاطه بر درس................................................59
مسائل کلی درس..........................................................60
روش حل مسأله: (آغاز و پایان مسأله)...............................60
عامل پرخوری و پرخوابی..............................................61
نوآوری:(نگاهی جدید به درس ریاضی).............................62
ریاضی را به دنیای واقعی مربوط سازید............................62
روش دیگر................................................................62
چگونه در هنگام خرید به تمرین ریاضی بپردازید.................62
تمرین خط..................................................................62
آموزش ریتم به نوآموزان...............................................63
جدول تمرین ریتم.........................................................
مقدمه
این کتاب، مجموعه ای از مطالب آموزنده می باشد که به مسائل و مشکلات درسی آموزش دانش آموزان می پردازد. در این کتاب راهنمایی های ارزنده ای به دانش آموزان ارائه شده است.
بیشتر دانش آموزان تصور می
کنند که می دانند چگونه بخوانند. در حالی که اکثراً این هنر را ندارند. باید دانست
و تفهیم کرد که خواندن مهارتی است که باید آن را آموخت و تمرین کرد. اگر خواندن با
روش های مختلف پیشنهادی این کتاب در مورد مطالب گوناگون انجام بگیرد. در مطالب به
میزان قابل توجهی در زمانی متناسب با متن افزایش می یابد. انجام این کار ساده و
نتایج آنچنان فراوان است که باعث تعجب می شود.
هیچ وقت نگویید که نمی توانم:
این یعنی چه؟ باید فکر کنید چگونه می توانم از پس این کار بربیایم؟ با این کار ذهن شما برای انجام آن کار فعال می شود. از طرف دیگر اگر بگویید (از پس آن بر نمی آیم) ذهنتان را برای هر نوع تلاش و خلاقیت می بندید. اگر شما برای انجام هر کاری وقت و زمان کافی بگذارید، تجارب جدیدی کسب خواهید کرد.
تعریف نظم چیست:
بیشتر معلمان به دانش آموز می گویند باید نظم داشته باشند و هر کاری را به وقت خودش انجام دهند. این یک تعریف ساده و پیش پا افتاده است. بلکه تعریف مهمتر از نظم این است که هر کاری را به تربیت و با اولویت انجام دهید. برای مثال یک بنا هنگامی که می خواهد دیواری را درست کند. ابتدا پی دیوار را می کند و با سیمان و ماسه محکم می کند و بعد از آن یک سری آجر را در کنار هم قرار می دهد و روی آنها یک لایه مخلوط سیمان و ماسه را می ریزد و این کار را آنقدر تکرار می کند تا دیورا درست شود. یا هنگامی که یک کشتی گیر می خواهد زیر بگیرد. ابتدا دست ها ر کمی جلو می آورد و سپس سرش را جلو می آورد و همین لحظه پای جلویش را کمی جلو می آورد و کمی به سمت پایین خم می شود و... کشتی گیر با این کار به ترتیب (اولویت بندی) مراحل مختلف زیرگیری را انجام می دهد. همینطور برای حل یک مسأله باید به تریبت ابتدا جوانب مختلف موضوع را بررسی کنید و بعد از آن پرسش هایی را مطرح کنید و در آخر راه حل های مختلفی را آزمایش کنید و بهترین راه حل را انتخاب کنید. این کار نیاز به یک نظم فکری خاصی دارد. بنابراین مفهوم نظم یک روند طبیعی انجام یک کار منطقی است. یعنی سلسله مراتب انجام یک کار را با یک نظم منطقی انجام دهید.
بی انضباطی شخصی و عدم برنامه ریزی:
تا چه حد به انضباطی اهمیت دهید؟ آیا منضبط و دقیق هستید وبا نظم کارهای محوله را انجام می دهید، یا از آن دسته افرادی هستید که وقت خودتان را حدر می دهید. اگر در انجام کارهای محوله با مشکل مواجه هستید، عادت بی نظمی را از خودتان دور کنید. واقعیت این است که راه علاج این مشکل خود شما هستید.
نکته: افراد موفق مقید به نظم هستند.
اولویت بندی کارهای روزانه:
از دانش آموزان بپرسید که
فردا چه کارهایی را باید انجام دهند. به آنها بگویید اگر تصمیم دارید مثلا کاری را
فردا انجام دهید، ابتدا کمی فک کنید. آیا می توانید تمام آن کارها را فردا انجام
دهید. با کمی دقت متوجه می شوید که فقط می توانید مثلا پانزده تای انها را انجام
دهید. مثلا آنهایی که زیاد مهم نیستند را کنار بگذارید و بقیه را اولویت بندی
کنید. اما هنگام برنامه ریزی دقت کنید کارهای سخت و مشکل و کارهای راحت را یکی در
میان انجام دهید تا ذهن کمی استراحت کند. با این کار از توان و انرژی بدن و ذهن
خود به درستی استفاده
کرده اید و در طول روز با نشاط و سرحال هستید.
سعی کنید ورزش کنید:
ورزش برای سلامتی بدن بسیار مفید است. اما در انجام هر کاری افراط و تفریط نکنید و یک کار را فدای کار دیگری نکنید. بلکه تعادل در انجام کارهایتان داشته باشید تا بتوانید همه ی کارهایتان را به درستی و سر وقت انجام دهید. بنابراین افرادی که فقط به یک کار می پردازند و کارهای دیگر را زیاد جدی نمی گیرند به احتمال زیاد به دردسر می افتند. برای مثال اگر دو طرف ملخ هواپیما تعادل نداشته باشد (قرینه) و یک طرف بزرگتر از طرف دیگر باشد، ملخ هواپیما کارش را به درستی انجام نمی دهد.
رابطه ی قرآن و تفکر:
باید گفت قرآن کتاب انسان
ساز و اخلاق مدار و هماهنگ با سرشت آدمی می باشد. خداوند متعال قرآن را برای هدایت
بشر فرستاده است. مسائل مختلفی که در قرآن وجود دارد، بیشتر درباره ی مسائل
اخلاقی،
فردی، اجتماعی، جنگ با کفار، دوری از شیطان و....
می باشد. بنابراین مفاهیم قرآن می تواند راهنمای خوبی برای تفکر و ارتقاء سطح
اخلاقی بیشر باشد.
به ارزش ها توجه کنید:
باید بدانید که هر عملی انجام می دهید، بازتاب مثبت یا منفی دارد. یادتان باشد یک علف هرز جوانه می زند و به تدریج گیاهان کناری خود را خشک می کند. بنابراین هر گونه کار منفی را کنار بگذارید. برای اینکه بفهمید چه کاری خوب است یا نه، به فطرت درونی خود (اخلاق) توجه کنید.
رسیدن به هدف:
برای رسیدن به هدف باید برنامه ریزی کنید. یعنی بدانید در کجای راه هستید و برای رسیدن به هدف، از چه مراحلی باید عبور کنید. بنابراین رسیدن به هدف مانند هفت خان رستم در شاهنامه است. یعنی اهداف یک شبه به دست نمی آیند، بلکه به تدریج، روزها، هفته ها، سال ها باید وقت و زمان بگذارید تا به نتیجه ی مطلوب دست یابید. برای مثال یک پزشک و یا یک پیانیست، سال ها وقت صرف کرده اند تا به نتیجه ی دلخواه رسیده اند. بنابراین برای رسیدن به هدف باید آغاز و پایان آن را در نظر گرفت و تلاش کنید. خداوند در قرآن می فرماید: هر کس به اندازه ی سعی و تلاش خود بدست می آورد.
برای مثال اگر کشاورزی
تلاش کند، اما علم روز را کسب نکرده باشد، مسلما محصول (نتیجه) کمتری نسبت به
کشاورزی که به علم روز دست یافته، بدست خواهد آورد. بنابراین اینجا ارزش علم معلوم
می شود. یعنی اگر دانش آموزان درس بخوانند، آینده ی بهتری خواهند داشت. خداوند در
قرآن می فرماید: کسی که می داند با آن کس که
نمی داند، فرقی است. بنابراین انسان با داشتن علم و دانش راحت تر به اهداف خود دست
می یابد. آیا فکر کرده اید که افراد بی سواد با افراد با سواد یک جور فکر نمی
کنند. یا افرادی که تحصیلات متوسطه را طی کرده اند با افرادی که تحصیلات بالاتری
دارند در یک سطع و اندازه در تفکر نیستند. مسلما هر چقدر علم و دانش خود را افزایش
دهید، بهتر فکر می کنید و نتیجه ی بهتری کسب خواهید کرد. بنابراین تلاش کنید، تلاش
کنید، تلاش کنید...
دوری از استرس و نگرانی:
هر چقدر عاقل تر باشید و درست فکر کنید، استرس و نگرانی کمتری خواهید داشت. برای دوری از استرس و نگرانی باید برنامه داشته باشید. یعنی باید بدانید هر کاری را در چه وقت و زمان معینی انجام دهید. مثلا برای خواندن کتابی خاص، تماشای تلوزیون، رفتن به مهمانی، حمام رفتن و... حتی هنگام صحبت و گفتگو با دوستان، باید محدودیت زمانی را در نظر بگیرید. یعنی باید بدانید برای صحبت درباره ی موضوعی خاص چقدر زمان دارید. (مثلا 5 دقیقه)
متن چیست؟
اگر بخواهیم تعریف ساده و روشنی از یک متن ارائه دهیم، می توانیم بگوییم که آن مبنای نوشتاری یک موضوع است. بسیاری از نویسندگان متن را به نقشه ی راه شبیه می کنند. این تعریف سودمندی است. چون فرد را تشویق می کند که تشبیهات، استعارات و کنایات را درک کند. بنابراین درک متن همچون یک سفر خیال گونه است. این نگاه معمارانه سودمند است. زیرا که بر ساختار و هدفی تأکید می کند. به روشنی معلوم می شود که هر متنی (داستان علمی، سیاسی، تاریخی، تربیتی و...) قصد روایت دارد و همچنین طریقه ی روایت گونه ی آن تا حدودی سلیقه ای است تا آنجا که به مفهوم متن لطمه ای وارد نکند.
اصطلاح داستان گونه:
تمام رویدادهای بطنی موضوع متن، که توسط نویسنده ارائه می شود دارای هویت و مفاهیم مستقل به خود می باشد. رویدادهایی که به تدریج آشکار می شود {مانند تدوین فیلم که داستان به تدریج بسط و گسترش می یابد و به نتیجه می رسد} و به تدریج کامل تر می شود. رویدادهایی که به انتاب نویسنده ی موضوع به شکل پلکانی نوشته شده است.
به طور کلی، هر جزء جزء موضوع به تدرج ماهیت و هویت موضوع اصلی متن را تکمیل می کند. بنابراین در تعریف متن نخست می توانید بگویید که یک متن پس از ارائه ی مفاهیم و دلایل منطقی (علمی) به تدریج کامل تر می شود.
یک عروسک ساز ممکن است به طور
وسواس اجزاء عروسک را بسازد. اما با اینکه ممکن است دست و صورت را بهتر ساخته
باشد، ممکن است تنه و پاها را متناسب با سر و دست نساخته باشد. یعنی نتواند مفاهیم
و جزئیات را به ترتیب و آنگونه که هست به درستی بیان کند. در این رابطه شاعر
مفاهیم رامصرع به مصرع، بیت به بیت
و بند به بند بیان می کند و به تدریج مفاهیم را کامل می کند تا به
نتیجه گیری می رسد. اما متن علمی از داستان و شعر متفاوت است. یک متن علمی باید به
چیز دیگری که در آزمایشگاه انجام شده، تکمیل می شود. می توان متن علمی را به پیله
ی کرم ابریشمی تشبیه کرد که در نهایت این پروانه است که راه خود را به جهان می
گشاید.
چه چیزی در یک متن اهمیت دارد؟
بی تفاوتی نسبت به اجزاء متن، ممکن است نسبت به اجزاء دیگر متن قضاوت درستی ارائه ندهد. برخی اجزاء متن نسبت به اجزاء دیگر نقش کلیدی دارند. بی اهمیتی نسبی نسبت به موضوعات راه برقراری ارتباط با متن را کم می کند. به عبارت دیگر متن در مقام مرشد و راهنما- ارتباط نویسنده ی متن را با خواننده ی متن برقرار می کند.
اصطلاح:
روایت: فرایند تعریف یک موضوع به صورت نوشته به نکته ی دوم در متن منتهی می شود. در وهله ی نخست روایتی از مفاهیم و ساختار کلی ارائه می شود و به تدریج به جزئیات می پردازد.
اما روایت موضوع به تصویر سازی
ذهنی ودرک ترکیب اجزاء متن با یکدیگر تکمیل می شود. روایتی که مفاهیم آنها تا حد
زیادی
از طریق کلمات منتقل می شوند و کلمات کلیدی هسته ی متن را شکل می دهند و همچنین
نقطه ی تمرکز موضوع اصلی را در بر می گیرد.
اصطلاح:
ترکیب: جملاتی که به هنگام دنبال کردن
موضوع اصلی متن طی
می شود، مانند مسیر جاده ای برای رسیدن به مقصد خاصی است. اساسا در مفاهیم متن
تناقض هایی وجود دارد که به نتایج جالبی منتهی می شود.
نویسنده ی متن باید موضوع را طوری
بنویسد که خواننده ی متن
بتواند موضوع اصلی را همراه با جزئیات در ذهن خود تصویر کند و خواننده ی متن
بتواند تناقضات و تشابهات و تضادها را به درستی با یکدیگر پیوند بزند.
مجموعه ی مفاهیم متن:
یک داستان نویس، یک شاعر، یک عالم دینی و یک پژهشگر علمی، دلایل، سئوالات و جواب های موضوع اصلی را به شکلی ساختارمند و منطقی به صورت جملات در کنار هم قرار می دهد. در تمام این موارد نویسنده با بکارگیری جملات، کلمات و موضوعات را به یکدیگر پیوند می دهد. برای تکمیل این نکته باید گفت که نویسنده ی متن با استفاده از کلمات (مهمترین ابزار نویسنده) مقصود و هدف موضوع را به بهترین شکل بیان می کند.
حتی یک نویسنده ی علمی باید پیش از همه یک داستان سرا باشد. در دنیای امروز ما انواعداستان سرایان وجود دارد. رمان نویس، تاریخ نویس، نمایشنامه نویس، روزنامه نگار، و حتی نویسندگان کتاب های علمی تخیلی. آنچه نویسندگان مطالب علمی را از سایر داستان سرایان جدا می کند، داشتن یک حس آشکار تصویری و قدرت تخیل در خلق مفاهیم انتزاعی است که در بیشتر مواقع با چشم غیرعادی قابل مشاهده نیستند.
البته، انتقال یک موضوع به مخاطب چیزی فراتر از متن است. باید طرحی منسجم و اطلاعات و جزئیات مجاب کننده ای وجود داشته باشند. بنابراین یک محقق علمی باید در فن نویسندگی تبحر داشته باشد.
اصطلاح:
طرح: انتخاب رویدادهایی که در کنار هم
موضوع اصلی را تداعی
می کند. این فن از ترکیبی از استعداد و دانش حاصل می شوند. دانش درباره ی جزئیات.
به طور کلی، روایت داستان گونه، به طور خاص است. این نگرش به نوعی درون آمیزی هنری
می انجامد. در نهایت مفاهیم با ترکیبی هنرمندانه از یکدیگر تأثیر می گیرند. هر
چقدر درک این جزئیات گسترده تر باشد، انطباق و درک جزئیات موضوع
آسان تر خواهد بود.
بالاخره اینکه، خواننده ی متن از روحیه ی کنجکاون و جستجوگری برخوردار می باشد. خواننده ی متن در راستای درک مفاهیم متن باید بتواند پیچیدگی های موضوع را درک کند و مسئولیت های هر جزء متن را نسبت به اجزاء دیگر درک کند. اکنون او به روشنی می تواند موضوع متن را بازخوانی کند. در این مرحله می تواند مانند یک مربی فوتبال، بازیکنان را به یک هدف و سمت و سوی خاص، برای رسیدن به مقصد و موضوع مورد نظر راهنمایی و هدایت می کند.
اصطلاح:
هدفگذاری: شناخت جزئیات اصلی و فرعی در یک روند برنامه ریزی و زمان بندی شده به طریقی با یکدیگر ارتباط دارند که اجزاء در یکدیگر ادغام می شوند. این کار مستلزم آشنایی هدفمند با فرآیند موضوع می باشد. در واقع درک موضوع بدست می آید.
لایه های متن و سطوح تفسیری و محصول نهایی که هدف نویسنده بوده است. اکنون به عنوان یک خواننده ی باید از خود بپرسید که آیا به واقع موضوعات را در جای خود فهم کرده اید یا خیر. اگر با این مسأله راحت نیستید، به دنبال یک رابطه ی عینی و سالم بین تک تک اجزاء بگردید. بعد شناخت مفاهیم، آنها را با یکدیگر ترکیب و ادغام کنید. اکنون شما آماده ی پذیرش چالش هایی هستید که مختص نویسنده است. این فرصت را خواهید یافت که مانند نویسنده ی متن فکر کنید.
درخت حافظه:
یکی از مهمترین کارهایی که باید در
سیستم مطالعه کاربردی انجام دهید، ثبت اطلاعات و استفاده ی صحیح و به جا از
آنهاست.
دانش آموز برای یادگیری، یاد سپاری و تداعی بهتر آموخته ها، نیاز به الگویی دارد.
الگوی یادآوری که ما به شما معرفی می کنیم
درخت حافظه است. همواره به یاد داشته باشید در طول مراحل مطالعه کاربردی
باید از درخت حافظه استفاده کنید و اطلاعات اصلی و فرعی را ثبت کنید.
خوب خواندن را بیاموزیم:
هنگام خواندن مطالب مختلف، باید سرعت های گوناگون متناسب با مطلب باشد درنظر گرفته شود، نه خواندن هر مطلبی با حداکثر سرعت. اما گاهی اوقات با سرعت کمتر و زمانی با سرعت بیشتر باشد.
انگیزه ی اصلی خواندن کتاب، تحلیل جامع تر و منظم تر و کشف مطالب کتاب است. باید توجه داشت که کتاب های خوب در سطحی بالاتر از ذهن شما قرار دارند و اگر غیر از این بود خواندن آنها ثمره ای برای شما نداشت.
هنگام خواندن ایده اصلی یک عبارت یا قسمت های مهم و غیر مهم یک بحث به بررسی و تحلیل احتیاج دارد.
تفاوتی میان خواندن برای کسب اطلاعات و خواندن برای فهمیدن است. چرا چنین است و روابطش با دیگر حقایق چیست؟ این روابط از یک نظر متفاوت و از یک نظر یکسانند. یعنی به چنان آگاهی برسید که غیر از دانستن مطالب، منظور نویسنده را درک کنید.
بنابراین روند یادگیری باید از طریق خواندن و تفکر باشد. اگر قرار باشد که یادگیری صورت بگیرد، باید دانش در ذهن رشد کند.
بسیاری از افراد هنگام خواندن، مطلب را حفظ می کنند. آنها هنگام بحث و گفتگو به زوایای مطلب پی نبرده و برای درک مطلب فکر نمی کنند. هر قدر خواندن آنها پویا باشد به تفکر بیشتری احتیاج دارند.
اولین سطح خواندن کوشش ما برای شناسایی کلمات موجود در جمله ها می باشد. تنها بعد از تشخیص معانی یکایک واژه ها است که می توانیم به منظور آن جمله پی ببریم. یعنی با پرداختن به واژه ها، معانی آنها را درک خواهیم کرد. باید سعی کنید موضوع اصلی کتاب را مشخص کنید و در مورد اینکه کتاب به طور کلی راجع به چیست و تشخیص دهید که نویسنده، چگونه مطالب آن را تنظیم کرده و با تقسیم کردن آن به موضوع های فرعی، موضوع اصلی را پرورانده است.
دومین سطح خواندن را خواندن اجمالی می نامیم. بنابراین هدف این سطح، فهمیدن هر چه بیشتر مطالب کتاب (کلی نگری) در زمانی محدود است. خواندن اجمالی هدفش دریافتن این نکته بود که آیا بطور کلی کتاب راجع به موضوع مورد نظر هست یا خیر.
سومین مقطع خواندن را خواندن تحلیلی می نامیم. خواندن تحلیلی خواندنی دقیق و کامل و خواندنی به بهترین وجه ممکن است. اگر خواندن اجمالی بهترین و کامل ترین نوع خواندن در زمانی محدود است. خواندن تحلیلی بهترین و کامل ترین نوع خواندن در زمانی نامحدود است.
چهارمین یا
بالاترین سطح خواندن را خواندن تلفیقی می نامیم که
پیچیده ترین
و منظم ترین سطح خواندن است.
از عنوان کتاب چه مطالبی را می توان فهمید ؟
تعداد افرادی که به عنوان کتاب توجه می کنند بسیار کم است. معمولا بسیاری از افراد تصور می کنند عنوان کتاب را می فهمند. در صورتی که تعداد بسیار کمی هستند که عنوان کتاب را با دقت می خوانند و به مفهوم اصلی آن می اندیشند. به عبارتی با خواندن عنوان کتاب می توان اطلاعات لازم را قبل از خواندن کتاب کسب کرد.
فهم دقیق کتاب:
هر کتاب اسکلت و طرحی دارد که درمیان مطالبش مکتوم است. کتابی که این ویژگی ها را نداشته باشد، غیر قابل خواندن است. وظیفه ی خواننده ی تحلیلی تشخیص آن است. کتابی که ارزش خواندن داشته باشد، دارای وحدت موضوع سازمان یافته و اجزائی است. این وحدت موضوع و اجزاء و نظم هر کتاب به یک شکل نیست.
خواندنی ترین کتاب آن است که نویسنده در ساختار آن موفق باشد. بهترین کتاب قابل فهم ترین ساختار را نیز دارد و به علت برخورداری از نظم و وحدت با سادگی بیشتری نیز توام است. این یکی از دلایلی است که چرا بهترین کتاب ها و خواندنی ترین آنها نیز هستند.
بیان وحدت موضوع کتاب:
همیشه لازم نیست که شما به تنهایی وحدت موضوع کتاب را کشف کنید. بسیاری از خوانندگان، همان طور که به عنوان کتاب توجهی نمی کنند به کلمات آغازین نویسنده هم چندان اهمیت نمی دهند. گاهی اوقات عنوان کتاب بازگو کننده ی تمام مطلبی است که باید خوانده شود. گاهی اوقات نویسنده درمقدمه ی کتاب، وحدت موضوع طرح خود را بیان می کند.
هنر فهمیدن رئوس مطالب کتاب:
هر اثر دارای وحدت موضوع و انسجام می باشد. این وحدت موضوع را باید از طریق ترتیب اجزاء ارزیابی کنیم. نوشته ای واضح است که رئوس مطالب آن روشن باشد. اثری منسجم است که بخش های آن به شکل منظمی با یکدیگر در ارتباط باشند.
کل کتاب را نمی توان درک کرد. مگر اینکه به نحوی اجزای آن بررسی شده باشند. اما بدون درک سازمان بندی اجزای کتاب، کل آن را به خوبی نمی توان بفهمید. وقتی که وحدت موضوع کتاب را درک کنید، احتمالا قسمت های اصلی کتاب نیز مشخص می شود. اما این قسمت های اصلی دارای ساختار جداگانه ای هستند که باید آنها را فهمید و هرکدام دارای وحدت موضوع و پیچیدگی خاص خود می باشند. با این کار بخش هایی که به شکل منظمی با یکدیگر در ارتباطند خواهید شناخت.
کشف منظور نویسنده:
نویسنده ممکن است با طرح
یک یا چند سئوال و مطرح کردن
جواب هایی شروع کند. اگر نویسنده این سئوال ها و جواب ها را مطرح نکند. وظیفه شما
به عنوان خواننده این است که حتی الامکان این
سئوال ها را با دقت تنظیم کنید. باید قادر باشید آن پرسشی که کتاب
می خواهد پاسخ دهد تعیین کنید. همچنین اگر سئوالی پیچیده است و شامل سئوال های
فرعی دیگری می باشد، باید بتوانید آن سئوال ها را مشخص کنید. شما باید درک خوبی از
سئوال ها داشته باشید و این پرسش ها را به طور منطقی و قابل فهم منظم کنید. یعنی
باید بدانید به کدام سئوال در مرحله ی اول و به کدام سئوال در مرحله بعدی پاسخ
دهید.
جمله در مقایسه معنی آن:
جمله ها نشان دهنده ی خواسته ها و نیات ما هستند. با خواندن جمله ها از هدف نویسنده مطلع می شویم. اما نمی توان انتظار داشت که تمام جملات به تنهایی، مطلبی را عنوان کنند. بعضی وقت ها جمله شامل یک رشته از مطالبی می باشد که با یکدیگر، استدلالی را به وجود می آورند.
پیدا کردن جملات مهم و اساسی؛
چگونه شخص مهمترین جملات کتاب را تعیین می کند؟ چگونه این جملات را تفسیرمی کند و به معنی یا معانی آن پی می برد؟
وقتی می گوییم در یک کتاب جملات مهم نسبتا کم هستند. منظور این نیست که به دیگر جملات نباید توجهی کرد. بدیهی است که هر جمله ای را باید فهمید.
پیدا کردن مقاصد نویسنده:
حالا جملات مهم را تعیین کنید. قدم بعدی کشف معنی یا معانی در این جملات است. با درک معانی واژه های اصلی به معنی جمله پی خواهید برد. اگر کسی نتواند برای مطلبی که فکر می کند آن را فهمیده از عبارات مترادف استفاده کند باید گفت که او نیز منظور نویسنده را درک نکرده است.
پیدا کردن استدلال ها:
سلسله جملاتی که باعث روشن شدن مطلب می شود استدلال می گویند. بعضی استدلال ها به چند حقیقت معین اشاره می کنند تا نتیجه کلی را اثبات کنند. معمولا توانایی تشخیص این مطلب بسیار دارای اهمیت است.
پیدا کردن راه حل ها:
هنگامی که معانی کلمه ها و
نظرها و استدلال های نویسنده را
دریافته اید و راه هایی را برای حل مسائلش شناختید در این صورت با نویسنده به
توافق رسیده اید. حالا متوجه شده اید که نویسنده چه گفته است. اکنون توجه کامل خود
را به بررسی آنچه که فهمیده اید بپردازید و به سئوال های نویسنده پاسخ دهید.
خواننده ی خوب مانند نویسنده ی خوب باید بداند که مسئله حل شده است یا خیر.
نقد منصفانه ی کتاب:
اگر خواننده با نظم و رویه
صحیح مطالب نویسنده را درک کند و برای سئوالات منطقی خود که با خواندن کتاب به دست
آورده جواب صحیح
را بیابد. در این صورت است که خواننده وظیفه خود را به عنوان
یک خواننده ی خوب به طور کامل انجام داده است و از
فرصت های خود استفاده کرده است.
در شرایط خاص کتاب با خواننده صحبت می کند و خواننده به آن پاسخ می گوید. اما نویسنده باید نظم گفتگو را خوب انجام داده باشد. خواننده هم موظف است درباره ی مطالب نویسنده قضاوت کند و یا دلیلی برای مخالفت بیاورد. این کار باید با نقد و با ارزیابی تکمیل شود.
موافق یا مخالف با نویسنده:
اولین مطلبی که خواننده می تواند بگوید این است که وی فهمیده است یا خیر. اگر نفهمیده، باید سکوت اختیار کند و به کار روی کتاب ادامه دهد.
اگر اشکال از کتاب است و نه از خواننده، او باید جاهایی را که تولید اشکال کرده است تعیین کند. وی باید بتواند اثبات کند که کتاب ساختار منسجمی ندارد، اجزای آن از هم گسیخته است.
چگونه خلاصه برداری کنیم؟
خلاصه برداری به دانش آموز کمک می کند که نکات اصلی و اساسی را تشخیص دهد و در موقع خواندن مطالب درسی علاوه بر تسلط بر اندیشه ی اصلی به عبارت بهتر (مفهوم مطلب) بر بسیاری از جزئیات نیز احاطه پیدا کند.
پردازش اطلاعات:
اطلاعات به وسیله ی گزینه های مختلف در قالب بسته هایی در اختیار ما قرار می گیرند. این تفکر منطقی است که تعیین می کند که چه چیزی برای چه گزینه ای ارزیابی شود. این تلاشی است عمدی برای چگونه نگریستن به چیزها به نحو مطلوب. هر فرد در حالی که سودمندی الگوهای ساخته ی ذهن را تصدیق می کند از تفکر جانبی برای مقابله با آن استفاده می کند. شاید لازم باشد احتمالات لازم را در نظر بگیرید.
چگونه می توان روی کتابی احاطه پیدا کرد؛
خواندن کتاب یعنی گفتگو بین خواننده و نویسنده کتاب.
هنگام خواندن یک مطلب، عادت کنید که در مورد آن سئوال طرح کنید و بکوشید تا به آن سئوال ها پاسخ دهید.
نقش علم در تولید فکر:
هنگامی فکر می کنید که می خواهید مسأله ای را حل کنید. یعنی تفکر پیرامون مسائل معلوم و مجهول دور می زند. در این مرحله فکر به دنبال سازمان دهی معلومات و رسیدن به مجهولات است. اگر تفکر فرد بر روی مسائل اجتماعی و دوستان باشد. در این حالت به دنبال بررسی عملکرد فرد (گذشته + حال = نتیجه گیری آینده) است. یعنی در بستری از زمان (گذشته و آینده ی فرد) قرار می گیرد و از عملکرد مسائل مختلف نتیجه گیری می شود. در بیشتر مواقع در تفکر به دنبال پرسش نیستیم و بیشتر به دنبال حل مسأله هستیم و در این جریان پرسش ها شکل می گیرند و در آخر همین پرسش ها به صورت زنجیروار یکدیگر را تکمیل می کنند تا به تکامل می رسند.
بنابراین تفکر نیاز به قالب و چهارچوب و محدوده ی خاصی دارد تا طبق شرایط موجود و شناخت اتفاقات به هم پیوسته به نتیجه ای برسیم تا آن چیزی را که به عنوان مسأله بررسی کردیم، حل کنیم.
اهمیت ارتقاء هوش:
هنگامیکه فرد توانایی خود را در
جنبه های مختلف هوشی بالا ببرد. در حقیقت کیفیت جنبه های مختلف زندگی خود را بالاتر
برده است. زیرا فرد می تواند با ارتباط دادن اطلاعات جدید خود با طرح ها و مدل های
پیشین، پایه ی دانش خود را گسترش دهد. یعنی بهتر
می تواند رابطه و پیوستگی مسائل مختلف را شناسایی کند. یعنی هر مسأله را در قالب
مدل خاصی قرار دهد
تقویت هوش:
مقوله ی تقویت هوش از طریق شرکت در فعالیت های (فرهنگی، هنری، ورزشی) به تحرک واداشته می شود و پیشرفت فرد در این فعالیت ها، استدلالات ذهن را به اوج خود می رساند. از سوی دیگر لزومی ندارد که فرزند خود را به صورت حرفه ای وارد عرصه های مذکور کنیم. بلکه شناخت مفاهیم پایه (3 تا 6 ماه) کفایت می کند.
بنابراین سنجش هوش برای کودکان بر
پایه ی هوش زبانی، هوش منطقی، ریاضی – هوش مکانی و هوش حرکتی – جسمانی می باشد. از
این رو ترکیب هوش زبانی با هوش ریاضی – منطقی توانایی قابل توجهی است که نشان می
دهد فرد با ترکیب توانایی های خاص به یادگیری و حفظ کردن دست می یابد. . این امر
می تواند سطوح متفاوتی از مهارت را در هر یک از افراد بروز کند و تأثیر عملکرد هر
کدام در افراد مختلف متفاوت است. چرا که هر انسانی با دیگری تفاوت دارد. به این
علت که هر کدام از ترکیب هوشی متفاوتی برخوردار می باشند. این امر موجب می شود تا
در حل مسائل برخورد متفاوتی داشته باشند. البته این مقولات در هر یک از افراد به
گونه ای خاص بروز می کند و به نظر می رسد که تمام یا بیشتر زمنیه های هوشی در برخی
افراد از کیفیت بالاتری برخوردار است. از طرف دیگر به نظر می رسد برخی از افراد که
در مرکز روانی نگهداری
می شوند.
فاقد تمام این هوش ها و یا در ابتدایی ترین جنبه های آنها
می باشند.
بیشتر ما بین این دو حالت قرار داریم. یعنی در برخی هوش ها کاملا رشد یافته، در
برخی اندکی رشد یافته و در برخی دیگر تقریبا رشد نیافته ایم. هر چند بعید است که
فردی در تمام موارد هوشی از مهارت بالایی برخوردار باشد و یا اینکه بتواند به
درستی آنها را با یکدیگر ترکیب کند. اما هر فرد قادر خواهد بود هر یک از مقوله های
هوشی خود را تا سطح قابل قبولی از عملکرد توسعه دهد. آنگاه از طریق ترکیب مهارت
های مختلف می تواند به سطح بالایی از مهارت تفکر دست یابد. به هر حال هدف رسیدن به
سطحی از عملکرد ذهن است تا بتوانیم بهتر زندگی کنیم.
همانطور که یک برنامه ی کامپیوتری
برای اجرا، نیازمند
مجموعه ای از عملیات است. هر مقوله ی هوشی نیز مجموعه ای از عملیات اصلی و فرعی
دارد که وظیفه ی آنها، انجام فعالیت خاص
می باشد. یکی از بهترین شاخص های عملکرد مغز، قابلیت تخیل است. در واقع حل هر
مسأله روش یا سیستم خاص خود را دارد.
مهارت های هوشی به شکل پیچیده با یکدیگر همکاری می کنند:
هیچ نوع مهارت هوشی به تنهایی
موجودیت نمی یابد. (به جز موارد بسیار نادر) مهارت های هوشی همواره بر یکدیگر
تأثیر می گذارند. برای مثال، برای تهیه ی یک وعده غذا، نخست باید دستورالعمل
تهیه ی آن را مطالعه کرد. (زبانی) شاید لازم باشد آن را به بخش های مختلفی تقسیم
کنید (منطقی - ریاضی) و فهرستی از غذاهای مختلف تهیه کرد که تمام اعضای خانواده از
آن رضایت داشته باشند. (مهارت میان فردی) و آنگاه به وسیله ی آن رضایت خود را
فرونشاند. (مهارت درون فردی) به همین ترتیب فردی که مشغول بازی فوتبال است. برای
شوت کردن توپ، نیازمند هوش حرکتی - جسمانی (برای دویدن، زدن توپ و...) هوش مکانی
(برای تعیین جهت و پیش بینی محل افتادن توپ) و هوش زبانی و میان فردی (برای داشتن
دلایلی در اجرای حرکت در جریان بازی) است. حالا فکر کنید فوتبالیستی که از موسیقی
(ریتم) و نقاشی (کشیدن خطوط صاف، منحنی، مورب و...) آگاهی لازم را ندارد، چگونه می
تواند حتی یک ضربه ی کاشته را با ریتم مشخص و با یک منحنی دلخواه که در ذهن خود
تصویر سازی ذهنی می کند به شیوه ای صحیح اجرا کند.
طبقه بندی و رده بندی اطلاعات:
یک ذهن منطقی، هر زمان که اطلاعات
را بر پایه ی یک ساختار عقلانی ببیند، برانگیخته و به فعالیت واداشته می شود.
بنابراین
دانش آموزانی که از هوش منطقی بالایی برخوردارند، نه تنها در یادگیری دروس، بلکه
در کل مراحل زندگی موفق تر هستند.
بسیاری از ساختارهای آموزشی از ترکیب اطلاعات مجزا (اجزاء) حول موضوع اصلی (کلیدی) سازماندهی می شود. به این ترتیب، اندیشیدن و یادگیری اطلاعات را تسهیل می کند. اینکه انسجام مطالب به چه نحوی شکل می گیرد و شیوه های حل منطقی با استفاده از یک راه حل مناسب بر اساس چه اصول و قواعدی استوار است. برای یافتن راه حل باید نقشه های منطقی را در نظر بگیرید تا با استفاده از آن، راه حل خود را در قلمرو مسائل ناآشنا بیابید.
ارتباطات چندگانه ی حافظه برهوش:
توانایی دانش آموزان در ده مقوله متفاوت بررسی می شود:
1- هوش زبانی: یعنی توانایی بکارگیری ماهرانه ی لغات (معنا شناختی) به شیوه ای خاص برای آگاهی دادن موضوعی خاص به دیگران.
2- هوش منطقی – ریاضی: یعنی توانایی و بیان
استدلالات منطقی
و درست. این نوع هوش مستلزم شناسایی الگوها و روابط منطقی و طبقه بندی کردن، رده
بندی کردن، استنباط، تعمیم، محاسبه، آزمون و... می باشد.
3- هوش مکانی: یعنی توانایی درک فضا و درک رابطه ی عوامل موجود و توانایی تجسم (هندسه فضایی) و بازنمایی گرافیکی را شامل می شود.
4- هوش حرکتی – جسمانی: یعنی مهارت در بکارگیری اجزای بدن از قبیل تعادل، هماهنگی، چالاکی، قدرت، انعطاف پذیری، سرعت و سهولت در بکارگیری مهارت حرکتی می باشد.
5- هوش موسیقایی: یعنی مهارت در شناسایی ریتم، ملودی، هارمونی، طنین یک قطعه ی موسیقی می باشد.
6- هوش میان فردی: یعنی تواایی درک حالات روحی، انگیزه ها، احساسات و هدف ها و مقاصد دیگران. این هوش مستلزم شناخت حالات چهره، صدا، ریتم و حرکات بدن، شناخت باورهای اخلاقی، ایما و اشارات و... می باشد. (شناخت عقاید دیگران با یک الگوی خاص)
7- هوش درون فردی: یعنی درک شناخت خود و داشتن تصویر روشن از توانایی ها و محدودیت ها و آگاهی از خلق و خو، خویشتن داری، انضباط فردی و... می باشد.
8- هوش طبیعت گرا: یعنی مهارت در شناخت و طبقه بندی گونه های مختلف گیاهی و جانوری و توانایی تشخیص اشیاء را شامل می شود.
9- هوش اخلاقی: یعنی مهارت در شناخت عملکرد فردی با معیارهای الهی
10- هوش هویتی: یعنی مهارت در ارتباط بین موسیقی، نقاشی، معماری محلی و ملی
هر کدام از این مهارت ها بخش های خاصی از مغز را فعال می کنند. بدون آنکه روی بقیه ی قسمت های مغزی اثری داشته باشند. پس از آموزش این مهارت ها به استدلالاتی در مورد ده سیستم مغزی نسبتا مستقل خواهیم داشت. یعنی استدلالات کارآمد و پیچیده به مدل یادگیری (راست مغز – چپ مغز) مربوط می شود.
سنجش هوش های چندگانه:
بهترین روش برای سنجش هوش های چندگانه، برداشت واقع بینانه از نحوه ی انجام وظایف، فعالیت ها و تجربه های بدست آمده دارد. در اینجا با توجه به ارتقاء توانایی های افراد و ارتباط دادن فرد با تجربیات واقعی زندگی به بررسی های واقعی در زمینه ی مقولات مختلف می پردازیم.
حل مسأله:
حتی اگر فردی انگیزه ای برای خلق ایده های نو نداشته باشد، مسائل بر او تحمیل می شوند و او چاره ای ندارد مگر اینکه بکوشد و حلشان کند. یک مسأله نه لازم است حتما به شیوه ای رسمی ارائه شود و نه چیزی است که حتما به قلم و کاغذ نیازی باشد.
مسأله ممکن است راجع باشد به اجتناب از چیزی، دست یافتن به چیزی، خلاص شدن از چیزی و سر در آوردن از آنچه لازم است.
استفاده از دفتر یادداشت:
دانش آموزان باید در نظر داشته باشند که همواره بر روی میز نیمکت خود، دفترچه یادداشتی برای ثبت گفته های معلم داشته باشند. ثبت منظم سخنان معلم به دانش آموز این امکان را می دهد که تمرکز بیشتری بر روی درس داشته باشد. چرا که بیست درصد یادگیری از طریق چشم انجام می گیرد و بخش اعظم یادیگری از طریق حس شنوایی انجام می شود. در هنگام ثبت سخنان معلم چشم، گوش هم زمان با تمرکز بیشتری فعالیت می کنند.
علاوه بر این مشاهدات و یادداشت برداری، روش مناسب دیگری جهت دستیابی به اطلاعات بدست می دهد.
استفاده ی مثبت از نظم و انضباط در تقویت حافظه:
انضباط چیزی فراتر از انجام کارهاست. یکی از معانی آن کمک به دانش آموز در جهت رشد ذهنی، عاطفی و جسمانی است.
به یاد داشته باشید که باید عملکردتان را در ساعات مختلف ارزیابی کنید. بدون اینکه انتظار داشته باشید، دقیقا به همان روش کارهایتان را انجام دهید. بلکه به تدریج می آموزید که هر کاری را به وقت و زمان مشخصی انجام دهید. هدف دانش آموز شناخت نظم و انضباط با آهنگ منظم از صبح تا شب می باشد. مانند زمان خوردن غذا، زمان بازی، زمان درس خواندن، زمان مسواک زدن، زمان استحمام، زمان خواب نیمروز، زمان دیدن برنامه های تلوزیون، زمان مهمانی رفتن و... زمان خواب شب.
دانش آموزان با استفاده از الگو و
آهنگ زندگی منظم شکوفا می شوند. نظم در زندگی سریعا به عادت، آن هم عادتی بسیار
لذت بخش، تبدیل می شود. زیرا نظم وقت کافی
برای انجام همه ی کارها فراهم
می کند. این مفهوم را می توانید با عباراتی مثل (حالا وقت
غذا خوردن است، حالا وقت درس خواندن است، حالا وقت بازی است
و ... ) در خودتان تقویت کنید.
انواع تنظیم وقت: (تعیین وظایف روزانه)
1- اوقات بیدار شدن از خواب
2- اوقات درس خواندن
3- اوقات غذا خوردن
4- اوقات تفریح و بازی
5- اوقات رفتن به رختخواب و...
بسیار مهم است که دانش آموزان یاد
بگیرند همه ی این کارها را در یک نظم و آهنگ مشخص انجام دهند. با استفاده از این روش
یاد
می گیرید تا عقایدی برای خود شکل دهید. با این کار منطق زندگی را تقویت می کنید و یاد می گیرید که مسائل مختلف
را به نحو مطلوب انجام دهید. همه این کارها به دانش آموز کمک می کند تا آینده نگری
بهتری را در نظر بگیرد. این موضوع به قوه ی تشخیص و قضاوت و بلوغ اجتماعی کمک می کند.
از نظر اهمیت نظم و انضباط توانایی
و هوش دانش آموز تقویت
می شود:
1- توانایی آموختن و تجربه کردن
2- توانایی تفکر و استدلال
3- توانایی تفکر تحلیلی
4- توانایی پاسخ به چالش ها
5- توانایی استفاده از ابتکار عمل
6- توانایی حل مسائل
7- توانایی انطباق با وقایع
8- توانایی برانگیختن خویش برای انجام به موقع کارها
اثرات مثبت نظم و انضباط:
1- کمتر اشتباه می کند
2- کمتر رفتار ضد اجتماعی از خود نشان می دهد
دانش آموزانی که در شب دیرتر می خوابند، قدرت حافظه و یادگیری کمتری دارند:
دانش آموزانی که تا دیر وقت بیدارند از نظر یادگیری در مدرسه با مشکلات بیشتری مواجه می شوند. همچنین بدخوابی هم باعث افت تحصیلی می شود. بررسی های جدید نشان می دهد، دانش آموزانی که شب ها دیر به رختخواب می روند، بیشتر از دیگران دچار اُفت تحصیلی می شوند.
از نظر محتوا سخن گویی دانش آموز به دو صورت است:
1- تکلم خودمدار2- تکلم اجتماعی شده
در سخن گویی خودمدار، دانش آموز لحظاتی که در کلاس درس آزاد است از صحبت کردن به عنوان وسیله ای صرفا برای لذت بردن استفاده می کند و کمتر صحبت کردن را وسیله ای برای ایجاد ارتباط با دیگران می داند. به هر حال دانش آموز از عکس العمل دیگران نسبت به صحبت هایی که انجام می دهد آگاه نیست و این عدم آگاهی در رشد ذهنی دانش آموز نیز تأثیر می گذارد. اما تکلم اجتماعی شده، زمانی به وجود می آید که دانش آموز می تواند برداشت های ذهنی خود را بیان کند و علاوه بر این می تواند دیدگاه های دیگران را نیز به حساب آورد و به آن توجه کند. به این ترتیب به مرور زمان می تواند به تبادل افکار با دیگران بپردازد.
نقش و اهمیت کتاب و مطالعه در افزایش هوش:
اگر از من خواسته شود که فقط یک روش برای غنی سازی ذهن کودک و کمک به رشد ذهنی او انتخاب کنم، خواندن کتاب را توصیه می کنم. بنابراین مطالعه بسیار مهم است. بین میزان مطالعه و رشد ذهنی دانش آموز ارتباط نزدیکی وجود دارد. با خواندن کتاب، احساسات، نظرات و افکار خود را رشد می دهید و تقویت می کنید.
به علاوه کتاب ها با توصیف مسائل، تجربه ای موفق و لذت بخش هستند. بنابراین سعی کنید تا هر روز یا حداقل هفته ای چند صفحه کتاب بخوانید و خود را به انجام این کار عادت دهید. کتاب هایی را انتخاب کنید تا با سطح علایق و توانایی های شما تناسب داشته باشد.
تعیین هدف:
هدف زیربنای هر کاری است. انسان عاقل از انجام هر کاری هدفی را دنبال می کند. اگر بدانید برای چه زندگی می کنید و به دنبال چه چیزی هستید و قصد یادگیری چه نکاتی را دارید، آنوقت مطالعه می کنید. آنوقت به نسبت علایق و نیازهای خود به دنبال کتاب مورد نظر هستید.
انواع اهداف:
1- اهداف کوتاه مدت
2- اهداف میان مدت
3- اهداف بلند مدت
بنابراین موانع را عاقلانه پیش بینی کنید موانعی مثل تنبلی، بی نظمی، کم کاری یا دوستی که باعث اتلاف وقت می شود. یکی از مشکلات دانش آموزان و دانشجویان اتلاف وقت است. مثلا دوستی با شخصی که وقت شما را حدر می دهد. البته باید دیدی عاقلانه و منطقی به تمام امور داشته باشید و زمانی هم برای تفریح و گردش و سرگرمی های سالم بگذارید. در مرحله ی بعد از یک فرد موفق الگوبرداری کنید. به عبارتی دیگر کسی که این مسیر را طی کرده و به هدف رسیده است را به عنوان الگوی خود قرار دهید و حتی بهتر از آن عمل کنید. گاهی می توان با کمترین خطا و هزینه و از راه میان بر به هدف رسید. استفاده از یک الگوی موفق برای این است که از تجربیات او استفاده کنید.
چگونه مطالعه را آغاز کنید؟
شروع صحیح یکی از شرایط مطالعه ی ثمربخش است.
اینکه چگونه و از کجا مطالعه را شروع کنید، بسیار مهم است. در مطالعه برای شروع از
خواندن فهرست مطالب هر فصل کتاب شروع کنید. مثلا کتابی را که برای مطالعه انتخاب
کرده اید را باز کنید فقط و حدود 20 تا 30
دقیقه تیترهای هر فصل را بخوانید و کتاب را ورق بزنید و تا انتها پیش بروید. سپس
چند ساعت و یا روز بعد دوباره به سراغ کتاب بروید و با تعین نقشه ی کتاب و شناختن
فصل ها و بخش های مختلف از مضمون کلی کتاب آگاه شوید. در این مرحله به تصاویر کتاب
توجه کنید و به یک شناخت کلی دست یابید. شاید بهتر باشد نگاهی به پرسش های هر فصل
بیندازید. سپس در ادامه و در جلسه ی بعد به سراغ مطالب مشکل و سخت بروید. بنابراین
در مطالعه سعی کنید، یکدفعه شروع به خواندن کتاب نکنید. بلکه 2 جلسه و گاهی تا 5
جلسه به کنکاش و بررسی کل کتاب بپردازید و با شناختی که از کل کتاب بدست می آورید،
شروع به مطالعه ی کتاب کنید. اما خواندن پیشگفتار و مقدمه ی کتاب را فراموش نکنید.
این روش برای خواندن کتاب های علمی بسیار مفید است. اما برای خواندن داستان و رُمان
چنین کارهایی لازم نیست و شما می توانید صفحه به صفحه و مرحله به مرحله از همان
ابتدا شروع به خواندن داستان کنید.
همینطور استراحت دادن به مغز یکی
دیگر از شرایط مطالعه است. هیچگاه برای مدت طولانی و پیوسته مطالعه نکنید و در
فاصله ی زمانی 30 تا 40 دقیقه چند دقیقه استراحت کنید. مواظب باشید
مطالعه ی بیش از اندازه می تواند موجب ضعیف شدن چشم ها شود. همینطور نور زیاد و کم
هر دو برای چشم مضر هستند. همچنین خواب کافی هم یکی دیگر از عوامل مهم در مطالعه ی
ثمربخش است. خواب یعنی شارژ دوباره. با یک خواب کوتاه (حدود نیم ساعت) به اصطلاح
شارژ شوید. اما خواب زیاد هم می تواند برای ذهن ضرر داشته باشد.
همینطور تغذیه ی مناسب بر میزان کیفیت یادگیری تأثیر می گذارد. یعنی زیاد خوردن می تواند باعث کرختی و سستی بدن شود و کیفیت مطالعه را پایین بیاورد. عامل دیگر انجام ورزش های هوازی است. مانند دویدن، راه رفتن و...
یکی دیگر از شرایط مطالعه ی خوب، مکانی است که در آن مطالعه می کنید. همینطور وضعیت بدن هنگام مطالعه خیلی مهم و مؤثر است.
کیفیت تعامل با دیگران:
کیفیت تعامل با دوستان و آشنایان کلیدی است. برای تکامل مطلوب رشد در محیطی مملو از عشق و علاقه و همبستگی، همیاری و همکاری بین فردی و گروهی و...
در مقابل داشتن رفتار نامناسب، تحقیر کردن، زخم زبان زدن، سرزنش کردن، مقایسه کردن، برتر دانستن دیگر کودکان از وی، تحقیر کردن، نزاع های خانوادگی موجب ناامنی درونی و آشفتگی عاطفی می شود. در اینجا کیفیت و راندمان تحصیل پایین می آید.
تنظیم برنامه:
اولین قدم برای نیل به موفقیت در زمنیه های لازم برای رشد طبیعی دانش آموز، آشنا یی به عادت های خوب است که تنها در شرایط رعایت برنامه ی صحیح روزانه میسر است. از این رو برنامه ی روزانه باید بر قاعده ی صحیح تنظیم شود. شایسته است هنگام تنظیم برنامه ی روزانه ویژگی های فعالیت های فوق برنامه ی مورد توجه قرار بگیرد. ایجاد تغییرات در برنامه ی روزانه ی باید به تدریج و با احتیاط صورت بگیرد.
دو شکل از برنامه ریزی روزانه:
الف- برنامه ریزی کالواسی: یعنی کارهای روزانه را مانند برش های کالواس تقسیم بندی کنید.
ب- برنامه ریزی پنیری: یعنی در هنگام اجرای هر کاری (مطالعه، ورزش و...) مانند سوراخ های روی پنیر، لحظاتی ( 3 تا 7 ثانیه) را برای استراحت به مغز قرار دهید.
خلاقیت:
یکی از ویژگی های انسان عقل است که
می تواند به وسیله ی آن، اسرار عالم را یکی پس از دیگری کشف کند. در کنار این
قابلیت ها و توانمندی ها، قدرت خلاقیت انسان نیز یکی از توانمندی های
گسترده ی انسان است. این توانمندی می تواند گسترش یافته، رشد کند و به عنوان
ابزاری قدرتمند بکار گرفته شود.
تفکر و استدلال:
دانش آموز امکان تفکر و استدلال دارد. تحقیقات علمی و شناخت علوم مختلف، جز با روش ذهنی امکان پذیر نیست. تمام فرضیه هایی که در منطق و ریاضی و فلسفه وجود دارند بر اساس استدلال تعیین می شود. باید اعتراف کرد که درک یک موضوع جز از طریق تفکر منطقی امکان پذیر نیست.
بنابراین در وجود هر مطلب درسی نظامی از قواعد وجود دارد و این قواعد به طور زنجیروار در کنار هم قرار می گیرد و نتیجه ی خاصی را دنبال می کند.
مراحل مهارت های یادگیری:
1- گوش دادن
2- انتخاب کردن (بررسی اجمالی)
3- دقت و توجه
4- استدلا کردن
5- فهمیدن
6- پرورش قوه ی قضاوت
7- پرورش قوای ذهنی
8- آشنایی با ویژگی های مسأله
9- برداشت ها و تجربه های جدید
10- تقویت و گسترش مفاهیم جدید
11- مشخص شدن نقیصه ها
12- تقویت حس کنجکاوی
13- ارتباط بخش های مختلف مسأله با یکدیگر
14- تأکید در فهم مطالب در تمام جهات
15- پرداختن به ایده ها و فرضیه های جدید
16- بیان هدف
17- نتیجه گیری
18- کاربردهای متداول
مراحل خواندن کتاب: (مهارت در خواندن کتاب)
1- مرحله ی خوانده اجمالی
2- مرحله ی خواندن نکات کلیدی
3- مرحله ی عبارت خوانی
4- دقیق خوانی
5- خواندن تجسمی (برخورداری از تمرکز و حواس بیشتر)
6- خواندن انتقادی (سنجش درستی و ارزش مطالب بر اساس مدارک و استدلال ها)
حرکات چشم و توقف های آن:
حرکت چشم به هنگام خواندن آرام و
یکنواخت نیست، بلکه
مجموعه ای از جهش ها می باشد. با توجه به جهش ها و تثبیت ها و منقطع ها پی به فهم
جمله می بریم. این عامل تعیین کننده ی نحوه ی پردازش اطلاعات است که توسط مغز
انجام می شود.
رمز گشایی و فهم:
فرایندن خواندن شامل دو مرحله است:
مرحله ی اول: رمزگشایی یعنی به دست
آوردن معنی تک تک
کلمه هایی که از طریق تشخیص خصوصیات ظاهری و نسبت دادن معنی به آنها انجام می شود.
مرحله دوم فهم خواننده به درک کلی مطلب:
رمزگشایی زمانی اتفاق می افتد که خواننده از روی آگاهی توجه خود را روی کلمه ی خاص متمرکز کند. زمانیکه پردازش کلمات به صورت خودکار انجام شود، خواننده ی کتاب می تواند توجه خود را بر فهم کلی متن تمرکز دهد.
خواننده ی آماتور و ناتوان به علت آنکه از قدرت بازشناسی کمتری در مرحله ی رمزگشایی برخوردار است مجبور است زمان بیشتری را جهت درک مطالب صرف کند یا روی کلمه ها و حرف ها بازگشت داشته باشد و خطاهای ادراکی بیشتری را تحمل کند. این امر علاوه بر آنکه سرعت و درک خواندن وی را کُند می کند، موجب خستگی وی نیز می شود.
آموزش شیوه ی مطالعه:
1- ابتدا نگاهی کلی به مطلب داشته باشید و برداشتی کلی از موضوعات و قسمت های مهم بدست آورید و مطالب را سازماندهی کنید.
2- در این مرحله خواننده ی کتاب، سؤال هایی درباره ی هر بخش مطرح می کند
3- در این مرحله خواننده ی کتاب، باید هر بخش را به دنبال پاسخ دادن به سؤال بخواند. این بخش جستجو و پیدا کردن پاسخ مطلوب است.
4- در این مرحله خواننده کتاب به دنبال بسط معنایی و ایجاد رابطه بین قسمت های مخلتف است
5- در این مرحله خواننده ی کتاب به دنبال نتیجه گیری می باشد
البته در هنگام مطالعه، نگاه کردن، تغییر ریتم و سرعت در جاهای مختلف، تغییر صدا، تأکید بر یک کلمه و ... در به خاطر سپردن کمک می کند. علاوه بر این روش ها، یادداشت برداری مانند حاشیه نویسی، خط کشیدن زیر مطالب، استفاده از علائم، خلاصه کردن مطلب و... می تواند جهت حفظ بهتر فهمیدن مطلب بکار گرفته شود.
تأثیر شباهت ها و تفاوت ها در آموختن:
طبق تحقیقات صورت گرفته، مشخص شده که هر چه شباهت ها و تفاوت های بین مطالب را کشف کنید و تأثیر هر جزء از اجزای متن را بر یکدیگر شناسایی کنید، آنوقت می توان گفت که چگونه همبستگی مطالب با یکدیگر اتفاق می افتد.
حواس:
اگر چه چشم و گوش دانش آموز هیچ گونه عیب و نقصی ندارد، اما نمی تواند تمام رویدادهای پیرامون خود را درک کند. دلیلش این است که تجربه ی کافی ندارد.
ادراک و توجه:
ادراک به معنای آگاهی یافتن از چیزهایی است که در معرض حواس قرار می گیرند و درک کردن یا نکردن آنها بستگی به توجه بیشتر به مسائل پیرامون دارد.
وابستگی معنی به تجربه:
توانایی شناخت دانش آموز بستگی زیادی به تجربه ی گذشته او دارد. گاهی تنها به علت آنکه معلومات و تجربه ی لازم را برای ادراک بعضی چیزها ندارد، درک آنها برایش میسر نمی شود. برای مثال فردی که برای نخستین بار از جنگلی عبور می کند، درباره ی زندگی در جنگل اطلاعات کافی ندارد و ممکن است در روی زمین آثاری وجود داشته باشد و او نتواند برای این نشانه ها معنای خاصی قائل شود. در صورتی که اگر شکارچی با تجربه ای به چنین نشانه ها و آثاری برخورد کند بی درنگ آنها را درک می کند و ردپای حیوان معینی را تشخیص می دهد.
در امر آموختن، مسأله ی مهم این است که مسائل با نظم معین و مشخصی شکل می گیرند. هر موضوع و الگویی را که درک می کنیم از تعدادی اجزاء تشکیل شده است. اما وقتی برای نخستین بار به موضوع یا الگویی نظر می کنیم در آغاز به طور جداگانه متوجه ی اجزای آن نمی شویم. ابتدا طرح کلی و سپس اجزاء آن را درک می کنیم. به عبارت دیگر هنگامیکه به یک تابلوی نقاشی نگاه می کنیم، نخست کل تصویر را درک می کنیم. سپس به درک اجزاء تصویر می پردازیم. بنابراین برای ادراک جزئیات وقت لازم است.
آنچه از لحاظ آموزشی در مورد ادراک اهمیت دارد، این است که چنین واقعیتی را از نظر دور نداریم.
تجربه و معلومات:
هر گاه تجربه ی دانش آموز درباره ی موضوعی بیشتر باشد، آن را روشن تر درک می کند. بنابراین از دانش آموزان بخواهید نکات کلیدی و جدید را یادداشت برداری کنند و آن را با معلومات قبلی خود مقایسه کنند.
کلیات را قبل از جزئیات درک کنید:
اگر بخواهید جزئیات درس را درک کنید،
باید از همان آغاز توجهتان را به کل موضوع فصل جلب کنید و برای فکر کردن فرصت کافی
داشته باشید. در این صورت هر چه بیشتر کلیات را بشناسید، بهتر جزئیات آن را درک می
کنید. برای مثال هنگامیکه معلم ادبیات در اولین روز تدریس وارد کلاس می شود می
تواند درباره ی کل فصل های کتاب یک دید کلی در اختیار دانش آموزان قرار دهد و به
اجمال درباره ی هر فصل نکات کلیدی را بازگو کند و در پایان منظور مؤلف را از تألیف
کتاب حاضر بیان کند و از دانش آموزان بخواهد که سخنان معلم را یادداشت برداری
کنند. حتی می تواند درباره ی کتاب سال قبل یک نگاه کلی و اجمالی به دانش آموزان
نشان دهد و منظور و هدف کلی کتاب سال قبل را بازگو کند. با این کار دانش آموزان
دید کلی نسبت به کل موضوع پیدا می کنند و معلم در جلسات آینده که به تدریس هر بخش
یا هر فصل از کتاب را تدریس می کند، ابتدا چند دقیقه
به نکات کلی و کلیدی بپردازد. سپس به جزئیات توجه کند و در
حین تدریس سئوالات مورد نظر را از دانش آموزان بپرسد تا توجه و علاقه ی دانش آموزان
را به موضوع مورد بحث جلب کند. اگر
دانش آموزان بخواهند ریزه کاری های درس را فرا بگیرند، باید آن فصل را با دقت
بخوانند و به سئوالات آن پاسخ دهند.
ذهن به منزله ی سیستم الگو ساز:
ذهن سیستمی الگوساز است. سیستم
اطلاعات ذهن در جهت خلق الگو و شناسایی آنها عمل می کند. این کار وابسته است به
ترتیب و آرایش کلمات کلیدی متن. این بازشناسی با استفاده از بخشی از الگو
امکان پذیر است. کارآمدی الگوها با استفاده از شناسایی بخشی از آنها امکان پذیر
است. به محض اینکه الگوها شکل گرفتند، ساز و کار آنها آشکار می شود. می توان گفت
عملکرد ذهن به صورت فعالانه اطلاعات را دسته بندی می کند ودر قالب الگوهای مختلف
سازماندهی می کند. در اینجا ذهن رفتار الگوها را شناسایی می کند. ذهن محیط ویژه ای
را فراهم می کند تا اطلاعات خود – سازماندهی شوند. نتیجه ردی است که باقی می ماند.
مثل اینکه بگوییم نقشه ی زمین یک ردی از حافظه است. در مورد یک منظره توصیف مشخصات
تصویر، چگونه بر یکدیگر اثر می گذارند. بنابراین خصوصیات تصویر بیانگر مفهوم تصویر
می باشد. این کار به منزله ی سازماندهی اطلاعات در قالب الگوهاست.
گستردگی محدوده ی توجه:
گستردگی محدوده ی توجه بدین معناست
که در هر بخش از متن ساختار معنایی کلمات با چه ترکیبی در کنار یکدیگر اولویت بندی
شده اند. بدین منظور هر متن قالب و الگوی خاص خودش را خواهد داشت. بدین معنا که
گستردگی معنایی متن در قالب یکپارچه ی واحد خواهد بود. الگویی که بیشترین راندمان
یادگیری را به وجود
می آورد. بدین معنا که هر متن الگویی از پیش تعیین شده را که بنیان اطلاعات رمزی
است را فراهم می کند. این بدان معناست که گزینش و ترکیب کلمات در کنار یکدیگر
کارکرد محاسباتی نیرومندی به متن می بخشد. مشکل اینجاست که اطلاعات باید به چه
صورتی مرتب شوند. به همین دلیل آرای اطلاعات مستقل از ترتیب اطلاعات است.
در روند تفکر مسیری به دقت تعریف شده به سوی راه حل یک مسأله تعیین می شود. در این کار از رویکرد ها یا تکنیک های معین استفاده کنید. باید به منظور پیروی از یک مسیر حرکت کنید و مسأله را در ذهن خود طراحی کنید تا فرصت مناسبی برای تعیین ایده ها فراهم سازید. در این راه باید به نحوه ی سودمندی مفاهیم کلیدی توجه کنید. همچنین نباید بدون هیچ هدف یا مسیری مطالعه کنید. باید بدانید در جستجوی چه هستید و باید چگونه بیندیشید. در این راه هر قدم مستقیما از قدم قبلی ناشی می شود که پیوند منطقی با یکدیگر دارند. وقتی به نتیجه گیری درستی خواهید رسید که از طریق درستی قدم های روشنی برداشته باشید که از طریق آنها نتیجه حاصل می شود. با این حال این راه حل بدون وابستگی اجزاء با یکدیگر بدست نمی آید و موجه و معقول به نظر نمی رسد. برای آنکه بهترین مسیر به بالای کوه را بیابیم شاید لازم باشد که حتما روی قله ی کوه باشیم.
اساس تفکر این است که پیمودن هر
قدم بدون تفکر ریاضیات
امکان پذیر نیست که به موفقیت ختم شود. این مثل ساختن یک پُل است. اجزای یک پل
لازم نیست در هر مرحله متکی به خودش باشد. اما وقتی آخرین جزء پُل در جای خود قرار
گرفت ناگهان پُل متکی به خود می شود. باید بتوانید در آن چهارچوب داوری کنید و حکم
دهید.
در جریان تفکر انتظار می رود که به
پاسخی (نتیجه گیری) دست یابید. اما ممکن است به صورتی ناخواسته به بیراهه بروید.
با این حال
چنین کاوشی ممکن است به چیزی سودمند بینجامد. در این راه
امکان بازسازی الگوها، برای دست یافتن به راه حلی روشن بینانه افزایش می یابد.
اگر مرادمان از تفکر منطقی مجموعه ای از گام های پیاپی است که هر یک از آنها باید درست باشند. در اینجا باز از منطق به معنای (کارآمد) استفاده کرده ایم و برای آن فرایند عملیاتی تعریف می کنیم. در این روند تمایزها و تناقض ها احتمالا بدیهی و روشن است تا بتواند الگویی جدید را برانگیزد. از این رهگذر امکان بازسازی الگوها برای ذهن فراهم می شود. این نوع تفکر از طریق بازسازی و بازآرایی اطلاعات موجود بدست می دآید. یعنی پهلوی هم قرار دادن اطلاعات بدست آمده در مسیر تحول یک الگوی خاص می باشد.
حل مسأله:
تأکید در واقع بر تلاش برای حل مسأله نیست، بلکه بر یافتن شیوه های مختلف نگریستن به وضعیت مسأله دار است. شاید در این مسیر به سوی یک راه حل پیش برویم . بهتر است بگوییم هر بخش از حل یک مسأله سهمیه بندی، حدی را تعیین می کنیم که باید به آن رسید.
به چالش کشیدن مسأله:
در حل مسأله دانش آموز همیشه حدود
و مرزهای خاصی را فرض می کند. شناخت این حدود و مرزها حل مسأله را آسان تر می کند.
اگر کسی به شما آدرسی در تهران بدهد شاید یافتنش برایتان سخت باشد. اگر کسی به شما
بگوید که آن آدرس در شمال تهران واقع است یافتنش اندکی آسان تر خواهد شد. بنابراین
به جهت حل مسأله دانش آموز
حد و مرزهای خود را که در آن باید کاوش کند، تعیین می کند.
آموزش عکاسی:
هنگامیکه دانش آموز با کادر یک عکس آشنا می شود و اجزاء یک تصویر را می شناسد که چگونه در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. به این نتیجه می رسد که اجزای یک مسأله را چگونه در کنار یکدیگر قرار دهد و آن را حل کند. با دیدن تصویر خطوط آسمان و زمین، قرار گرفتن اشیاء با کوچکی و بزرگی و در زاویه های مختلف در کنار یکدیگر، زاویه ی دید کادر، مقدار نور تصویر، طرز قرار گرفتن خطوط افقی و عمودی در کنار یکدیگر، خطوط ضخیم و نازک، بیان احساس تصویر و...
اکنون به این نتیجه می رسد که برای حل هر مسأله ای باید بتواند اجزاء آن را به خوبی شناسایی کند و آنها را مانند چیدن یک پازل به درستی در کنار یکدیگر قرار دهد. بنابراین شناخت حل یک مسأله اهمیت دارد.
هنگام مطالعه: (فرایند منظم و هماهنگ در تحلیل درس)
1- روی موضوع مورد نظر تفکر کنید. (موضوع کلی)
2- هنگام مطالعه اطلاعات را به بهترین روش دسته بندی کنید. (اجزاء)
3- مرتب کردن اطلاعات (اولویت بندی یا طبقه بندی اطلاعات)
4- مطالب را در یک قالب و چهارچوب خاص قرار دهید
5- ارتباط کلمات کلیدی را با سایر قسمت ها شناسایی کنید
6- مسائل اصلی و فرعی را تفکیک کنید. (شناسایی جاده های اصلی و فرعی)
7- ترتیب و آرایش نکات چه معنایی دارند
8- شناخت الگوی خاصی از مطلب
9- مؤثرترین روش جهت خلق الگوی منطقی (ریاضی) با استفاده از اطلاعات درس
10- سیستم بکارگیری الگوی خاص با توجه به اطلاعات موجود
11- شناخت یک نظام رمزی در قالب یک الگوی سازماندهی
12- یافتن راه حل علمی در طبقه بندی کردن اطلاعات
خلق خود خواسته ی شیوه های جدید نگریستن به موضوع ها:
نوآوری و خلاقیت مستلزم تفکر است. شاید مجبور باشید به منظور روشن شدن موضوع به شیوه ای نو بنگرید. یک توصیف خلاقه ممکن است که به جنبه هایی از تفکر برسیم که بسیار بیشتر در مورد موضوع تفکر کنیم.
هدف تفکری است که کارآمد باشد. اساس علم کارآمد بودن را در پی دارد. مسأله ی اصلی این است که بتوانید در مورد موضوع داوری کنید و به سودمندی جنبه های مختلف علم دست یابید.
آموزش به کلی مبتنی است بر دست یافتن به حقایق و شیوه ی درست عمل کردن به آموخته ها می باشد. ما می آموزیم که درست فکر کنیم و درباره ی آن داوری کنیم. این هرگز عملی نخواهد شد، مگر به جوهر علم دست یابیم. در غیر اینصورت راه بر خلاقیت و پیشرفت بسته خواهد شد.
سر انجام درست بودن به معنای ترتیبی از اطلاعات است که بدون داوری معنی ندارد. مسأله این است که علم به عنوان یک فرایند با تغییر سروکار دارد و به سودمندی آن الگو در ایجاد الگوی جدید معطوف می شود. هیچ چیز نابخردانه ای در یک فرایند تفکری جای نمی گیرد. ما می آموزیم که درست بیندیشیم و به شیوه ای درست عمل کنیم. ما می آموزیم که چگونه رفتار کنیم نه اینکه بدون دلیل.....
داوری در مرحله ی گزینشی تفکر بکار می رود. ماهیت این سیستم چنان است که یک ایده یا رفتار نادرست در مرحله ی بعد مسیر نادرستی را دنبال خواهد کرد.
ایده های خلاق:
درباره ی یک شکل هندسی هیچ چیز مبهمی وجود ندارد. شکل هندسی در حکم یک وضعیت بسیار معین و مطلوب است. آدمی می داند به چه کار می آید. با این حال بیشتر وضعیت ها با دیگران بسیار مبهم است. بیشتر افراد آگاهی مبهمی نسبت به یکدیگر دارند. در مورد یک شکل هندسی معین به آسانی می توان به شیوه های مختلف آن را تقسیم کرد و دوباره در کنار هم قرار دادن قطعات فکر کرد.
درک اشکال هندسی با توجه به شکل اصلی:
آیا تا کنون فکر کرده اید که مثلث
از چه شکلی بدست آمده است؟ بله با تقسیم کردن مربع یا مستطیل از طریق زاویه های
روبروی هم
می توان به شکل مثلث دست یافت.
همینطور شکل ذوزنقه از مثلث بدست می آید. همچنین با تا کردن یک مثلث از رأس سه شکل مثلث بدست می آید.
تقسیم درس به اجزاء کوچک تر:
مطالب درس با خصوصیات منفرد در
کنار یکدیگر قرار می گیرند. همچنین الگوهای علمی ممکن است به واسطه ی گسترش بزرگ
شوند. یا اینکه دوالگوی مجزا به هم بپیوندند و یک الگوی واحد
بزرگ تری را به وجود آورند. شناخت و توصیف خصوصیات منفرد در کنار یکدیگر وضعیت
جدیدی را توصیف می کند که مقصود خاصی را نشان می دهد. همینکه این اتفاق افتاد یک
الگوی متعارف جدید شناخته می شود. این الگوی جدید بدون ارجاع به تک تک خصوصیات
اجزاء شناخته نمی شود.
هر چه یک الگو واضح تر باشد، یکپارچگی در آن آگاهانه تر است. نگریستن به این وضعیت، رابطه ی اجزاء را به صورت های مختلف امکان پذیر می کند. چرا که با کنار هم قرار دادن اجزاء به روش های مختلف افکار خلاقانه تری بدست خواهید آورد. در اینجا نوآوری در تقسیم اجزای درس، آرایه های جدیدی را شکل می دهند و مفاهیم جدیدی بدست می آورند.
اگر دانش آموز درسی را در نظر بگیرد و آن را به اجزای کوچکتر تقسیم کند. سپس با فهم اجزای درس با یکدیگر و در کنار هم قرار دادن آنها به شیوه ای جدید و خلاقانه می توان به درک بهتری رسید.
تقسیمات واقعی:
دانش آموز تلاش می کند تا روابط
بین اجزاء را کشف کند. چون اجزاء گرایش دارند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند تا
الگوی خاصی را به وجود آورند. این الگوها با کنار هم قرار دادن اجزاء،
برانگیزاننده اطلاعات خاصی هستند. آن چیزی است که به منظور خاصی شکل گرفته است و
برای این منظور هر نوع تقسیم جایز نیست.
بنابراین در تجزیه ی مسأله تجزیه ی اجزاء به شیوه ای درست تقسیم می شود. این الگوی
یکپارچه و منسجم ارائه دهنده و توصیف کننده ی مسأله است. یعنی در هر مسأله فلسفه و
منطق وجود دارد که باید به درستی تحلیل شوند. بنابراین انجام یک تقسیم بهتر از این
است که بنشینیم و هیچ کاری نکنیم. در اینجا معلوم می شود که اجزاء مجزا از هم
نیستند. بلکه تا حد قابل ملاحظه ای یکدیگر را همپوشانی می کنند. مزیت این تکنیک
این است که تشخیص اجزائ موضوع اصلی را قابل درک
می کند ونتیجه بخش خواهد بود. چرا که اجزاء برای ترغیب و القاء بر یکدیگر تلاش می
کنند تا وضعیت جدیدی بدست آید. برای مثال آگاهی از خصوصیات فردی و فیزیکی 11
بازیکن فوتبال باعث
می شود تا مربی با شناخت بیشتری این 11 بازیکن را با یکدیگر هماهنگ کند و بدین
منظور به هدف اصلی دست یابد.
گزینش اجزاء اصلی و فرعی:
در اینجا موضوع اصلی گزینش اجزاء اصلی و فرعی و بررسی تفاوت ها و شباهت های ویژگی هر کدام از آنهاست. به نظر می رسد تفاوت اجزاء ماهیت اصلی ساختار کلی را به وجود می آورد. سپس نتیجه ی روند نهایی بررسی می شود.
تقسیم اجزاء روشی سودمند است برای آفرینش شیوه های نگریستن به یک مسأله است. نتیجه این است که اجزاء در کنار هم قرار می گیرند و برداشتی منطقی را از وضعیت شکل می دهند. اما گزینش اجزاء برداشتی متعارف از وضعیت را شکل می دهند. این یک بازآرایی برانگیزاننده اطلاعات است.
دانش آموز باید سراغ آرایش جدید از
اطلاعات برود. آرایش جدید از اطلاعات انگیزشی است که نتایجی را به بار می آورد. هر
چه ترتیب اجزاء قاعده مندتر باشد، امکان بیشتری برای فهم مسأله وجود خواهد داشت.
سعی کنید مسأله را به اجزاء درست تقسیم کنید و سپس این اجزاء را به شیوه هایی درست
در کنار هم قرار دهید. می توانید واژگونه سازی را بیاموزید. قاعده مندی مسأله این
امکان را می دهد که با توجه به ابعاد مسأله تفکر کنید. باید تلاش کنید تا اجزاء
مسأله را با یکدیگر مرتبط کنید. همچنین می توان جنبه های مختلف مسأله را برجسته
کنید. دلیل کارآمدی این تکنیک این است که خط فکری مسأله را کشف کنید. اگر نقطه ی
واضحی وجود داشته باشد، کار آسان
می شود. در پایان با مقایسه ی تک تک اجزاء از یک مسأله ی واحد، برداشت های مختلفی
به عمل آورید.
دانش آموز از درون یک الگوی تثبیت شده، خط سیر طبیعی تحول مسأله را دنبال می کند. در این روند ممکن است گونه ای بازسازی الگو حاصل شود. به محض اینکه انتخاب یک جزء صورت گیرد، ارتباطی در کار هست و تأثیر درونداد نتیجه ی مسأله اهمیت دارد.
در کنار هم قرار دادن اجزاء واحدی کامل را به وجود می آورد. وقتی مسأله ای (مجموعه ای از اجزاء) با تقسیم یک وضعیت کلی یا با در کنار هم قرار دادن واحدها با هم بدست می آید، دانستن وضعیت اجزاء مختلف، همچون الگویی مستقل و متکی به خود و نه صرفا بخشی از یک الگو عمل می کند. اما همه ی اجزاء در تأثیر و تأثر بر یکدیگر عمل می کند. همینطور فهم کل واحد، درک بیشتری از تک تک اجزاء می دهد. همچنین داشتن فهم از عملکرد مسأله، وضوح بیشتری از اجزاء هم جوارش خواهد داد. مخصوصا برای تلفیق اجزای مجاور با یکدیگر جهت شناخت عملکردهای مختلف سودمند است. در اینجا مفهوم ثبات و یکپارچگی عملکرد معین برای ارتباط اجزاء اهمیت دارد. این کار برای فهم وضعیت مفید است. با این حال برای درک مسأله می توان اجزاء را در کنار هم قرار داد.
زنجیره ی اطلاعاتی:
معلمان باید به دانش آموزان
بگویند: هنگامیکه در حال مطالعه و مرور درس ها هستید و مغزتان متوجه ی یادگیری و
دسته بندی اطلاعات اولیه است. به تدریج دانسته ها و اطلاعات به شکل
زنجیره ای در می آیند. اینکه اطلاعات به صورت زنجیره ای پشت سر هم قرار می گیرند.
در این هنگام کلید واژه ها نقش مهمی ایفا
می کنند.
دانش آموز می تواند بین زنجیره ی اطلاعات، ارتباط برقرار کند:
دانش آموز باید بتواند بین حلقه های این زنجیره ی اطلاعات ارتباط برقرار کند. به این ترتیب کلید واژه ها را به یکدیگر متصل می کند (مثل ارتباط خیابان های اصلی و فرعی با یکدیگر)
هنگامیکه دانش آموز ارتباط بین زنجیره ی اطلاعاتی را شناخت، معنایش این است که مطلب را به خوبی درک کرده است.
سلسله مراتب حل مسأله: (شیوه ای نو برای نگریستن به یک مسأله)
1- ایده ی مسلط و سازمان دهنده
2- هدف از مجزا کردن عامل تعیین کننده
3- تقسیم الگوی یکپارچه
4- همپوشانی اجزاء با یکدیگر
5- تقسیم به واحدهای همگرا
6- گزینش اجزاء (اصلی و فرعی)
7- روش واژگونه سازی (مختل کردن شیوه ی اولیه)
8- تبادل متقابل
9- داوری معقول
10- ارزیابی عملکرد
11- صورت بندی مسأله (شناخت شیوه ی پرداختن به مسأله)
12- توجه به یک شیوه و موقعیت خاص
13- عملیات ریاضت کانالی (شناخت تغییر و تحول مسأله)
14- نحوه ی هدایت مسأله ی اصلی (شرح مسأله)
15- مرتب ساختن مسائل اصلی و فرعی
16- کارکردها، فرایندها، مناسبات
17- بررسی مسأله ی واحد
18- هویت مسأله (واحد کل)
19- انتخاب نقطه ی شروع و گسترش مسأله
20- گستره ی توجه (شناخت وضعیت هر بخش از مسأله)
21- تعیین روند مسأله
22- مسأله ی واحد برای مسائل متنوع
23- شناخت روندهای تصادفی (اینکه هیچ چیز حقیقتا بی ربط نیست)
24- قرار گرفتن در معرض ایده های متنوع
25- مرتبط ساختن مسائل مختلف
26- محدودیت های سیستم حل مسأله
27- تحلیل دقیق هر یک از مراحل درس
28- شناخت الگوهای جدید
29- شناخت الگوهای ثابت و داوری اطلاعات
30- هر آرایه از اطلاعات چگونه با یکدیگر همنشینی می کنند (قطبی سازی)
31- شناخت نوع کارکرد
32- فهم الگوهای کلیشه ای (واکنش
ها، چالش ها، مقابله ها،
تقسیم ها، کارکردها، سازوکارها)
33- سعی کنید راه های دیگری را برای نگریستن به مسأله پیدا کنید
34- تقسیم ها، طبقه بندی ها، مقررات، مقولات
35- شناخت هدف هر مسأله (کشمکش های برانگیخته)
36- مسأله نکات را القاء می کند
37- کاربرد دستوری
38- توانایی شناخت کیفیت عملکرد
39- توضیح کلی درباره ی کاربرد
40- یافتن دلیل منطقی برای حل مسأله
41- سر هم بندی مسائل مختلف مسأله (شناخت تنه ی اصلی سیستم)
42- بکارگیری الگوهای کلیشه ای (استفاده از فرمول)
43- توصیف حل مساله (نمایان ساختن نحوه ی فهم مسأله)
44- طراح سیستم عملکرد
45- توصیف مسائل مجزا (اجزاء) و توضیح نحوه ی عملکرد آنها با یکدیگر
46- بهترین معیار برای توصیف مناسب
47- برای حل مسائل محدود، پاسخ معینی وجود دارد (مسائل مکانیکی ساختار ساده و از نوع محدودند)
48- طراحی حل مسأله (روند مورد خاص از مسأله)
49- مقایسه ی چگونگی عملکرد اجزاء بر یکدیگر
50- کل مسأله ممکن است یک واحد کلیشه ای باشد (کارکرد اصلی)
51- تلفیق اجزاء به شیوه ای درست و رسیدن به مسأله ی اصلی
52- اهداف کلی مسأله (تفکر مرحله ای)
53- نحوه ی رویکرد مسأله ی خاص از کارکرد مسأله (ریاضیات عالی)
54- درک جامع و هوشمندانه از مسأله
برای حل هر مسأله، لزوم درست بودن هر گام برای تفکر منطقی ضروری است. اما باید قادر باشید الگو را به قدر کفایت درک کنید. با داوری صحیح این امکان را برای اطلاعات فراهم می کنید که هر کنش و واکنش متقابل را درک کنید. ذهن به دنبال آن است که یک سیستم الگو را درک کند. این است بنیان کارآمدن آن. از آنجا که ترتیب اطلاعات تعیین می کند که چگونه در قالب یک الگو آراسته می شود. چنین الگوهایی نحوه ی بهره برداری بهتر از اطلاعات را امکان پذیر می کند. این نگرش نوع شیوه ی پردازش اطلاعات را روشن بینانه نشان می دهد. اطلاعات به شیوه ای در کنار هم قرار می گیرند که دلیل منطقی عملکرد را آشکار سازد. در عمل اجزاء مسأله مکمل یکدیگرند که در هم آمیخته می شوند. با این حال بهتر است با آنها به صورت مجزا برخورد کنیم تا ماهیت بنیادین مسأله به نحوی مؤثر و کارآمد با یک ابزار علمی کارآمد در کنار یکدیگر قرار می گیرند تا به ما این امکان را بدهد که از اطلاعات به شیوه ای خاص که مورد نیاز است استفاده کنیم و نیز آنچه را که انجام داده ایم به دیگران بفهمانیم. این کار باعث می شود تا این الگوها در ذهن به آسانی پرورانده شوند و الگوهای جدید را نیز برانگیزانند.
تفکر در حل مسأله، ترجیح می دهد تا آنجا که می تواند نظم و الگوی مسأله را کشف کند. الگوهایی که ذهن به دلیل نحوه ی کارش در بازی با اطلاعات، بسیار مستعد ساختن آنهاست.
مسأله، راه حل، داوری:
به هر حال، مشکل اساسی اختلافی است
که بین داده ها و فرضیات هر مسأله وجود دارد و این امر پیدا کردن راه حل آن را سخت
تر می کند. به هر حال در تفکر ریاضی اطلاعات طبق قواعد خاص مبادله
می شوند. در این صورت است که از بسیاری اشتباهات و لغزش ها دوری می شود. برای همین
استفاده از فکر ریاضی، اطلاعات به دست آمده در مراحل مقدماتی، طبقه بندی می شوند.
آنچه مشخص است اینکه، روند دگرگونی ناشناخته و نامعلوم به معلوم، تفاهم و درک را ایجاد می کند و آنچه موجب این فرایند می شود، اندیشه است و یا به زبان ساده تر، فهم و درک پیدا کردن روش ها و به کار بردن آنهاست.
روال حل مسأله:
1- درک ارتباط بین اطلاعات (مفروضات)
2- شناخت سیستم الگو ساز
3- شناخت سیستم خود سازمان دهنده
4- توجه به محدودیت ها
5-اولویت بندی ترتیب اطلاعات
6- الگوسازی
7- داوری
8- کابرد عملی
9- اظهار نظر درباره ی نتایج
10- ارزیابی روند راه حل مسأله
11- ایده ی مسلط عوامل تعیین کننده
12- سلسله مراتب چیدن مسأله
13- تقسیم به اجزاء
14- گزینش اجزاء
15- شناخت اجزاء تأثیرگذار
16- شناخت اجزاء همگرا
17- شناخت اجزاء واگرا
18- فهم انگیزه ی اصلی (دلیل اصلی مسأله)
19- قاعده مندی موقعیت
20- ارزیابی عملکرد
21- صورت بندی مسأله
22- شرح مسأله
23- کارکرد فرایندها و مناسبات
24- شناخت مسائل مختلف در روند حل مسأله
25- انتخاب نقطه ی شروع
26- گستره ی توجه
27- نقطه ی شروع حل مسأله
28- بازبینی روند حل مسأله
29- بدست آوردن اطلاعات بیشتر
30- حل مسأله به روش داستان گونه
31- حل مسأله به روش کارآگاهی
32- شناخت روندهایی که در معرض انگیزش قرار می گیرند
33- درک فعالانه ی موضوعی خاص
34- مرتب ساختن مسائل مختلف مسأله
35- انواع تقسیم بندی ها
36- شناخت محدودیت ها
37- به چالش کشیدن مسأله (اگر.... شاید... )
38- همنشینی ها و هم جواری ها
39- شناخت کارکرد نهایی
40- به چالش کشیدن الگوهای ثابت شده (فرمول)
41- به چالش کشیدن الگوی کلیشه ای
42- کاربرد دستوری
43- حل مسأله به وسیله ی یک میانجی
44- شناخت انگیزه های اصلی
45- توضیح کلی درباره ی کاربردها
برای حل مسأله پاسخ معینی وجود
دارد. اما غالبا راه حل های مختلفی وجود دارند. بعضی از این راه حل ها ممکن است
بهتر از
راه حل های دیگر کار کنند. ولی برای این منظور کافی است که راه حل ها کار کنند.
بهتر است چندین راه حل گوناگون یافته شود تا اینکه فقط بهترین راه حل پیدا شود.
این نکته را فراموش نکنید که برای
حل مسأله فرضیاتی در اختیار دارید. منظور شناخت فرایندهای اجزاء در حل مسأله است.
به همین دلیل بیشتر به دنبال شناخت ارتباط اجزاء با یکدیگر باشید. در اینجا طراحی
فرمول در واقع مورد خاص از حل مسأله است. این امر به مفهوم درک بر پیوند دادن
اجزاء به نحو مطلوب، برای هدف های خاص می باشد. طراحی یک مسأله با یک وضعیت آغازین
به وضوح تعریف شدن است. (آنگونه که در حل مسأله مطرح است) بلکه بیشتر علائم و
نشانه هایی در مسأله وجود دارد که وضعیت آغازین را در راستای یک هدف کلی نشان می
دهد.
برای نمونه ممکن است اجزاء یک
مسأله به ترتیب مشخص در مسأله گنجانده شده باشند و شما باید اجزاء مسأله را در جای
معین قرار دهید. نوع مفیدی از مسائل، مسائل فیزیک ومکانیک هستند که ساختگی و از
نوع محدودند. مثل یک ماشین چمن زنی که کار خاصی انجام
می دهد. دراینجا چندین عوامل مختلف را به طرز صحیح در کنار هم قرار می دهیم.
اکنون متوجه شدید که یک مسأله می
تواند به چندین صورت و شکل بازگو شود. اما روند حل هر مسأله با توجه به فرمول
کلیشه ای آن
می باشد و اجزاء باید در جای مناسب خودشان در فرمول گنجانده شوند. مانند درست کردن
یک پازل یا به هم چسباندن اجزای یک ماکت هواپیما.
اساس این روش بکارگیری واحدهای مجزا در یک فرمول کلیشه ای و خاص است که شامل فرایندهای اساسی گزینش وتلفیق می شوند. البته بنیان هر فرمول پردازش اطلاعات است. یعنی با قرار دادن اعداد عناصر مختلف در یک فرمول نتیجه ی نهایی حاصل می شود. مانند اینکه شما به وسیله ی یک ماشین حساب چهار عمل اصلی را روی چند عدد به روشی خاص انجام می دهید.
اگر یک مسأله ی فیزیک را به کامپیوتر بدهید، کامپیوتر چگونه این مسأله را حل می کند. مسلما تا زمانی که تمام اطلاعات را به کامپیوتر ندهید، کامپیوتر نمی تواند فرمول مورد نظر را گزینش کند. هر چه اجزاء اطلاعات مسأله به کامپیوتر داده می شود. در آخر کامپیوتر متوجه می شود که از چه فرمولی باید استفاده کند و قصد و هدف اصلی مسأله چیست.
درخت حافظه:
یکی از مهمترین کارهایی که باید در
سیستم مطالعه کاربردی انجام دهید، ثبت اطلاعات و استفاده ی صحیح و به جا از
آنهاست.
دانش آموز برای یادگیری، یاد سپاری و تداعی بهتر آموخته ها، نیاز به الگویی دارد.
الگوی یادآوری که ما به شما معرفی می کنیم
درخت حافظه است. همواره به یاد داشته باشید در طول مراحل مطالعه کاربردی
باید از درخت حافظه استفاده کنید و اطلاعات اصلی و فرعی را ثبت کنید.
روش بکارگیری از تکنیک درخت حافظه به این صورت است:
در هنگام شروع مطالعه از تکنیک درخت حافظه در یادداشت برداری کمک بگیرید. یعنی موضوع اصلی را به عنوان ریشه ی درخت و نکات اصلی و فرعی را به عنوان شاخه های اصلی و فرعی ترسیم کنید و در پایان یادداشت نویسی، سعی کنید میزان درک خود را آزمایش کرده و خلاصه ی درس را در گوشه ی صفحه یادداشت، به زبان ساده بنویسید.
اکنون اطلاعاتی را بدست آورده اید
که در درخت حافظه ثبت
کرده اید. یعنی موضوع اصلی را در تنه ی درخت بنویسید و
نکته های اصلی دیگر را به عنوان شاخه های اصلی ترسیم کنید. سپس نکته های فرعی را
که مربوط به یکی از موضوع های اصلی
می باشد به ترتیب مراحل مطالعه به شاخه ها بیفزایید و سرانجام با سازماندهی مجدد،
این الگوی یادآوری (درخت حافظه) نواقص و کمبودها را تکمیل کنید و با دقت این
اطلاعات را مطالعه کنید.
این تکنیک به دانش آموز کمک می کند تا حین خواندن مطالب به ذهن، آنها را سازماندهی و نظم بدهد و به طور منسجم و سازمان یافته اطلاعات را دسته بندی کند.
مسأله: انتخاب عملیات
آیا وقتی با مسأله ی ریاضی مواجه
می شوید، ذهنتان خوب کار
می کند. هر مسأله با مسأله ی دیگر فرق دارد. بسیاری از مسائل نیازمند انجام چند
عمل هستند. (جمع و تفریق، ضرب و تقسیم)
دانستن اینکه چه عملی را برای حل هر مسأله لازم است، کلید حل آن مسأله است.
برای حل هر مسأله ابتدا باید مسأله را به دقت بخوانید و سپس تصمیم بگیرید: چه چیزی
می دانم؟ و پاسخ آن چیست؟ نکات کلیدی در درک و حل مسأله کمک می کنند آن را کشف
کنید. اما راه حل مسأله به شیوه ی حدس و بررسی شما بستگی دارد.
البته گاهی مسائل چند مرحله ای
هستند و نیاز به تجزیه ی دقیق دارند. وقتی مسأله ای را درک می کنید، بیشتر این
مراحل را در ذهن خود انجام می دهید. به هر حال زمانی که با مسائل پیچیده، مواجه می
شوید با خطاهایی مواجه خواهید شد که تنها پاسخ بخشی از مسأله را
می دانید.
در حل مسأله چند مرحله ای، بهترین شیوه برای حل آن تجزیه ی مسأله به چندین قسمت و یافتن مسائل راه حل نهایی است.
طبقه بندی اطلاعات:
برای فهم طبقه بندی اطلاعات، ذهن دانش آموز را به نظم وسایل آشپزخانه معطوف کنید. برای مثال وقتی که قاشق ها و کاردها و چنگال ها و دیگر وسایل خانه را جدا کرده و سر جای مخصوص خودش قرار می دهید. همچنین از آنها بخواهید مواد غذایی داخل یخچال را مرتب کنند. می توانید کتاب های قفسه ی کتابخانه را هم مرتب کنید. همچنین جوراب ها را جفت کنید و در محل جای خودش قرا دهید. اگر کنترل تلوزیون در جای ثابتی نباشد، همه ی اعضاء خانواده در هر نوبت باید به دنبال آن در یک گوشه ای اتاق بگردند و این کار را مشکل می کند. بنابراین منطقی است که هر وسیله ای سر جای خودش باشد.
مرتب کردن مطالب:
وقتی می خواهید چند جلد کتاب را داخل قفسه قرار دهید، ناچار هستید آنها را مرتب کنید تا کتاب ها به طور خاصی در کنار یکدیگر قرار بگیرند. بسیاری از مفاهیم علمی دارای ترتیب معینی هستند. برای درک مطلب، باید مفهوم ترتیب را درک کنید. می توانید مطالب را بر حسب صفات آنها مرتب کنید. در اینجا هر جزء از مسأله نیازمند ارتباط با جزء دیگر است تا مفهوم خاصی را القاء کند. انجام این مقایسه نه تنها به درک مفهوم کل مطلب کمک می کند، بلکه تجربیاتی در درک اجزاء به هم مرتبط به دست می آورد.
ویژگی های نکات کلیدی:
کلمه یا نکته ی کلیدی همان طور که از نامش پیداست، همچون کلیدی است که بدون آن قفل مطالب باز نمی شود.
سیستم هشت مرحله ای مطالعه:
1- نگاه اجمالی به کل کتاب:
در ابتدای سال تحصیلی که تازه می خواهید شروع به درس خواندن کنید. در این مرحله کتاب را با یک بررسی اجمالی و مختصر به این صورت که بدانید درباره ی چیست؟ چند فصل دارد؟ کتاب چند صفحه دارد؟ هر فصل چند صفحه دارد؟ ارتباط فصل ها با یکدیگری چیست؟ هر فصل چند تیتر اصلی و فرعی دارد؟ مفهوم تیترهای اصلی و فرعی در هر فصل چیست؟ اکنون یک سری سؤالات از این دست را بدست آورده اید. این مرحله ممکن است یک دقیقه طول بکشد، ممکن است دو دقیقه طول بکشد و یا شاید پنج دقیقه یا بیشتر زمان نیاز داشته باشد. مدت زمان این مرحله بستگی به حجم کتاب دارد و باز هم تکرار می کنم بعد از اولین بار هر دفعه که خواستید مطالعه کنید نیازی به انجام این مرحله نیست، فقط یک بار برای اولین و آخرین بار کافی است.
2- بررسی اولیه ی فصل یا یک بخش از کتاب:
در مرحله ی دوم آن فصل یا بخشی را
که قصد مطالعه ی آن را دارید، انتخاب کنید. بعد عنوان فصل را نگاه کنید. تیترها و
جاهایی که
درشت تر از کلمه ها یا جمله های دیگر هستند را مورد توجه قرار دهید و در انتهای هر
فصل هم اگر خلاصه یا نتیجه گیری یا پرسشی وجود دارد به آنها هم نگاهی بیندازید. در
این مرحله به هیچ عنوان متن را نمی خوانید. فقط یک سری اطلاعات اولیه از این فصل
را بدست می آورید تا ذهن نسبت به آن حساس شود. منظور از اطلاعات اولیه این است که
بدانید موضوع مطالب این فصل درباره ی چیست؟
3- سؤال گذاری:
در مرحله ی سوم با توجه به اطلاعاتی که در مرحله ی دوم از فصل مورد نظر بدست آورده اید، چند سؤال در ذهنتان طرح کنید. شاید این سئوالات خیلی کلی و مبهم باشند و یا شاید اساسا جواب آنها درون متن نباشد. هدف از این طرح کردن سؤال ایجاد تمرکز و کنجکاوی در هنگام مطالعه است. چرا که با این کار در مراحل بعد که خواندن متن را انجام می دهید با تمرکز و کنجکاوی بیشتری مطالب را می خوانید.
ضمنا توجه داشته باشید که این کارها اصلا وقت گیر نیست و به زمان زیادی نیاز ندارد. البته هر کدام از مراحل را چند دقیقه یا چند ساعت و یا حتی یک روز فاصله دادن انجام دهید. چرا که می خواهید ابتدا با کلیات کتاب آشنا شوید.
4- خواندن متن:
در این مرحله به هر نکته ی کلیدی
که می رسید آن را همان لحظه یادداشت کنید. (ساختار درختی) اما در خواندن هر قسمت،
اگر آن را نمی فهمید مکث نکنید و روی آن معطل نشوید و یا به عقب برنگردید که
دوباره آن را بخوایند. اما در این مرحله نکات مهم را به صورت ساختار درختی پشت سر
هم یادداشت کنید. یعنی با این روش به علت پیوستگی حلقه های زنجیر مطالب به هم
پیوسته (علت و معلول) اطلاعات را به راحتی به حافظه می سپارید و به آسانی یادآوری
می شوند.
تمرین حس بیان:
ابتدا یک پاراگراف (متن
کوتاه) را به صورت عادی بخوانید.
دقت کنید که هر کلمه را در ثانیه ی اول ساعت و کلمه ی بعدی را در ثانیه ی دوم ساعت
(تیک/ تاک) بخوانید و ادامه دهید و ته خودکار را در هر کلمه روی میز بزنید. بعد از
اینکه متن کوتاه تمام شد، یک بار دیگر با همان روش اما کمی تند تر بخوانید. سعی
کنید هنگامیکه سرعت خود را کمی تند تر می کنید، مانند فاصله ی درخت ها که با فاصله
های مساوی کاشته می شوند. ایندفعه فاصله ی درخت ها را کمی به هم نزدیک تر کنید. یعنی
ضرباتی که با انتهای خودکار به میز می زنید، هماهنگ و مساوی یکدیگر باشد.
نکته: متن کوتاه را در پنج نوبت بخوانید ودر هر نوبت سرعت را کمی تند تر کنید.
اکنون آمادگی آن را دارید که متن را با حس های مختلف بخوانید. سعی کنید در هر نوبت از خواندن با یک احساس خواص بخوانید:
1- احساس معمولی
2- احساس خوشحالی
3- احساس ناراحتی
4- احساس غصه
5- احساس عصبانیت
6- احساس سرعت و...
نکته: اکنون می توانید متن دلخواهی را با ترکیب حس های مختلف بخوانید.
اکنون سعی کنید متنی را که
می خوانید با ریتم مناسبی بخوانید.
برای مثال جمله ی حسن به مدرسه ی می رود که ریتم آن می شود. (با- بام - - با - -
بام– با – بام - - بام – با – بام ) یعنی با ته خودکار ریتم ایجاد کنید. یادتان
باشد که کلمات ایرانی چه نوشتن و چه خواندن آنها باید ریتم (آهنگین) داشته باشد.
برای مثال برای نوشتن کلمه ی شنا، سعی کنید هنگام نوشتن ریتم آن را بگویید.
بنابراین این ریتم نوشتن کلمه ی شنا اینگونه می شود. (بام – بام – بام – بام )
یعنی کلمه شنا از سه حرف (ش – ن – ا ) تشکیل شده است. اما به خاطر
دندانه ی حرف شین ما برای نوشتن چهار موج ایجاد می کنیم.
(1- 2- 3- 4)
تقلید صدا:
اگر خواندن متن درس برایتان کسل کننده شده است، می توانید ابتکار به خرج دهید. مثلا از صدای کارتون هایی که دیده اید تقلید کنید و متن را با صدای کاراکتری خاص بخوانید. با این کار تنوع و خلاقیت در خواندن درس جذابیت بیشتری ایجاد می کند. شاید هم روزی دوبلور رادیو و تلوزیون شدید و توانستید با صدایتان به مردم خدمت کنید.
5- بازنگری:
در این مرحله نکاتی که در مرحله ی قبل یادداشت کرده بودید را یک بررسی مجدد کنید. یعنی ببینید با دیدن این نکات می توانید جملات و مطالب مربوط به آن را به یاد آورید یا نه؟ اگر نتوانستید، مجددا به متن مراجعه کنید.
6- یادآوری:
در این مرحله مطالبی که در مرحله ی چهارم یادداشت کرده اید را بر روی طرح شبکه ای یا درخت حافظه دسته بندی و سازماندهی کنید.
7- طرح سئوالات امتحانی:
در این مرحله یک امتحان از خودتان بگیرید. یعنی الگویی که در مرحله ی قبل رسم کرده بودید و متشکل از نکات کلیدی است، ارتباط نکات کلیدی را در کل و جزء یادآوری کنید.
8- مرور درس:
در این مرحله الگویی که رسم کرده بودید را همانند یک معلم برای خودتان یا شخص دیگر توضیح دهید.
اطلاعات اولیه:
برای کسب اطلاعات اولیه باید دقت
کنید که این اطلاعات،
ویژگی های لازم را داشته باشد. باید به خاطر داشته باشید که اطلاعات اولیه قرار
است در دانش آموز شور و رغبت ایجاد کند. اطلاعات اولیه به شکلی خوب و دوست داشتنی
شوق دانش آموز را برای فراگیری بیشتر افزایش می دهد.
هر چقدر می توانید اطلاعات اولیه،
سطحی و ابتدایی باشند. مثلا قبل از اینکه فرمول فیزیک را تدریس کنید به دادن
اطلاعات اولیه در
مورد اجزائ تشکیل دهنده ی فرمول صحبت کنید و ارتباط آنها را با یکدیگر توضیح دهید.
هر چقدر اطلاعات اولیه دانش آموز در
زمینه ی یک موضوع بیشتر باشد، خود به خود تمرکز بهتری خواهد داشت. این همان ارتباط
و علاقه و میل به فراگیری است. بنابراین وقتی می خواهید موضوعی را درس دهید،
یکباره به سراغ فرمول مسأله نروید.
نقش حالت ها در تمرکز حواس:
هنگام مطالعه باید از لحاظ جسمی و
ذهنی آماده باشید. باید حالت های خاصی داشته باشید که با عملکردتان هماهنگ باشد.
روانشناسی
حالت ها و رفتارها را شرح می دهد.
اگر می خواهید مبارزه کنید، ابتدا باید حالت جنگیدن را به خود بگیرید. اگر می خواهید جسمی را از زمین بلند کنید، ابتدا باید وضعیت پاها و دست ها در شکل و حالت مناسبی باشند. اگر می خواهید مطالعه کنید باید ذهن و جسمتان را آماده کنید. معلمی را به خاطر بیاورید که مطالب را به زبان خوشایند به شما انتقال می دهد
وقتی که مشغول خواندن هستید، مانند همان معلم مطالب را به شکلی زیبا برای خود بیان کنید و در خود علاقه ایجاد کنید. (حس و حالت)
یادداشت برداری در کلاس:
دانش آموزان معمولا به شیوه ی
سنتی، جمله های معلم را یادداشت
می کنند. با نوشتن سخنان معلم، عملا از گوش دادن و درک جمله ی بعدی غافل خواهید
شد. دانش آموزان باید به صورت اشاره ای مختصر، واژه های کلیدی را یادداشت برداری
کنند. اینگونه می توان هم زمان با تدریس معلم، یادداشت برداری کنید. با این کار
ذهن
دانش آموز
همچنان باز و گسترده و خالی نگه داشته می شود و لحظه به لحظه نکته ای را که فرا می
گیرد یادداشت برداری می کند.
دانش آموز باید یادداشت برداری را جدی بگیرد. نه اینکه به خودش بگوید من همه ی این مطالب را هم اکنون به خاطر می سپارم و نیازی نیست که یادداشت کنم و...
صدای یکنواخت:
معلمانی هستند که صدای یکنواختی دارند و موقع تدریس بی تحرکند. این حالت باعث می شود که دانش آموزان تمرکز حواسشان را از دست بدهند و ذهنشان را در مسیر و جاهای دیگر مشغول کنند.
تنفس عمیق:
با تنفس عمیق هم جسمتان سرحال و شاداب می شود و هم تمرکز حواس بیشتری پیدا می کنید.
تمرین پرورش آگاهانه ی فکر:
برای تمرکز فکر توصیه می شود، پرش آگاهانه ی فکر را انجام دهید. دانش آموز به این شکل یاد می گیرد که هر زمان روی یک موضوع خاص فکر کند و به سرعت فکر خود را به موضوع دیگری متمرکز کند.
کنترل تفکر:
گاهی اوقات به مسائلی فکر می کنید
که نیازی بر تفکر روی آن
مسأله ی خاص ندارید و یا اینکه فعلا نباید به آن موضوع فکر کنید. برای اینکه
بتوانید افکار خود را مهار کنید. فکر کنید بر قطاری سوار هستید و داخل یک کوپه ی قطار
نشسته اید و نباید به کوپه های دیگر قطار سرک بکشید و یا اینکه فکر کنید. اگر لازم
است به موضوع خاصی فکر کنید. سعی کنید زمان خاصی را برای فکر کردن روی آن موضوع در
نظر بگیرید. سپس ابعاد مختلف موضوع را بررسی کنید و در آخر نتیجه گیری کنید. در
آخر اگر نتوانستید راه حل مناسبی برای آن موضوع بدست بیاورید با یک فرد خبره و با
تجربه در آن زمینه مشورت کنید.
اصول مطالعه و فراگیری بهتر:
1- اصولی که قبل از مطالعه باید رعایت کنید:
الف- حفظ آرامش (دوری از استرس، سر و صدا و...)
ب- تخمین انرژی لازم
2- اصولی که هنگام مطالعه باید رعایت کنید:
الف- به طور کلی این فصل یا این پاراگراف درباره ی چه موضوعی است؟
ب- نکته های اصلی موضوع چیست؟
پ- ببینید، چگونه موضوعات اصلی با موضوعات فرعی ارتباط برقرار می کنند.
3- اصولی که باید بعد از مطالعه رعایت کنید:
الف- نحوه ی پیوند خوردن موضوعات اصلی با موضوعات فرعی
ب- یادآوری اطلاعات جدید و ارتباط آن با اطلاعات موجود در ذهن
پ- نتیجه گیری
آیا کلمه واژه است یا چیستان:
مسلما هر کلمه ای می تواند مفاهیم متنوعی را در ذهن ایجاد کند. مثلا اگر شما از یک مربع صحبت می کنید. معلوم نیست منظور یک مربع روی کاغذ با ابعاد کوچک است یا یک زمین کشاورزی در روستا و یا یک زمین تجاری در شهر و... همینطور وقتی از یک ساختمان صحبت می کنید با مشخص کردن کاربرد آن (تجاری، کارخانه، خانه و...) نقش آن مشخص خواهد شد.
دانش آموز می تواند بین زنجیره ی اطلاعات، ارتباط برقرار کند:
دانش آموز باید بتواند بین حلقه های این زنجیره ی اطلاعات ارتباط برقرار کند. به این ترتیب کلید واژه ها را به یکدیگر متصل می کند (مثل ارتباط خیابان های اصلی و فرعی با یکدیگر)
هنگامیکه دانش آموز ارتباط بین زنجیره ی اطلاعاتی را شناخت، معنایش این است که مطلب را به خوبی درک کرده است.
نگاه اجمالی و دقیق:
از روش نگاه اجمالی به مطالب
استفاده کنید و به دنبال کلمات مهم (کلید واژه ها) باشید. وقتی به کلید واژه
برخوردید، کمی مکث کنید
(3 تا 7 ثانیه) و از خود بپرسید: (درباره ی این موضوع چه چیزهایی می دانم؟)
راه های مهم درس:
1- استدلال کنید
2- تجزیه و تحلیل کنید (ارزیابی مسائل مهم)
3- دلیل بیاورید
4- فرض کنید
5- محاسبه کنید (راه رسیدن به جواب)
6- نظر خود را بگویید
7- مقایسه کنید (چه مواردی با یکدیگر ارتباط دارند، چگونه ارتباط دارند)
8- شناخت تفاوت ها
9- علت را توضیح دهید
10- بحث کنید
11- شرح دهید
12- نتایج را بیان کنید
13- ارزیابی کنید (پیدا کردن نکات کلیدی)
14- توضیح دهید (بیان روشن موضوع)
15- بیشتر تحقیق کنید
16- با مثال و نمودار توضیح دهید
17- تفسیرکنید (رابطه ها را پیدا کنید)
18- ماجرا را شرح دهید
19- رئوس مطالب را بیان کنید
20- خلاصه گویی کنید
21- پیش بینی نتایج احتمالی
22- از شواهد اثبات کنید
23- ارتباط بین اجزای درس را پیدا کنید
24- مفاهیم را در تقابل یا قیاس با یکدیگر قرار دهید
25- از سر نخ ها و تفکرات استفاده کنید
26- نسبت به اشارات و نکته ها آگاه باشید
27- به دقت به ساختار جمله بندی سؤال دقت کنید
28- بازنگری کنید
29- پاسخ گویی به طور شفاهی
30- خلاصه ای از هر چه می خوانید تهیه کنید
31- دقت کنید از اصل موضوع اصلی منحرف نشوید
32- سعی کنید بفهمید سئوالات از شما چه می خواهند
33- سئوالات را حدس بزنید
34- هر چند دقیقه یک بار یک فرصت کوتاه (3 تا 7 ثانیه) به خودتان بدهید
35- مرور خود را بر تمرین پاسخگویی به سئوالات متمرکز کنید
36- خودتان تعیین کننده ی معیارهای مطالب باشید
37- خود را بیازمایید
38- از همان آغاز مطالب را با یکدیگر ارزیابی کنید
39- بین مطالبی که یاد گرفتید، ارتباط برقرار کنید
40- اکنون نوبت تلفیق اطلاعات با یکدیگر است
41- نتیجه ای که هر مطلب دارد را در نظر بگیرید
42- فواید دسته بندی اطلاعات
43- زمانی را برای تفکر بر روی روابط اجزاء با یکدیگر بگذارید
44- قبل از هر چیز علل یا عوامل را در مطلب کشف کنید
45- گردآوری همه ی اطلاعات در یک ساختار درختی
46- به فواید این مطلب بیندیشید
47- احتمالات مختلف را بسنجید (واقع بین باشید)
48- فکر های مختلف را بکار بگیرید
49- فراز و نشیب های مطلب را درک کنید
50- مطالب را به قسمت های قابل کنترل تقسیم کنید
51- دستورالعمل مطلب را تنظیم کنید
52- سهم هر جزء را با یکدیگر در نظر بگیرید
53- نکات مهم و طرح اولیه مسأله را آماده کنید
54- باید بدانید دقیقا چه مطلبی را آموخته اید
55- هر مشکلی را فرصتی برای بهبود شرایط در نظر بگیرید
56- موقع خواندن خلاصه برداری کنید
57- منطقی ترین دسته بندی را انجام دهید
58- به تفسیر یافته های خود توجه کامل داشته باشید
59- نحوه ی یادگیری خود را با دیگران مقایسه کنید
60- مطالبی که می دانید نسبت به آنها ضعف دارید، دقت بیشتری کنید
61- مشتاقانه توصیه ها را جدی بگیرید
62- پاسخ گویی به سئوالات را تمرین کنید
63- در جستجوی انتقادات باشید
64- سعی کنید بفهمید سئوالات چه منافعی دارند
65- همانطور که مشغول خواندن سئوالات هستید، اصلاحاتی انجام دهید
66- پس از خواندن متن، فواید مطالب را جستجو کنید
67- اگر باز هم لازم است به مرتب کردن پاسخ ها بپردازید
68- اهداف نویسنده را شناسایی کنید
69- سیستم شناسایی مؤلف را شناسایی کنید
70- به دستورالعمل های مؤلف دقت کنید
71- به طور منظم شیوه ی ارائه ی اطلاعات موجود را مورد تجدید نظر قرار دهید
72- محرک های هر جزء را شناسایی کنید (ارتباط یک جزء با جزء دیگر)
73- چندین سؤال منطقی در نظر داشته باشید
74- برای هر مسأله دلیل منطقی پیدا کنید
75- ساختار منظم عددی برای پاسخ داشته باشید (ارتباط زنجیر وار)
76- مدیریت بر زمان و عملکرد (تنظیم وقت)
خلاصه نویسی:
خلاصه نویسی یعنی فشرده کردن یک
متن کم و بیش طولانی به
کوتاه ترین مقدار ممکن. این کار مستلزم درک جوهر متن و در
درجه ی اول مستلزم درون سازی کامل موضوع آن و سپس آفرینش یک رشته فرمول های خلاصله
ای است که به روشنی حاوی
اندیشه های اساسی موجود در آن باشد.
در آغاز برای خلاصه کردن باید از متن کمک بگیرید. سپس باید بکوشید تا فقط به یاری حافظه آن را خلاصه کنید. سپس به بهبود ترکیبات ذهنی (اولویت بندی) دقت کنید. عجله نکنید و محتوای درس را تا می توانید یک دست و روشن ثبت کنید.
روش تقسیم و منها و لوزی برای فهمیدن درس:
در این روش تقسیم، ابتدا مطلب مورد مطالعه را به چند قسمت مجزا تقسیم می کنیم و هر بخش را به طور مجزا مطالعه می کنیم و بعد از یادگیری هر قسمت اجزای مختلف را به ترتیب پلکانی با یکدیگر مقایسه می کنیم و عوامل ارتباط هر بخش را با بخش دیگر بررسی می کنیم. اما در روش منها، ابتدا یک جزء اصلی را منها کرده و کنار می گذاریم و اجزای دیگر را با توجه به جزء اصلی با یکدیگر مقایسه می کنیم. برای مثال اگر بخواهید نقش قلب را در بدن بشناسید. ابتدا عضو قلب را از اجزای دیگر منها می کنید و هر عضو دیگر را با توجه به کار کرد قلب مورد مطالعه قرار می دهید. یعنی قلب با هر یک از اجزاء بدن قیاس می کنیم و در پایان نتیجه گیری می کنیم.
اما در روش لوزی ابتدا شروع مطلب را شناسایی کرده و به تدریج دامنه ی اطلاعات خود را درباره ی موضوع مورد نظر پیدا کرده با یکدیگر مقایسه می کنیم. به تدریج حجم اطلاعات بیشتر می شود و هنگامیکه به انتهای یادگیری (نتیجه گیری) می رسید از حجم اطلاعات کاسته شده و نتیجه ی اصلی را بدست خواهید آورد.
چگونگی احاطه بر درس:
1- آگاهی از نقشه های ذهنی نویسنده (درک مطلب)
2- بررسی دقیق نظام پنداره
3- یافتن عناصر و مباحث بحث
4- تقسیم مطالب به مراحل کوچک تر و کنترل پذیر
5- ایجاد مهارت ارتباط بین مطالب
6- استفاده از کانال های تجسمی
7- تفسیر نمودن و اداره کردن مطالب
8- توجه به نقطه نظرهای گوناگون
9- شیوه های درک مسائل مختلف
10- شناسایی قصد و هدف مجموعه ی مطالب
11- ایجاد باورهای ذهنی متعادل
12- احساس و برداشت شخصی از مأموریت مطلب
13- برداشت یا پنداره ی شخصی از نظام وسیع تری از موضوع
14- پیدا کردن نقش هر جزء در ارتباط با اجزاء دیگر
15- همخوانی اجزاء مطلب در بخش های مختلف درس
16- روابط میان اجزاء مطلب در ارتباط با هدف
17- سطح منطقی مطالب در چهارچوب درس
18- هماهنگی بین نتایج و کاربردهای گوناگون مطلب
مسائل کلی درس:
1- اهداف چگونه اجزاء را درک می کنند (ادراک مرتبط)
2- روابط اجزاء در یک روند مشترک چگونه است (شیوه ها و شگردها)
3- چگونه اجزاء درس در کنار یکدیگر قرار می گیرند (معیار گروه منسجم)
4- نسبت تقابل اجزاء درس با یکدیگر
5- نسبت تضاد اجزاء با یکدیگر
روش حل مسأله: (آغاز و پایان مسأله)
1- شناسایی فضای مسأله
2- مشخص نمودن اجزاء در محدوده ی فضای مسأله
3- شناخت شرایط موجود و هدف مسأله
4- شناخت راه مناسب برای رسیدن به هدف (الزامات اصلی و فرعی)
5- شناخت روابط و عملکرد اجزاء در کنار یکدیگر (مجموعه عوامل)
6- تدوین خط مشی حل مسأله (راه حل منسجم)
7- پیدا کردن راه حل مناسب با توجه به شرایط (یافتن دستورالعمل)
8- ارزیابی نیازها در حالت مطلوب (تجزیه در برابر تلفیق)
9- چگونگی ارزیابی و داوری مسأله (ضوابط و معیارها)
10- مفهوم مأموریت سازمانی برای حل مسأله (ترکیب کردن اجزاء)
11- راه یا خط مشی رسیدن به هدف
12- شناخت ابعاد گوناگون مسأله (شناخت روش ها یا راه حل های دیگر)
13- سلسله اقداماتی که باید رعایت شود
14- متعادل ساختن روابط اجزاء با یکدیگر (دقت در محاسبه)
15- مدیریت کردن اجزاء یک مسأله (یافتن و حل مسأله)
16- شناخت علت های اصلی و سبب های ناگزیر در حل مسأله
17- یافتن نظام مناسب (شناخت فرمول خاص) برای حل مسأله
18- همسویی وهدایت اجزاء مسأله برای رسیدن به یک هدف (نتیجه گیری ها)
19- رهبری و ارتباط مؤثر بین اجزاء مسأله
20- مهارت طرز استفاده از اجزاء مطلب برای رسیدن به هدف
21- شناخت بهتر روابط اجزاء با یکدیگر
22- شناخت الگوی راه حل
23- ارزیابی و تقویت اجزاء با یکدیگر (چگونگی رابطه ی پیوند اجزاء با یکدیگر)
هر کدام از دانش آموزان با درجات
متفاوتی بر درس تسلط می یابند. توانایی دانش آموز در تعامل اجزاء درس با یکدیگر
تعیین کننده است. این شیوه به دانش آموز کمک می کند تا به مهارت های بنیادی
دست یابد. در اینجا یافتن مشکلات و ارائه ی راه حل ها در چهارچوب مفهومی درس اهمیت
دارد.
بعد از مرور کلی مطمئن شوید که نکته های اصلی مربوط به درس را آموخته اید. به تدریج وارد جزئیات شوید. سپس توجهات منطقی مربوط به درس را مرور کنید و اهمیت تسلط بر مهارت های جدید را بفهمید و درباره ی کاربرد صحیح مهارت تفکر کنید. برای مثال در درس فیزیک فرمول مسأله ماشینی است که با سرعت 80 کیلومتر بر ساعت حرکت می کند. چه فرقی با فرمول مسأله ای که یک وزنه ی 10 کیلویی از فاصله ی 100 متری به سمت زمین رها می شود، خواهد داشت. مسلما در مسأله ی اول اصطحکاک اهمیت دارد و در مسأله ی دوم نیروی جاذبه نکته ی کلیدی است. اکنون کاربرد واقعی مسأله ی مورد نظر را در یافته اید.
مطالبی که خوانده اید با نظم وترتیب مشخصی دسته بندی کنید. باید برای انجام این کار دلیل بیاورید. نکته های اصلی درس را خلاصه کنید و نکات اصلی و فرعی را مشخص کنید. سرانجام چهارچوب کلی درس را مشخص کنید و توضیح دهید که درس چه کاربردهایی خواهد داشت. مطمئن شوید که هیچ نکته ای جا نیفتاده است.
عامل پرخوری و پرخوابی:
لقمان حکیم به فرزندش سفارش کرد: فرزندم! اگر معده پر گردید، تفکر به خواب می رود و حکمت لال می شود و اعضاء بدن سست می شوند و باعث ضعف ذهن و جسم می گردد. همچنین خواب بیش از حد نیز سبب اٌفت فعالیت مغز و کاهش یادگیری می شود. پرخوری آدمی را کسل، سنگین و مداومت در آن باعث فراموشی زودرس و کاهش حافظه می شود.
نوآوری:(نگاهی جدید به درس ریاضی)
ریاضی را به دنیای واقعی مربوط سازید:
یک شکایت معمول دانش آموزان آن است که مواد درسی که به آنها آموزش داده می شود، آنچنان دور از ذهن و بی معناست که هیچ ارتباطی با زندگی واقعی ندارد. اگر چه بسیاری از مفاهیم و مسائل ریاضی مفید و عملی هستند. اینجاست که معلم می تواند با نشان دادن نقش ریاضی در زندگی واقعی به دانش آموزان کمک کند.
- خرید از بقالی پُر از مسائل ریاضی است. خریداران اجناس را انتخاب می کنند، کل قیمت ها را محاسبه می کنند و غیره.
روش دیگر:
آموختن تقسیم به شیوه ی خلاقانه: هنگامیکه یک بیسکوییت دارید و می خواهید با دوستتان آن را میل کنید چه کاری می کنید. حتما آن را از وسط نصف (تقسیم) می کنید. حالا اگر سه نفر باشید و یا چهار نفر باشید چکار می کنید؟ حتما آن را به سه قسمت یا چهار قسمت (کسر) تقسمیم می کنید.
چگونه در هنگام خرید به تمرین ریاضی بپردازید:
مسلما برای پختن غذا باید مواد
لازم را به تعداد نفراتی که می خواهید غذا تهیه کنید، وزن کنید و مقدار آب، اندازه
ی ظرف، درجه ی
شعله ی اجاق و... را در نظر بگیرید.
با طرح این سئوال ها درک می کنید تا بین مفاهیم مختلف ارتباط برقرار کنید. (شناخت اجزاء و ارتباط آنها با یکدیگر)
تمرین خط:
می توانید با استفاده از آموزش خط و استفاده ی صحیح از جملات کامل مفهوم درک ریاضی در نگارش و زیبا نویسی را درک کنید. یعنی اصول خط خوانا و استفاده ی صحیح از زنجیره ی کلمات به شیوه ی استدلال منطقی و کامل کردن مفهوم مطلبی که انتقال می دهید به درس ریاضی کمک کند.
همینطور هنگام خواندن مطالب در
تحلیل مطلبی که می خوانید به
جنبه های علائم نوشتاری، شنیداری توجه کنید و به خصوص با حس دادن به صدایتان
آنچنان که در نوشته آمده، بیان کنید. یعنی جملات سئوالی، تعجبی و.. را همانطور
بگویید. حالا باید مانند شخصی که تأتر بازی می کند، باید در جای جای ادای کلمات و
خواندن جملات آن را با حس و حالت جمله بیان کنید. حتی گاهی لازم است قسمتی از متن
را آهسته بخوانید و یا جمله ی بعدی را سریع بخوانید. اگر جمله ای امری است به همان
گونه تلفظ کنید و اگر جمله ای باید با صدای بلند یا آهسته خوانده شود، همانطور
جملات را بخوانید. بنابراین در هنگام خواندن مطالب تمام محرکات را به ادراک تبدیل
کنید. باید سعی کنند که مطالعه را به امری جالب توجه تبدیل کنید. دانش آموزانی که
اهل مطالعه نیستند در دروس علمی مانند ریاضیات، فیزیک و شیمی بیشتر شکست می خورند.
شاید لازم باشد با یک مشاور روانشناس تحصیلی مشورت کنید تا شما را در پیدا کردن
بهترین راه حل و علت مشکل کمک کند.
آموزش ریتم به نوآموزان:
تیک تاک ساعت گوش کن با دقت
با یک تیک یک ضرب می زنم به درب
با یک تیک دو ضرب می زنم به درب
با یک تیک سه ضرب می زنم به درب
با یک تیک چهار ضرب می زنم به درب
حالا شناختی ریتم را تمرین بکن تو حالا
با یک تیک یک ضرب بزن به درب
با یک تیک دو ضرب بزن به درب
با یک تیک یک ضرب بزن به درب
با یک تیک سه ضرب بزن به درب
با یک تیک دو ضرب بزن به درب
با یک تیک سه ضرب بزن به درب
و.... شاعر: عبدالله یزدانی
نکته: شناخت ریتم می توانید هر دو طرف مغز را فعال
کند. این کار
می توانید به درک بهتر ریاضی کمک کند. با این کار شما حافظه ی قوی تری خواهید
داشت. همچنین این کار باعث تمرکز حواس را افزایش می دهد.
جدول تمرین ریتم
راست |
چپ |
چپ |
راست |
1 |
1 |
1 |
1 |
2 |
1 |
2 |
1 |
3 |
1 |
3 |
1 |
4 |
1 |
4 |
1 |
1 |
2 |
1 |
1 |
1 |
2 |
2 |
1 |
2 |
2 |
1 |
2 |
1 |
1 |
3 |
2 |
2 |
2 |
2 |
2 |
2 |
1 |
1 |
2 |
3 |
1 |
1 |
3 |
2 |
2 |
3 |
3 |
1 |
1 |
3 |
3 |
3 |
3 |
1 |
3 |
4 |
1 |
1 |
4 |
2 |
4 |
2 |
4 |
2 |
3 |
1 |
4 |
1 |
2 |
2 |
4 |
.... |
.... |
.... |
.... |
نکته: اکنون می توانید هر عدد را بین 1 تا 4 داخل ستون ها قرار دهید و ریتم های جدیدی را بسازید. سعی کنید هر خانه را در یک ثانیه اجرا کنید. مثلا اگر در خانه ی اول عدد (1) نوشته شده است در ثانیه اول یک ضربه بر روی میز بزنید و اگر در خانه ی دوم عدد (3) نوشته شده است در ثانیه دوم سه ضربه بر روی میز بزنید و....
سعی کنید با توجه به ثانیه های ساعت در هر ثانیه اعداد جدول را تکرار کنید. مثلا در ثانیه ی اول یک ضربه و در ثانیه دوم دو ضربه بزنید و...
64
به نام خدا
فکر کن، زندگی کن
گردآورنده: عبدالله یزدانی
سر شناسه : یزدانی، عبدالله، 1353-
عنوان و نام پدید آور : فکر کن، زندگی کن/ گردآورنده عبدالله یزدانی.
مشخصات ظاهری : 82 ص.: مصور (بخشی رنگی)
شابک : 80000ریال 4–36–8739-600–978
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : کودکان، راه و رسم زندگی
موضوع : Children – conduct of life
رده بندی کنگره : 1397 8ف4ی/1631 BJ
رده بندی دیویی : 4/ 170
شماره کتابشناسی ملی : 5114533
ناشر: دوقلوها
گردآورنده: عبدالله یزدانی
چاپ اول: 1397
شمارگان: 1000
شابک:4 – 36– 8739 – 600 – 978
قیمت : 8000 تومان
همه ی حقوق محفوظ است
تلفن: 7010507 – 0919
در مسیر زندگی تلاش کنید تا به مقصد برسید
نکته: برای رسیدن به موفقیت، مسیر مشخصی را تعیین کنید.
همیشه وقت شناس باشید
نکته: کارهای خود را در زمان بندی های مناسب انجام دهید.
هنگام مطالعه مواد غذایی مناسب بخورید
نکته: روزی سه تا پنج عدد پسته، بادام، گردو... بخورید
از ذهن خود به درستی استفاده کنید
نکته: از فکرهای بیهوده اجتناب کنید.
هر روز مطالعه کنید
نکته: کتاب های متناسب با سنتان بخوانید.
امانت داری
نکته: در امانت خیانت نکنید.
با چه افرادی دوستی نکنید؟
نکته: با افراد زورگو دوستی نکنید.
به بزرگترها احترام بگذارید
نکته: ادب و احترام نشانه ی شخصیت افراد است.
هنگام دوستی دقت کنید
نکته: با افراد ناباب دوستی نکنید.
کارهای بد ممنوع
نکته: قبل انجام هر کاری ابتدا فکر کنید و جوانب کار را در نظر بگیرید و بعد آن کار را انجام دهید.
شاد، شاد، شاد
نکته: با دوستان مهربان باشید و از دشمنان فاصله بگیرید.
پیش بینی نتیجه ی کار
نکته: قبل از انجام هر کاری پیش بینی کنید، بعد از انجام دادن آن چه عواقبی خواهد داشت.
بیهوده ذهن خود را خسته نکنید
نکته: سعی کنید وقت خود را با فکرهای بیهوده حدر ندهید.
مطالعه کنید
نکته: هر روز حداقل یک صفحه کتاب بخوانید.
آرزوهای بزرگ نیاز به تلاش دارد
نکته: با رؤیا پردازی نمی توان به موفقیت رسید. باید تلاش کنید.
ذهن خود را در مسیر کارهای درست هدایت کنید
نکته: از کارهای بی فایده بپرهیزید.
اجرای حرکت های ورزشی
نکته: هنگام اجرای حرکت های ورزشی، حرکت ها را به چند مرحله تقسیم کنید.
مسیر اجرای حرکت
نکته: مسیر اجرای حرکت را از قبل پیش بینی کنید. (تصویر سازی ذهنی)
روش استدلال کردن
نکته: آیا روی صندلی ای که سه پایه دارد می نشینی و اگر یک پایه ی آن لق یا شکسته باشد می نشینی. بنابراین هر کاری را که می خواهی انجام بدهی، چهار دلیل برای انجام آن داشته باش.
خوب گوش کن، خوب نگاه کن بعد عمل کن
نکته: ابتدا به صحبت های دیگران خوب گوش کن و خوب و بد سخنان را در نظر بگیر و بعد تصمیم به انجام آن داشته باش.
انسان باید درون خود را از ناپاکی ها پاک کند
نکته: برخی افراد مانند ماشین لباس شویی کثیفی ها را دور خود جمع می کنند.
مانند جاروبرقی عمل نکنید
نکته: مانند جاروبرقی افراد بی تربیت و نادان را سمت خود جذب نکنید.
مانند جارو عمل کنید
نکته: سعی کنید از افکاربد، افراد بد و... دوری کنید.
انرژی درونی تان را کنترل کنید
نکته: هنگام ورزش کردن انرژی حرکتی خود را کنترل کنید و ریتم حرکتی مناسبی داشته باشید.
خیلی مراقب باشید
نکته: قبل از اینکه با فردی دوستی کنید. ابتدا تحقیق کنید، سلامتی اخلاقی و روحی و روانی دارد.
افراد نگران و ناراحت
نکته: هر کس مطالعه و اندیشه اش کمک باشد سختی اش بیشتر است
چه جاهایی باید نه بگویید
نکته: مراقب باشید.
استفاده از تلفن
نکته: از تلفن در مواقع ضروری استفاده کنید.
خرید نان
نکته: برای درست شدن یک نان، زحمات زیادی صرف شده است.
میوه ها
نکته: برای اینکه بدن سالمی داشته باشید، میوه بخورید.
مسواک زدن
نکته: برای داشتن دندان های سالم، مسواک بزنید.
اهمیت مسواک زدن
نکته: مسواک زدن، خنده ی شما را زیبا می کند.
نظافت
نکته: همیشه مرتب و تمیز باشید.
ورزش کردن
نکته: هر روز حدود نیم ساعت ورزش کنید.
خاصیت ورزش چیست؟
نکته: تمیرینات ورزشی باعث تقویت قلب می شود.
مراقبت از طبیعت
نکته: حیوانات را اذیت نکنید و طبیعت را تمیز نگه دارید.
افکار به هم ریخته یا افکار منظم
نکته: سعی کنید، هنگام مطالعه و تصمیم گیری به افکار و اطلاعات ذهنی خود نظم بدهید.
خصلت های خوب
نکته: خصلت های بد را از خود دور کنید.
آدم های ظالم
نکته: آدم های بد، دیگران را مورد آزار و اذیت قرار می دهند.
مراقب باشید گول نخورید
نکته: مراقب باشید گول افراد را
نخورید. شاید شش تا حرف به شما بزند که پنج تای آن درست است و آخرین حرف برای فریب
دادن شما بکار گرفته شود. مثل اینکه غذایی را درست کرده اند و جلوی شما گذاشته
اند. این غذا با بهترین مواد درست شده و فقط عیب آن این است که شور است. یعنی یک
مؤلفه ی آن اشتباه است. آیا از این غذا
می خورید.
مراقب خواهر و برادر خود باشید
نکته: هرگز به خواهر و برادر کوچکتر از خود زور نگویید.
به همکلاسی خود کمک کنید
نکته: سعی کنید با همکلاسی خود با ادب و احترام رفتار کنید.
برای مسافرت به کشتی خوب نیاز دارید یا به یک ناخدای با تجربه؟
نکته: مسلما اگر مهندس، کشتی خوب و مقاومی را نساخته باشد و ناخدای خوب و با تجربه ای آن را هدایت نکند به مقصد نمی رسید. بنابراین این هر دو لازم است.
هنگامیکه می خواهید کاری را انجام دهید
نکته: اگر هنگام انجام کاری تردید دارید با افراد با تجربه و قابل اعتماد مشورت کنید.
مواد غذایی مضر
نکته: برخی از مواد غذایی مانند چیپس و پفک، نوشابه برای بدن ضرر دارند.
به اندازه غذا بخورید
نکـته: برخی از آدم ها هنگام خوردن زیاده روی می کنند.
آدم های سرگردان
نکته: آدم های نیاز به راهنمایی و کمک افراد دیگر دارند.
جوراب لنگه به لنگه
نکته: رفیق بد مانند جوراب لنگه به لنگه است.
دوستی خاله خرسه
نکته: دوست نادان همیشه دردسر درست می کند.
انجام دادن هر کاری مرحله به مرحله است
نکته: هر کاری که می خواهید انجام دهید. مانند درس خواندن (هر کتاب فصل های مختلفی) دارد. یا اینکه در رشد گیاه چند مرحله انجام می گیرد. بنابراین کارهایتان را مرحله به مرحله و با زمان بندی مناسب انجام دهید.
وقت شناس باشید
نکته: کارهای روزانه را روی نظم خاصی انجام دهید.
دوران کودکی، نوجوانی و جوانی
نکته: وقت بسیار مناسبی برای مطالعه دارید. بنابراین این لحظات را از دست ندهید. هر چه بیشتر مطالعه کنید، در آینده موفق خواهید بود. شک نکنید. مطالعه کنید. مطالعه کنید. مطالعه کنید.
برای رسیدن به موفقیت باید تلاش کنید
نکته: اگر بخواهید در آینده، برای جامعه مفید باشید باید چند ساعت در روز مطالعه کنید.
نکات کلیدی هر درس
نکته: هنگام مطالعه کردن نکات کلیدی را یادداشت برداری کنید.
اگر یک انسان چند بدی داشته باشید، باید چکار کنید؟
نکته: اگر فردی صد تا خصلت خوب داشته باشد و فقط دو یا سه بدی داشته باشد. باید با او دوستی کنید یا نه. مسلما چنین فردی برای دوستی مناسب نیست. مثلا اگر دوچرخه ای سالم باشد و فقط پیچ چرخ جلو شُل باشد آیا سوار آن می شوید. یا اینکه آیا در یک سطلی که فقط یه سوراخ دارد آب می ریزید. مسلما چنین کاری دور از عقل است.
زمان بندی مناسب
نکته: در طول روز، هفته، ماه و.... کارهای خود را روی نظم و انضباط انجام دهید تا هنگام امتحان به دردسر نیفتید.
نماز ستون دین است
نکته: از صبر و نماز یاری بگیرید و در هرکاری خدا را یاد کنید.
لباس مناسب
نکته: هنگام ورزش (مثلا بازی فوتبال) لباس مناسب بپوشید.
عبور از خیابان
نکته: هنگام عبور از خیابان مواظب ماشین ها، موتور سیکلت ها، دوچرخه سوار ها و... باشید. همینطور باید هر دو طرف خیابان را نگاه کنید. یعنی اول به راست و بعد به چپ نگاه کنید و بعد از خیابان عبور کنید.
مسخره کردن دیگران
نکته: اگر دیگران را مسخره کنید، تنها می شوید.
خصلت برخی از آدم ها
نکته: برخی از آدم ها با حرف هایشان دیگران را ناراحت می کنند.
خصلت برخی از آدم ها
نکته: برخی از آدم ها به دیگران زور می گویند.
خصلت برخی از آدم ها
نکته: برخی از آدم ها مثل مار خوش خط و خال با حرف های به ظاهر جالب سعی در خورد کردن شخصیت دیگران هستند.
خصلت برخی از آدم ها
نکته: برخی
از آدم های با حرف های فریبنده، دیگران را گول
می زنند.
خصلت برخی از آدم ها
نکته: برخی آدم ها زورگو هستند و به دنبال دعوا هستند و به اصطلاح به دیگران چنگ و دندان نشان می دهند.
نعمت های خداوند
نکته: محیط زیست را آلوده نکنید.
طبیعت
نکته: با طبیعت دوست باشید.
مراقبت باشید
نکته: مراقب باشید گول افراد ناباب را نخورید.
نحوه ی انتخاب دوست
نکته: دقت کنید، فردی که می خواهید با او دوست شوید با دیگران چه رفتاری دارد. بعد تصمیم بگیرید که با او دوستی کنید یا نه. بنابراین گول چرب زبانی و لبخند افراد را نخورید.
مدرسه
نکته: هنگامیکه مدرسه هستید. جلوی درب مدرسه تجمع نکنید.
دعوا و خشونت
نکته: هنگام دعوا و مشاجره با دیگران (حتی از دوستانتان با فردی دعوا و مشاجره کردند) مانند آب، آتش را خاموش کنید. نه اینکه خدای نکرده مانند بنزین و نفت آتش را شعله ور تر کنید. یعنی با رفتار و حرف ها و کارهایتان کار را خراب تر کنید.
وظیفه ی بزگتر نسبت به کوچکتر
نکته: اگر بزگتر از خواهر و برادر و یا دوست خود هستید، نقش حمایتی داشته باشید. نه اینکه به او زور بگویید.
مراقب قضاوت کردن دیگران باشید
نکته: هنگام قضاوت کردن مراقب باشید که اعتدال را رعایت کنید.
خصلت آدم های خوب
نکته: آدم های خوب مثل نسیم باد خنک هستند. نه اینکه مثل طوفان و رعد و برق عمل کنند.
استفاده از سخنان مناسب و حرف های شایسته
نکته: هنگامیکه فردی حرف های خوبی می زند، مثل این است که به منظره ی زیبا نگاه می کنید. در این حالت احساس خوبی می کنید و انرژی می گیرید.
بهداشت فردی
نکته: حداقل هفته ای سه بار مسواک بزنید و هفته ای دو بار حمام بروید. همینطور از وسایل شخصی خودتان استفاده کنید.
هنگام مطالعه
نکته: هنگام مطالعه شکل صحیح نشستن اهمیت دارد.
تفریح
نکته: حداقل هر ماه یکبار به سینما و تأتر بروید.
سال جدید
نکته: در سال جدید به یاد فقرا باشید.
خداحافظ عزیزان به امید موفقیت
آرزو می کنم در تمام کارهایتان موفق باشید.