زیبا شناسی در متن


 

 

به نام خدا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زیبا شناسی در متن

 

 

 

نویسنده: عبدالله یزدانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سرشناسه                      : یزدانی، عبدالله، 1353-

عنوان و نام پدید آور         : زیباشناسی در متن / نویسنده: عبدالله  یزدانی.

مشخصات نشر               : ورامین: دوقلوها، 1398.

مشخصات ظاهری           : 32 ص.: 5/14 * 5/21 س م.

شابک                         : 60000ریال748–6432-600–978

وضعیت فهرست نویسی     : فیپا

موضوع                       : خواندن - استنباط

موضوع                       :. Reading comprehension

رده بندی کنگره               : 1050/45 LB

رده بندی دیویی               : 474044/372

شماره کتابشناسی ملی        : 5940991

 

 

 

 

 

 

ناشر: دوقلوها

نویسنده: عبدالله یزدانی

چاپ اول: 1398

شمارگان: 1000

شابک: 7- 48- 8739- 600 - 978

قیمت : 6000 تومان

تلفن: 7010507 - 0919

همه ی حقوق محفوظ است

 

 

 

 

مقدمه.....................................................................5

طبقه بندی مفاهیم متن.................................................7

ویژگی های خاص بحث علمی کدام است؟........................7

چگونه باید بحث علمی را توصیف کرد؟..........................7

واژگان کلیدی...........................................................7

مسأله ی پیش بینی.....................................................7

تئوری قدرت در متن..................................................9

نقش متن در مفهوم علم چیست؟.....................................10

نقش متن در مفهوم کلی چیست؟.....................................11

چیستی زمان در متن...................................................12

نتیجه گیری..............................................................12

استدلال و قیاس.........................................................13

طریقه تقسیم متن........................................................14

چالش های متن..........................................................15

معرفت شناختی متن....................................................16

پاسخ های خردمندانه..................................................18

فرایند تکاملی متن......................................................19

تجربه گرایی متن.......................................................19

تقویت حافظه.............................................................21

جمع بندی بحث؟.........................................................22

ساختار انقلابی متن.....................................................22

منطق شکل گرفتن متن.................................................23

اصل موضوع سازی...................................................24

قیاس در متن.............................................................24

شباهت ها و تفاوت ها..................................................25

توجه به علت.............................................................25

شناخت رابطه ها در متن...............................................26

 

اتحاد در متن..............................................................27

اتحاد در مفاهیم...........................................................28

شکل و فرم متن..........................................................29

آیا می توان ترتیب اجزاء متن را تغییر داد؟........................29

30 اتحاد بین اجزء متن.....................................................

نسبی گرایی اجزاء متن................................................31

در فرایند متن علت به چه معناست؟.................................32

درک کلی از معانی.....................................................32

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

این شاخه از توصیف علم، به حل و بررسی موضوع متن پرداخته است. مسائلی که در مورد کاربرد هر جزء متن با یکدیگر اشاره می کند. به عبارت دیگر علم به مجموعه مفاهیمی که به وسیله ی ساختار درختی با یکدیگر در ارتباطند و به تحلیل عقلانی و انتقادی و نظریه پردازی می پردازد. حلقه ای از سلسله مجموعه مفاهیم مرتبط با یکدیگر که به  تدریج شکل می گیرند.

هیچ فردی نمی تواند بدون توجه به مباحث متن در متن غور کند. این بحث می تواند دیدی عمیق تری نسبت به متن ایجاد کند. از این رو مباحث قابل تعمیم به یکدیگر هستند. این معلول است که علت را به وجود می آورد. در نتیجه روند معلومات و مجهولات تا حدی قابل تسری و توسعه هستند. بر همین قیاس مسائل مرتبط با یکدیگر نوعی معرفت عینی به دست می آورد.

یک مسأله ی مهم در علم، حد و حدود و مرزهای علم است. مسأله ی عملی تا چه مرزهایی امتداد دارد؟ یا به عبارت دیگر مفاهیم علمی چگونه بسط و گسترش می یابد؟ در اینجا اختلاط مفاهیم با وقایع گرایی برجسته می شود. مباحثی که در یک طرح علمی مطرح می شود با سرعتی خاص بر یکدیگر تأثیر
می گذارند.

چنان که اشاره شد، تعیین محور و موضوعات علمی با توجه به گسترش مفاهیم طرح و بحث می شود. به طور کلی مهمترین پرسش های علمی عبارتند از:

بحث علمی چه اهدافی را دنبال می کند؟

نقش مشاهده و آزمایش چه نقشی دارد؟

آیا توضیحات کامل و واضح هستند؟

آیا مباحث علمی قابل اثبات هستند؟

آیا مفاهیم علمی به صورت یک جزء با کل ارتباط دارند؟

قانون کلی چیست؟

بحث علمی چگونه رشد می کند؟

عوامل شناختی علم چه تأثیری بر یکدیگر دارند؟

ارزش هر یک از اجزاء متن نسبت به یکدیگر در چه وضعیتی هستند؟

چه تمایزی میان مفاهیم دیده می شود؟

نحوه ی توجیه اجزاء متن با یکدیگر کدام است؟

ویژگی های خاص بحث علمی کدام است؟

چگونه باید بحث علمی را توصیف کرد؟

آیا مدل های علمی قابل مشاهده هستند؟

رابطه ی اجزاء متن با یکدیگر چگونه است؟

گونه های متفاوت بحث علمی کدام است؟

امید است طرح و نشر این بحث، در فضای متن، در توسعه ی معرفت شناسی متن اهمیت داشته باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طبقه بندی مفاهیم متن:

بحث علمی بر این حقیقت تأکید دارد که یکی از راه های شناخت رازهای متن، بستگی به آرایش اجزاء متن با یکدیگر است. این امر مستلزم آن است که مؤلفه ی مهم متن (ستون اصلی) پیامدهی مهمی را بازگو می کند. به طور کلی بررسی مؤلفه ی مهم در متن، ناخودآگاه به آگاهی در جهان بینی متن کمک می کند. در این مرحله ابعاد و مسائل مختلف متن مورد توجه قرار می گیرد.

 

واژگان کلیدی:

علت اصلی مفهوم یک متن ترتیب واژگان کلیدی با الویت
بندی های منطقی است. یعنی هر ویژگی نسبت به ویژگی های دیگر در چه موقعیتی قرار می گیرد.

 

مسأله ی پیش بینی:

از متداول ترین وظایف علم، بستر سازی در روند تشکیل بحث علمی است. یعنی چگونه آنچه اتفاق می افتد، بر اساس آنچه قابل شکل گیری است.

اما بحث علمی نه فقط درباره ی (چه رخ خواهد داد؟)، بلکه به پرسش هایی مربوط به (چرایی آنچه رخ خواهد داد؟) نیز توجه دارد. در رویارویی با یک بیماری علائم خاص به ما می گوید چگونه این بیماری ایجاد می شود و چگونگی راه درمان آن چیست؟ اگر چه این دو پرسش از یکدیگر متمایزند، اما با هم پیوند دارند. یک راه برای پیش بینی شناخت مفاهیم کلیدی است و کشف علت و معلول به تعبیر دیگر با در اختیار داشتن اجزاء متن، آنچه در حال شکل گیری است، قابل پیش بینی است.

 

 

 

در زیر نمونه هایی که ممکن است با آن برخورد کنید:

خون در بدن گردش می کند به دلیل تحرک قلب.

علت چنگال گربه، جنگیدن با دشمن.

چنگال عقاب، گرفتن شکار.

بال های بلند لک لک، بدون حرکت نگه داشتن بالها و پرواز آرام.

به نظر می رسد که ذهن وابسته به شناختن مدارک موجه است. تا آنجا که باید نقش هر جزء را با اجزاء دیگر شناخت. در واقع شایسته تر است، ارتباط تنگاتنگ اجزاء متن را بشناسید. هنگامی که در جستجوی علتی یک پدیده هستید باید جویای علت ها و معلول ها باشید. این مؤلفه از اموری تشکیل می شود که (الف) باید دارای چه ویژگی هایی باشد تا بتواند ویژگی (ب) را پوشش دهد و نیز روابط این امور نسبت به یکدیگر را در بر می گیرد. بنابراین علت و معلول باید به یکدیگر ربط داشته باشند تا هر یک دیگری را پوشش دهند. پیشنهاد من آن است که وحدت موضوع را کشف کنید.

در نتیجه اجزاء متن قوانین خاصی را دنبال می کنند. اگر این سخن درست باشد، متن مانند موجود زنده عمل می کند.

هر جا علتی تحقق می یابد، همواره مجموعه ای از قوانین و روابط علت را تعیین می کنند. بنابراین علت و معلول تابع قوانینی هستند. و برخی امور، معلول علت دیگری هستند. و این دو امر جدا از یکدیگر نیستند. منظور ارزیابی عملکرد هر جزء است. طبقه بندی اجزاء علم در صدد کشف معیارها و قوانینی است که درون متن وجود دارد.

صرفا برای جمع بندی خواندن متن، منبعی برای توجیه و رهنمود به هدف اصلی باید به اجزاء متن مراجعه کنید. یعنی باید به دنبال شواهد و قوانینی باشید که واقعا در ویژگی های علمی متن موجود باشد.

اگر متن چیزی بیش از توصیف آنچه به صورت دلایل و شواهد وجود دارد، ارائه می کند. محوری ترین موضوعات متن در تقابل با یکدیگر پیش می روند. بالاخره جواب دادن به پرسش ها، به تجربه های جدیدی دست خواهید یافت. به این ترتیب حقایق متن در قلمرو اجزاء متن بسط و گسترش می یابد. اساسا شواهد علمی بر اساس فرضیه ها و پرسش ها و پاسخ ها داوری یا گزینش می شود. ارزش اینگونه تعریف ها آن است که هر رویداد، حالت، روند یا صفت، روند طبیعی را طی می کند. و زمینه را برای تعریف هایی به دقت دنبال می کند. یعنی ساختار یک متن بر اساس ساختن ساختمان در مسیر درجه بندی و روند درک متن پیش می رود . یعنی جمله و اصطلاحات در متن با توجه به قوانین و استدلال در کنار یکدیگر کامل می شود.

نکته: روابط قدرت بین اجزاء متن، یعنی تأثیر هر جزء نسبت به اجزاء دیگر مانند ژنها که مجموعه ای از صفات گوناگون را با یکدیگر دارند.

 

تئوری قدرت در متن:

مناسبات اجزاء متن به صورت رویکردی اجتماعی با گزاره های یک وجهی و چند وجهی در کنار هم قرار می گیرند. با توجه به این اطلاعات و آمار که در اختیارمان قرار دارد، قارد خواهیم بود وقوعشان را پیش بینی کنیم. اکنون این پرسش مطرح است که چگونه اطلاعات ما را قادر می سازد تا شرایط متن را درک کنیم؟ یک رویداد و گزارش در متن نشان می دهد که رویدادها با توجه به یک التزام منطقی ویژگی های خاصی را پدید می آورند. یعنی با توجه به مقدمات و استدلال ها و قیاس ها نتیجه دارای ارزش و اعتبار  می شود. به موضوعی منطقی که به طور مکانیکی مطرح است، پاسخ می گوید.

قوانین در متن، ادعاهایی را مطرح می کنند که نمی توان آنها را به صورت مجزا بپذیریم. در بهترین وضعیت، قوانین به سه رأس مثلت نیاز دارد. یعنی حداقل دو دلیل باید بتواند دلیل اول را اثبات کند و همینطور قوانین متن پیش برود. بر اساس بهترین برآوردها، قوانین علمی بر اساس موقعیتشان ارزابی می شوند که درجه بندی هر جزء مشخص می شود.

 

نقش متن در مفهوم علم چیست؟

مناسبات اجزاء متن به صورت رویکردی اجتماعی باگزاره های یک وجهی و چند وجهی در کنار هم قرار دارند. با توجه به این اطلاعات و آمار که در اختیارمان قرار می گیرد قادر خواهیم بود وقوعشان را پیش بینی کنیم. اکنون این پرسش مطرح است که چگونه اطلاعات ما را قادر می سازد تا شرایط متن را درک کنیم؟ یک رویداد و گزارش در متن نشان می دهد که رویدادها با توجه به یک التزام منطقی ویژگی های خاصی را پدیدی
می آورد. یعنی با توجه به مقدمات و استدلال ها و قیاس ها نتیجه دارای اعتبار می شود. به موضوعی منطقی که به طور مکانیکی مطرح است، پاسخ می گوید. قوانین در متن، ادعاهایی را مطرح می کنند که نمی توان آنها را به صورت مجزا بپذیریم. در بهترین وضعیت، قوانین به سه رأس مثلت نیاز دارد. یعنی دو دلیل، باید بتواند دلیل او را اثبات کند و همینطور قوانین متان پیش برود. بر اساست بهترین برآورد ها، قوانین علمی بر اساس موقعیتشان ارزیابی می شوند که درجه بندی هر جزء مشخص می شود.

 

 

 

 

 

نقش متن در مفهوم کلی چیست؟

متن مانند یک جریان الکتریکی، موضوع را هدایت می کند. یعنی مقصود علم در متن با تعبیر (( اگر...، آنگاه...، شاید...)) بیان
می شود. این کار نیازمند شناخت اولویت بندی هر جزء نسبت به اجزاء دیگر است. یعنی مقایسه اجزاء متن نسبت به یکدیگر.

یعنی دلایل موجهی در اختیار داشته باشیم که مفاهیم متن چگونه یکدیگر را پوشش می دهند. این یک استدلال دُوری است که علل را با معلول هایشان پیوند می دهد که این امر در زنجیره های صرفا تصادفی تحقق ندارد.

این آزمایش فکری را در نظر بگیرید. هنگامی که یک توپ بیلیارد به توپ دیگری برخورد می کند و د ومی به حرکت
می افتد، انتقال (اندازه ی حرکت) از اولی به دومی رُخ م یدهد. چنانچه اجزای متن را خویشاوندان نسبی و سببی فرض کنیم، نسبت هر جزء به اجزاء دیگر به سبب دلایل مفروض خواهد بود. پس به تبع تعلق هر جزء با جزء دیگر به نسبت کل اجزاء مفهوم متن معلوم می شود. بنابراین هرگاه واقعیتی عینیت می یابد که تک تک اجزاء را به خوبی شناسایی کنید تا علم معلوم شود. در این مرحله نسبت ها با یکدیگر معلوم می شود. این امر باید با عقل سازگاری داشته باشد. بنابراین با دقت در جمع آوری آن قراین و شواهد، نتیجه حاصل می شود. برای نمونه چیزی که در اجزاء متن یافت می شود، اصول اصلی، غالب ها، مغلوب ها، فارغ از اخلال ها، تداخل ها، قراین ها، تضادها و... است. از این رو بین آنها ترتیب و ترکیبی خاص حاصل می شود.

شایان دقت است این امر در چارچوب قید و بندها و حدودیت ها سروکار دارد.

صرف نظر از اینکه اجزاء متن به فراخور توانایی ها و ظرفیت هایشان با یکدیگر در تعامل و داد و ستد هستند. این امر همواره به نقش مؤثر و عملی هر جزء متن با یکدیگر دلالت دارد.

چیستی زمان در متن:

اگر چه بسیار زود  با طرح مسأله زمان درگیر بحثی پیچیده، امری نسبی و ذهنی انگاری است. چگونه می توان متن را در مسیر حقیقی دنبال کرد؟

در این طریق عملی ترین و عینی ترین وجه مفهوم متن، همانا اندازه گیری و تعریفی از طول و عرض متن می باشد که بسیار با نوعی نگرش آماری نزدیک به نظر می رسد.

به نظر می رسد با موشکافی اجزاء متن، آرام آرام مفاهیم گنگ و مبهم روشن می شود. به تدریج با تفکیک در کیفیات اجزاء متن همه چیز واضح و روشن می شود.

زمانیکه توانستید با استد لال و استنباط مفاهیم متن را درک کنید. به ترتیب مفهومی ذهنی شکل می گرد. حال با توجه به
اندازه گیری زوایای مختلف متن تنها به سبب تقسیمی ذهنی موضوعات مختلف از یکدیگر تفکیک می شوند و هر قسمت نقش خود را منفک می کند. جالب آنکه امکان احتمالاتی در ذهن به وجود می آید. از قبیل اینکه مفاهیم جدیدی فراتر از متن در ذهن شکل می گیرد. آنگاه در می یابیم هر تغییری می تواند معلول علت ثانویه ای باشد که معلول علت دیگری است. با این همه این تصور که هر قسمتی از متن می تواند نتایجی مستقل داشته باشد. در نهایت بحث را جمع بندی می کنیم و حاصل این کار چیزی جز شناخت اجزاء متن نیست.

 

نتیجه گیری:

قابل توجه است که در مسیر شناخت اجزاء متن، درستی یا نادرستی نتایج با واقعیات متن (اجزاء متن) ارتباط دارد. بلکه روشی است که مدل چیدمان اجزاء متن را که منجر به نتیجه
می شود به ما نشان می دهد که متناسب با معیار عقلانیت است. هر چند حتی اگر کل ازاجزاء متن، به گونه یا روشی خاص با هم ترکیب شده باشند. بی تردید هنگام خوردن غذا با چشیدن طعم غذا به تدریج به اجزاء مختلف مواد غذایی پی می برید و اندازه و مقدار هر کدام را تخمین می زنید. بالاخره با اندازه گیری دقیق مواد مختلفی که برای چختن آن بکار رفته است به علم طبخ غذا پی خواهید برد. در اینجا باید گفت علم زمانی به وجود می آید که شناخت و آگاهی ما نسبت به آن موضوع بیشتر شده است.

آنچه در این نوشتار آمد، تبیین و تحلیلی کوتاه و دقیق از رویکرد عالمانه به اجزاء متن است و نکته ی قابل توجه استقرار دقیق و منطقی اجزاء متن است. یعنی سیر منطقی و بررسی مصداق کها و جزئیات برای رسیدن به کلیات است. یعنی پذیرفتن هر جزءـ نسبت به اجزاء دیگر و سنخیت داشتن و کنار هم گذاشتن اجزاء به روش منطقی است.

 

استدلال و قیاس:

اندیشیدن درباره ی متن بر دو گونه استدلال است. نخست استدلال از طریق استنباط و قیاس و دوم، استدلال از طریق جا گرفتن اجزاء در کنار یکدیگر به شیوه ای صحیح و منطقی. این مسأله مهمترین رخنه در علم است که آن را با شیوه ای منطقی بدست می آوریم. از این رو علم و دانش امری عقلانی است که باید منطق احتمالات را هم در نظر گرفت.

هر گاه اجزاء متن درست در کنار یکدیگر مقارنت پیدا کردند به واقعیت های متن پی خواهید برد. انتظار می رود با توجه به اجزاء متن بتوانید به سئوال ها و جواب های درستی دست یابید. حال ببینیم قوانین متن نظم و ترتیب طبیعی خاصی دارند یا خیر.

یک کارآگاه از گزاره های جزئی،  فرضیه هایی را شکل
می دهد، پرسش هایی را گزارش می کند و به دنبال جواب های منطقی است. هر اندازه بتوانید با پشتوانه ی عقل و منطق
نتیجه ای از این راه بدست می آورد. با این کار راه حل هایی را برای کشف مسأله دنبال می کند.

توجه داشته باشید، حدسیات، تفسیرهای بی مورد و جزئی نگری تصادفی گاهی ذهن شما را منحرف می کند. یعنی علل و دلایل غیر عقلی می تواند استنباط غلط ایجاد کند.

ابتدا سعی کنید با تقسیم بندی صحیح ادعاهای متن را دنبال کنید و نتیجه گیری کنید.

نکته: بیشتر خوانندگان متن مقلدند، یعنی با همان چند استدلال، درستی می پذیرند و بیشتر از آن نمی دانند. با این رویکرد عادت های ذهنی دیگران را دنبال می کنند.

یک متن مانند پلی است که اجزاء آن به درستی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. از همین رو علت و معلول یک رابطه ی حقیقی و واقعی پیدا می کند.

 

طریقه تقسیم متن:

تقسیم بندی اجزاء متن.

تقسیم اجزاء متن به اقسام اصلی و فرعی.

بدیهیات، مفروضات، متشابهات، تضادها و...

شناخت سبب و علت.

تفسیر موضوعات در راستای هدف.

اجزاء متن چگونه ساختار گروهی پیدا می کنند.

وحدت مفهومی.

توصیف موضوع اصلی و قیاس.

کشف هدف متن.

بررسی احتمالات و اینکه چه عواملی بر نتیجه اثر مستقیم دارند.

علایق و اهداف نویسنده.

شناخت چارچوب متن.

ضرورت وابستگی های متن.

رویکرد سیستمی متن.

شکل و نوع ارتباط اجزاء متن.

حق تقدم مفاهیم اصلی.

پیش بینی.

فرضیات.

احتمالات.

و بایدها، نبایدها، اماها، اگرها و شایدها و....

نکته: آیا می توان با سکه شیر یاخط انداختن، موضوعی را کشف کرد. تنها با ذن و گ مان نمی توان به مفاهیم متن دست یافت.

 

چالش های متن:

برخی محققان معتقدند نفوذ در اندیشه ی نویسنده نیازمند شناخت عمیق از مفاهیم اجزاء متن است. به شرط اشتراک اجزاء به
شیوه ی درست و منطقی. از جمله کشف دائمی اوصاف متن و نشاخت وحدت مفهومی به صورت نوعی اشتراکات و کشف هدف اصلی متن است.

از این گذشته، شناخت یک یا چند ویژگی مهم نسبت به تمام مفهومی کلی متن است. ولی پرسش مهم این است که آیا صرف برشمردن انگیزه های ارائه شده دلیل برفهم متن است؟ به همین دلیل ارائه ی معیارها  و بایدهای بینشی و معرفتی با منطق کلاسیک است. با این کار قواعد و ضوابطی که در متن وجود دارد. مدل مفهومی متن را آشکار می  کند.

نکته: پرسش های پایانی، مشورت درباره ی متن است.

 

 

 

 

 

معرفت شناختی متن:

این شاکله ی متن، نمایش معرفت شناختی سلسله مراتب (جزء – کل) متن را نشان می دهد. با بسط مفاهیم عملی و نظری در متن ظرفیت و کارکرد متن نشان داده می شود. این تأیید معرفت شناختی متن مربوط به ماهیت و محتوای اجزاء متن است که تشخیص و اندازه گیری آن بر عهده ی خواننده ی متن است. یعنی تعامل های عملی و تجربی که در متن اتفاق می افتد به شکل داستان گونه کشف می شود.

آنچه من در اینجا می گویم، شکل محتوای متن، بر اساس
داده های ((انتقادی)) بر اساس یافته های بیشری است. ظاهرا دانشمندان عملگرا با تلاش علمی، به ظرایف و پیچییدگی های موضوع دست یافته اند. و آنها را به صورت مکتوب در اختیار ما قرار داده اند. در آخر فایده مندی و کاربرد هر علم را شناخته اند.

این علوم بر اساس مشاهدات، بایدها، نبایدها، فرض ها، قیاس ها و.. کشف و ضبط شده اند. علم نشان می دهد که علوم طبیعی سلسله مراتبی از داده ها و اطلاعات هوشمندی است که به صوت صحیح در کنار هم قرار گرفته اند (چیدمان صحیح) و نتیجه ی خاصی را اعمال می کنند. این امر در چهارچوبب خاصی شکل می گیرد، رشد می کند و به نتیجه می رسد. متجلی شدن چهارچوب مفهومی در این مرحله است. چرا که ساختارها، فرایندها و مانند آن نیز، در سلسله مراتب متن نهفته است. به نحوی که متن مانند یک ارگانیسم زنده به صراحت نشان داده
می شود. عبارت ها و مفاهیم در متن با یکدیگر در تقابل هستند و دغدغه های خاص و نتایج و پیامدهای موضوع با پرسش و پاسخ مرحله به مرحله پیش می رود.

البته در این امر، ساختارها، کارکردها و فرایندها، طرح پدیدار می شود. یقینا ارزابی و قضاوت بر عهده ی قوه ی عقل است. فرض بر این است که متن مانند پیاز لایه لایه به درون و مغز مطلب می رسد. با کنار زدن هر لایه به درون مطلب، هدف اصلی متن نزدیک می شود.

از این رو معنایی شکل می گیرد که در شبکه ی روابطی از اجزاء متن با توجه به الگوی رفتاری هر جزء از متن شکل
می گیرد. مانند مراحل رشد جنین تا مرحله ی تولد. در این حالت، شناخت زنجیره ی اطلاعات ضروری است. اینکه خود متن در فرایند تکاملی با گرایش به سوی افزایش پیچیدگی، پردازش و ذخیره سازی اطلاعات، آگاهی، حساسیت ها، نکته ها، قابلیت ها، خواننده ی متن را به نوعی از خودآگاهی می رساند. فکر نکنید فقط با تخیل و بدون شناخت ویژگی های اجزاء متن راه به جایی خواهید برد. برای این کار نیاز به ذهنی اندیشه ورز دارید. درک تمام مراتب تحلیل، ساماندهی و پردازش ضروریات مورد توجه نویسنده است. آنچه در مورد دستگاه عصبی بدن انسان مصداق دارد. این نمونه ی روشنی ا ست که به شناخت علوم رفتاری (روانشناسی متن) نیاز دارد. این حالتی است که به زبان (ذهن گرایانه) توصیف پذیر است. در واقع شناخت اعمال خاصی است که می تواند در تقابل با اجزاء دیگر متن دارد. زیرا حالات کلی متن، با قید و بندهای اجزاء متن در یک چهارچوب خاصی اتفاق می افتد. شاید با این زبان توصیف پذیر باشد. مانند اهداف یا نیات. این حدودی است که در چهارچوب متن در نظر گرفته می شود.

ممکن است روشن شود که  متن، سیستم غیر خطی پویاست که با توجه به توالی حالات اجزاء متن تا حدودی قابل پیش بینی است. بنابراین توالی اجزاء متن با توجه به ذهن تجربه گرا غالب ریزی شده است. هر جزء متن حالاتی از علت و معلول را به شیوه ای سیستمی توضیح می دهد. مکانیسمی که با شناخت حد و حدود متن در شکل ایستای آن کد بندی شده است. در اینجا قیدها و شرط ها به وسیله ی پرسش ها و پاسخ های قانع کننده بیان می شود. همینکه بدانید متن از ذهن ساختارمند و هدفمند نشأت گرفته است و پرد ازش موضوعات مختلف برای حل مسأله نیاز به ذهن فعال دارد.

پاسخ های خردمندانه:

اینکه علم چیست و متن چگونه مسائل علمی را بازگو می کند. فهم نزاع یا تعامل اجزاء متن در پردازش توزیع شده و موازی که به تحول کلی و نتیجه گیری می انجامد. زیرا ظرافت ها و پیچیدگی های راهبردی متن با جهان بینی خاصی در یکدیگر ادغام می شوند و اجزاء متن با یک نوع همپوشانی در کنار هم قرار می گیرند و به تدریج به تکاملی می رسند که از آن نتیجه حاصل می شود.

هر قدر که جلوتر می روید، رویدادهای متن مفاهیم کلی تر و پیچیده تری را آشکار می کنند. اعم از رفتار یا صفات شخصی هر جزء و تأثیر و تقابل هر یک از اجزائ با یکدیگر چگونه است؟ این میراث از اندیشه و استدلال خواننده ی متن شکل
می گیرد. تجربیاتی که از متن بدست می آورید نشان می دهد که راز و رمزهای متن را بهتر شناخته اید. در اصل در واکنش اجزاء با یکدیگر  به طرزی هماهنگ ترکیب پذیر هستند.

این سئوال دیگری را مطرح می کند. آیا خواننده ی متن به درستی خصلت ها و ویژگی های اجزاء متن را درک کرده است؟ اکنون به سوی محتوی و هدف اصلی متن نزدیکتر شده اید. چرا که دریافته اید طبقات و مراتب مختلف متن چگونه با یکدیگر مرتبط می شوند. این همه نتایج مهمی برای رابطه میان اجزاء متن دارد. اکنون به مرزهای معرفتی علم دست خواهید یافت.

 

 

 

 

 

فرایند تکاملی متن:

فرایند تکاملی متن، یعنی بُعد معرفت شناختی تکاملی برای بقا و قوت مفاهیم واقعی تلقی می شود که به طرزی عقلانی مورد پذیریش قرار گرفته است. حاکی از وجود ارزش هایی است که در متن قرار گرفته است. این حکم قوی در مورد آناتومی متن بیان می شود. به نظر می رسد که متن در بازیافت فهتم اجزاء متن حاصل می شود که راه گفتگوی نویسنده با خواننده ی متن به وسیله ی استقرار اجزاء متن در جای صحیح خودش است که با توجه به نوعی تناسب اندام در اجزاء متن بدست می آید. در آخر جبران نقص های جزئی، یافتنی و قابل تشخیص است.

 

تجربه گرایی متن:

اولین نقطه ی توجه به حس معنای جمله های مهم است. جمله ها تنها در صورتی قابل پذیرش اند که بتوانند مفاهیم جمله های دیگر را تکمیل کنند. باید چنین گفته شود که اصطلاحات و واژه ها تنها زمانی معنا پیدا می کنند که بتوانند بخشی از کل معنای متن را برعهده بگیرند. یعنی هر جمله قابل فهم و تعمیم به بخش های دیگر متن ربط ساختاری داشته باشد. یعنی جملات در پیوند با هم هستند که کاملتر می شوند. اینجا نسبت به قضاوت معنایی جملات نیاز به داوری صحیح است تا یک رابطه ی عینی و ملموس کشف شود. برای رسیدن به این هدف نیاز به اندیشه و ابتکار است. روش خلاقانه ی فهم موضوع، آنجا که ربط های موضوعی چگونه پیش می روند و مرزهای علم را جلو می برند. اما مطمئنا ما نیاز به دلیل معتبری (رابطه ی عملی تر) برای ارتباط منصفانه داریم. تنها باید تشخیص دهیم که معانی جملات با کنار هم قرار گرفتن و ارتباط با جملات دیگر معنای کاملتری
می گیرند. باید تشخیص دهیم که جرم کدام جمله سنگین تر از جمله های دیگر است. یعنی بتوانیم جملات مهمتر را بشناسیم و مفاهمی بعدی را با توجه به جملات دیگر کشف کنیم. گاهی جملاتی هستند که مستقل تر و اصیل تر به نظر می رسند. در بعضی مواقع باید حالات و کاربردهای نظام مندتر را بهتر بشناسیم و عدله ها را به درستی کشف کنیم و پذیرا باشیم.

در متن عباراتی را می یابیم که نقش محوری دارند و جملات دیگر با توجه به رهبری و اقتدار آن جمله نقش ایفا می کنند. باید بتوانیم جملات دیگر را با توجه به جمله ی اصلی بررسی کنیم. این کار شبیه هندسه ی اقلیدسی است. باید بتوانیم معناها را به درستی درک کنیم و هیچ سئوالی را بدون جواب نگذاریم. اینجا نیازمند به کشف مبانی اصلی و فرعی هستیم. همینطور با تجدید نظر به برخی از مفاهیم دو بعدی یا چند بُعدی بتوانیم ارتباطات مفاهیم با یکدیگر را بهتر درک کنیم و سازگاری اجزاء متن را بهتر بشناسیم. در اینجا مشارکت مفاهیم متن معنای خاصی پیدا می کنند و به ابعاد عمیق تری دست خواهیم یافت. زیرا به طور عمده ما جملات را در معاشرت و مشارکت معنایی (اجتماع فکری) با یکدیگر بهتر درک می کنیم. ضرورتا جملات با پتانسیل های متفاوت در متن می یابیمخ و جملات را بیشتر از طریق ترکیب با یکدیگر درک می کنیم. از این رو حقیقت متن از جمله ها و واژه های تک وجهی یا چند وجهی ساخته می شوند.

این بازشناسی مفاهیم جمله ها، تعریف خاصی را به ما نشان
می دهد. در عین تشخیص اینکه این جمله ها تنها به صورت اجزای بزرگ یا کوچکتر متن، قابل فهم هستند و باورهای جدیدی را پیش روی ما قرار می دهند. اما رویارویی جملات در کنار یکدیگر در هم می آمیزند و مانند ترکیب چند رنگ، فرم و حالت خاصی را بروز می دهد که در تک تک جملات قابل مشاهده نیست. بلکه در مجموع جملات دیده می شود.

از این رو وقتی تمام جملات متن را با هم ترکیب می کنیم، بیان معنای خاصی را بیان می کند. این فهم نیازمند شناخت درجه بندی صحیح در اجزاء مختلف متن است. تمام جملات تا حدی به هم وابستگی دارند. حتی وقتی فکر می کنید هیچ ارتباطی نباشد، اما در منطق کل متن اشتراکاتی دارند. به طور کلی قانونی است که درباره ی نظام هدفمندی بیان می شود با پیچیدگی های خودش و ابهام هایی در معنای متفاوت که به درجه ای از توافق در کنار هم قرار گرفته اند. در حالی که یک جمله در پرتوی باقی جملات در کل معنای متن نقش ایفا می کند. حالا تک تک جملات به این صورت دیده می شوند که به طور خاص در تمام جملات متن شریک اند و هر جمله مانند جرانی سیال بر کل نظام متن تأثیرگذار است. یعنی دغدغه های هر جمله نسبت به کل متن قابل فهم تر می شود. در نتیجه برای هر متن پرسش نامه ی خاصی بدست می آید.

متن درباره ی خودش سخن می گوید. یعنی جملاتی فرض قرار می گیرند، بعضی جمله ها پرسش هایی را مطرح می کنند و برخی دیگر جواب های متفاوتی ارائه می دهند و... این امر در حرکتی سیال اتفاق می افتد. گاهی اوقات لازم است روی برخی جمله ها حساب خاصی باز کنید و برخی جمله ها را وارثان
جمله ی اصلی بدانید. برخی جمله ها هم نامفهومند و بر اساس مفهوم جمله های دیگر قابل بازشناسی هستند و تعاریف مستقلی نخواهند داشت. بهتر است بکوشید نظام هدفمند متن را از درون کشف کنید تا آن را بهتر بفهمید.

 

تقویت حافظه:

هر متن دارای قوانین کلی و جزئی بر اساس داده ها و مشاهده
می باشد. آرای نویسنده ی متن برای کمک به قوانین کلی بکار گرفته می شود. البته این اصل یا توالی صحیح کلمات و جمله ها را به تدریج پیش می رود و نتیجه می گیرد. بنابراین قوانین کلی و جزئی به درجه ی بالایی یکدیگر را تقویت می کنند. همه ی آنچه گفته شده این است که قوانین کلی و جزئی در راستای یک هدف هستند.

قوانین متن فقط قوانین نیستند. بلکه راهنمایی هستند تا هدف اصلی نویسنده را بازگو کنند. عقیده من این است که، همه ی اجزاء متن همگی در یک هدف کلی مرتبطند. آیا می توانید هدف خاصی را بدون در نظر گرفتن اجزائ آن طراحی کنید؟ آیا لازم است با بینش و جهان بینی خاصی موضوعات را بررسی کنید؟ نتیجه اینکه علم، فعالیتی بی اهمیت و بدون هدف نیست.

نکته: اگر به قدر کافی بتوانید پیش بینی های درستی در راستای متن داشته باشید. البته این کار باید در راستای هدف متن باشد و پیش بینی ها بر اساس منطق باشد. آیا نکته ها شرطی هستند؟

باید صادقانه بکوشید از پیش بینی های کاذب اجتناب کنید. توجه کنید که هر نکته در راستای هدف اصلی باشد.

 

جمع بندی بحث؟

وضعیتی که در متن وجود دارد، طوری پیش می رود که
نتیجه ای را تبیین کند. همینطور که در معدن موادی را استخراج می کنند. این امر نیازمند فرایند خاصی است. هر قسمت از ساخت ماده در آزمایشگاه و کارخانه ها طبق قاعده ی خاصی انجام می شود. در نتیجه متن نیز از این امر طبعیت می کند. باید بتوانید مطلب را درست فهم کنید و درست استدلال کنید. نادیده گرفتن قسمت های کم اهمیت اجزاء متن می تواند فهم ناقصی از متن ایجاد کند.

ساختار انقلابی متن:

متون علمی بسیار پیچیده تر از آنچه در دیدگاه رایج بیان می شود توصیف شده است. متن یک کتاب مانند محصول اجتماع، ساختاری بسیار شبیه به خود اجتماع با همه ی پیچییدگی هایش دادر. یکی از مفاهیم اساسی در جریان تغییر و تحولات در متن، تعریف های صریحی را بیان می کند. اینکه چه چیزهایی در متن وجود دارد؟ چگونه این اجزاء متن با یکدیگر ارتباط دارند و اینکه چه سئوالاتی درباره ی متن مطرح کنید؟ یا اینکه روش های مناسب برای پاسخ دادن مناسب به سئوال ها چیست؟ اینکه چه مطلبی به عنوان شاهد در نظر گرفته می شود، چه چیزی راه حل یک مسأله محسوب می شود؟ شک نیست که تحقق یافتن اهداف در متن در یک چهارچوب خاص هدفی را دنبال می ک ند.

در هر صورت در درون متن تفکر عقلانی حاکم است و پرسش ها و پاسخ هایی دارند و مسأله را حل خواهند کرد. چرا که تمام قضاوت ها بر اساس د اشته های ما در متن بررسی می شود. در نتیجه تمام قطعات متن مانند پازلی به شکل درست کنار هم قرار می گیرند. بالاخره همه ی اینها بر اساس عقلانیت بررسی
می شوند. باید تلاش کنید ارزش های درون متن را کشف کنید و به صورت گزینشی با اجزاء متن برخورد نکنید.

 

منطق شکل گرفتن متن:

در ابتدا مقدمه یا مفاهیم ساده و گزینشی مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد. سپس حقیقت چگونگی و ارتباط اجزاء متن را بررسی کنید. اکنون اشتراکات و تفاهم های درون متن را بشناسید و  نکته های ضروری را درک کنید. سپس چهارچوب علم را با توجه به پرسش ها و استدلال ها و اما ها و اگر ها و... در پایان نتیجه گیری کنید.

اکنون ساختار نظام مند متن را شناخته اید و جایگاه مسائل اصلی و فرعی متن را کشف کرده اید. حالا  متن تا حد زیادی واضح تر به نظر می رسد. چرا که وضعیت اجزاء متن در جایگاه خودشان مشخص است.

این امر نشان می دهد که انسان هرگز متن کتابی را نمی خواند و نمی فهمد جز اینکه با نکات و ظرایف درون متن آشنا شود. و برخورد اجزاء مختلف با یکدیگر را بشناسد. یعنی به فهمی از مطالب متن می رسد که با تکیه بر نقد متن به موضوع اصلی پی می برد.

به طور خلاصه، نقد متن، صرفا با توصیف اجزائ متن با یکدیگر به واسطه ی فهم اجزاء و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر قصد و نیت اصلی شناخته می شود.

البته ساختار معمار گونه ی متن که در چهارچوب خاص پذیرفته می شود.

 

اصل موضوع سازی:

این سئوال پیش می آید که معلول و علت در متن یک نظریه ی علمی است؟ یکی از اهداف علم، شفاف کردن و برطرف کردن مشکلات مفهومی، به دلیل صریح بودن ارتباط میان مفاهیم متن است.

نکته: علم فرایندی غیر عقلانی نیست و دارای پیش فرض های واقعی است.

 

قیاس در متن:

با این فرض که قیاس کردن اجزاء مختلف متن فرایندهای خاصی را بدست می آورد. اما یک چیدمان صحیح و کامل تر بین اجزاء متن وجود دارد. اگر بتوانید هر جزء را در جای صحیح خود قرار دهید مامنند نقطه چین هایی که پشت سر هم قرار می گیرد با وصل کردن نقطه چین ها به یکدیگر شکل خاصی پدید می آید. یعنی هر متن مدل خاصی را دنبال می کند.

اما باید متوجه باشید که بیش از حد به یک جزء توجه کنید از جهان بینی فهم مطالب دور خواهید شد. باید آنچه را می خوانید توافق اجزاء متن را ادراک کنید. همینطور که باید بتوانید دو جزء از یک متن را تفکیک کنید باید بتوانید نوع ارتباط (پیوند) دو جزء را هم بشناسید.

نکته: اجزاء متن مانند اعضای یک خانواده نوعی همبستگی و همکاری با هم دارند. این ترکیب مانند یک شبکه ی خودکار عمل می کند.

 

شباهت ها و تفاوت ها:

فرض کنید دو نقطه در متن نوعی ارتباط خاص با یکدیگر دارند. متن به طور معمول چیزهایی را بازگو می کند تا در یک مسیر و هدف خاصی را دنبال کند. موفقیت متن یک سنجش متعادل است. اینکه تمام متن یک مسابقه است که در مورد قیدها، شرط ها، مفروضات و... کامل یم شود. و سرانجام به نتیجه می رسد.

اگر بتوانید مبنای عقلانی نویسنده را درک کنید، نتیجه را بهتر درک خواهید کرد. اینکه باید عقلانیت روش فهم متن را بشناسید.

نکته: رفتارهای اجزاء متن در کنار یکدیگر امری تصادفی نیستند. ما نباید هدف علم را با باورهای واهی در نظر بگیریم. اصولا ویژگی های متن مانند مولکول که الکترون ها و نترون ها و پروتئین ها با نظمی خاص در نظر گرفته شده است. هدف نهایی آن است که بفهمیم اجزاء متن در کنار یکدیگر چه معنای خاصی را در بر دارد.

 

توجه به علت:

هنگام خواندن متن پرسشی که مطرح است این خواهد بود. چه اتفاقی در متن می افتد و علت و معلول آن چیست؟ چه هدف و کاربردی را نشان می دهد؟ بدیهی است چنین موضوعی راه را برای باریک اندیشی بیشتر می کند. موانع رسیدن به فهم متن کدام است؟ منافعی که از این فهم بدست می آوریم چیست؟ کارکرد خاص موضوع چیست؟

متن چگونه موضوع اصلی را پیش می برد؟ پاسخ به پرسش های متن چگونه با فهم اجزاء میسر است؟ کدام قسمت اجزاء متن به قسمت های دیگر تسلط دارد؟ آیا موضوع مورد نظر خطی است یا چند وجهی؟ حد و حدود مفاهیم متن چه مرزهایی را پیش
می برد؟ تبعیت اجزاء متن با یکدیگر چگونه است؟ چنین و چنان بودن مفاهیم متن چه محدودیت هایی دارد؟ از این عمیق تر آنکه می توانیم آن را به چیزی غیر از آنچه هست، نسبت دهیم؟ آیا
همه ی مفاهیم که آموختیم مطلق هستند یا در مواقعی خاص برخی نسبی هسستند؟ در عین حال قسمت های خص از متن در روند کل متن تأثیر بیشتری دارند. توجه داشته باشید که گاهی مفاهیم دو معنا خواهند داشت. 

نکته: ما مواد غذایی را خورد می کنیم، ریز می کنیم و با هم مخلوط می کنیم و با مایعات و ادویه های مختلف ترکیب می کنی تا محصول نهایی که غذای مخصوصی است بدست می آید. تمام اجزاء متن در خدمت یکدیگر قرار می گیرند تا نیت و مقصود خاصی را دنبال کنند. از این رو فهم ارتباط میان اجزاء متن اهمیت ویژه ای دارد. این همان معنای تام، مطلق مفهوم متن است.

 

شناخت رابطه ها در متن:

هیچ کس گمان نمی کند بدون فهم طراحی متن به غایت متن دست یابد. اما در عین حال بسیارند افرادی که متن را می خوانند و فهم کاملی از آن بدست نمی آورند. به عبارت دیگر، هر جا فرد به دلیل نشناختن کامل متن پیام های متن را به درستی درک نخواهد کرد.

افرادی که از اجزاء متن به فهم درستی می رسند مثل این است که با چوب کبریت ماکت می سازند. معنای این سخن آن است که با شناخت صورت ظاهر تک تک اجزاء متن تسلط بیشتری به فهم متن خواهید داشت.

 

اتحاد در متن:

در ادامه با مبنا قرار دادن چگونگی اتحاد در اجزاء متن، مفهوم همبستگی را دلالت دارد. در اینجا بررسی می شود که آنچه باعث فهم متن می شود، مجموعه ی ارزش ها و اهداف درون متن است که با یک ساماندهی هدفمند در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. باید فهمید که با فهم متن چه مشکلاتی را می توان رفع کرد و اکنون می توان بررسی بهتری نسبت به پرسش های خود داشته باشید. در اینجا سعی در روشن ساختن خود مفهوم اتحاد خواهیم داشت.

اگر هماهنگی بر اساس مفاهمی و مفروضالت بدست آوردید به یک منطق صحیح دست خواهید یافت. در این مدل یک زنجیره ی اطلاعاتی مانندن یک داستان شکل می گیرد که مدل مفهومی متن است. اینکه ارتباط اجزاء متن را چگونه فهم کنیم. ارتباط اینها را با هم در چه فرمول قرار دهیم و چگونه بشناسیم؟ و در نهایت طبقه بندی اجزاء متن چگونه استخراج می شود؟ به این ترتیب الگوی متن بدست می آِد. بر این اساس خواص اجزاء متن و تعامل آنها با یکدیگر و تقسیم بندی های منطقی شکل می گیرد و با بررسی اجراء متن و تأثیر آنها بر یکدیگر توضیح داده
می شود. این روش تنها راه حل حل کشف موضوع است. به نظر می رسد، بهترین و سر راست ترین رسیدن به هدف یعنی فهم متن همین است. در این راه هویت متن مشخص می شود. نکته: در بیشتر مواقع هیچ جزئی در متن امتیاز ویژه ای با دیگر اجزاء متن ندارد و یک نسبت در همه ی اجزاء متن وجود دارد و بعد از آن فهم اشتراکات بین اجزاء متن اهمیت دراد. این همان تساوی به شکل دو شرطی به رابطه ی اجزاء متن اهمیت دارد. این یعنی تساوی به شکل دو شرطی که به رابطه ی اجزاء متن حالت تعامل و تعادل می دهد و یکی دیگری را جذب یا دفع می کند. با این کار می توانیم مشخص کنیم که چگونه و در چه شرایطی می توانیم متن را بهتر بشناسیم.

نکته: نیرو و انرژی که هر جزء بر اجزاء دیگر متن می گذارد متفاوت است. باید بتوانید رابطه ی اشتراک را بین آنها بهتر درک کنید. این امر یک نوع اعتبار ذهنی به متن می دهد. یادتان باشد که اجزاء قوی حق اجزاء ضعیف را در متن تباه نمی کنند، بلکه بین آنها یک همکاری متعادل وجود دارد. مثل اینکه در غذا
ادویه های مختلف به صورت مساوی بکار گرفته نمی شوند. یا مثل کاتالیزور در شیمی که مانند یک ا اعتراض و انقلاب عمل می کند که به نفع واکنش ماده ی شیمی عمل می کند و روند رسیدن به هدف (محصول نهایی) را تسریع می کند.

 

اتحاد در مفاهیم:

لازم است همه ی قوانین از متن تبعیت کنند. تا هدف اصلی کشف شود. یعنی قابلیت فهم متن از فهم سطح روابط بین اجزاء متن مدنظرگرفته شود. به همین خاطر در فهم مطلب صحبت از شناخت روابط و قواعد بین اجزاء متن است نه قانون کلی.

اگر اتحاد با فهم ارتباط اجزاء متن شناخته شود، خصویت کل
بر اساس خصوصیت های اجزاء آن همواره استنباط می شود. یعنی بر اساس خصوصیات تک تک اجزاء، جهان کل متن شناخته می شود.

از این رو خواص ذاتی کل، از خواص تک تک اجزاء توصیف می شوند. به نظر می رسد یک خصوصیت می تواند بر کل اجزاء تأثیر گذار باشد. این استنباط درستی نیست که خصوصیات همه ی اجزاء متن شبیه هم باشند. بلکه هر خصوصیت بر خصوصیت دیگر تأثیر گذار است. نکته: هر جزء خصوصیات و هویتی دارند که نحوه ی تأثیرات آنها با یکدیگر متفاوت است. اما نباید ترکیب معانی گنگ باشد. به عبارت دیگر هویت متن محور اصلی فهم متن است. اکنون درک درستی از کل خواهید داشت.

 

شکل و فرم متن:

همواره هویت ها و خصوصیات در متن حائض اهمیت هستند. حال یک سئوال اساسی این است که شکل و فرم متن چیست؟ تعریف ساده آن است که بیان مشاهده ها و کشل و اندازه ی اجزاء بنیادین متن اهمیت دارد. آیا می توانید توضیح خاص و منطقی داشته باشید؟ آیا معادلات در فعل و انفعالات درون اجزاء متن به شکل منطقی شکل گرفته است؟ آیا اساسا پدیده های مورد نظر به خوبی همدیگر را توصیف می کنند؟ آیا آثار عملگرایانه را به درستی در متن بررسی کرده اید؟

اما اگر صرفا تک تک اجزاء متن را صرفا به صورت مجزا و ذاتی در نظر بگیریم، به هدف نمی رسیم و پیش بینی ها درست و منطقی نیستند.

نکته ی مهم در اینجا آن است که برای تکمیل فهم متن باید خواص توزیع پذیری اجزاء متن را ملاک قرار دهید. این تعریف صرفا عملگرایانه و مؤٍثرترین راه برای درک متن است. بالاخره تبعیت اجزاء متن با یکدیگر در نسبیت عام و توزیع پذیر بودن است. یعنی تعادل اجزاء متن در مفهوم کل. حتی اگر اینگونه هم نیندیشیم، باز هم به نظر می رسد اجزاء متن همدیگر را پوشش می دهند و با یکدیگر رفتاری منصفانه دارند.

آیا می توان ترتیب اجزاء متن را تغییر داد؟

یک نکته ی مهم در مسأله ی ترتیب اجزاء متن، رابطه ی بین دو جزء (گیرنده و  دهنده) است. یعنی ارتباط و اشتراکات بین دو جزء که کنار هم قرار می گیرند و مفاهیم جدیدتری را ارائه می دهند. یا به عبارت دقیق ترهمه ی اجزاء متن را با یکدیگر بسنجید نه به تنهایی. همین امر برای اجزاء مهمتر که اتصال بیشتری دارند، الگوهای درون متن را قابل مشاهده می کند. تنها راه این است که از روی الگوی متن بفهمیم که اجزاء متن در حالت انفعالی نیستند. یعنی روابط دو سویه هستند.

 

اتحاد بین اجزء متن:

آیا تنها راه فهم متن این است که اجزاء متن در کنار هم چه نقشی را ایفا می کنند؟ یا اینکه گونه های دیگری از اتحاد نیز قابل تصور است؟ به نظر من طرح الگوی چیدمان اجزاء متن
پرسش های جدیدتری را به وجود می آورد و نحوه ی تعریف اجزاء من را دستخوش تغییراتی می کند. چیزی که نحوه ی توضیح (استدلال) را مشخص می کند، طبقه بندی صحیح اجزاء متن است. این الگو به نظرم می تواند وسیع تر هم باشد. یعنی ارزش ها، اهداف، روش ها و مسائل و نحوه ی توضیح و توجیه را هم شامل می شود. در اینجا مدل های جدیدی شکل می گیرند که می توانند مفاهیم جدیدتری را بدست آورند.

نحوه ی اتحاد اجزاء (شکل و فرم) بسیار مهم است. چرا که اگر نگوییم که مفهوم اجزاء متن دست کم با یک یا چند جزء دیگر متن در ارتباط است و با هم آمیخته اند و در تغییر ماهیت موضوع نقش دارند.

اتحاد در ارزش ها، اهداف خاص را قابل پیش بینی می کنند. بعضا اهداف را قابل فهم تر می کند. بالاخره اینکه ارزش ها و اهداف روشن می شوند.

با این توضیحات اگر همه ی اجزاء متن به نحوی خاص با یکدیگر پیوند داشته باشند (یکی شدن) و ترتیب اجزاء متن و اتصالات بین اجزاء متن مشخص می شود. این اتحاد قوانین را شکل می دهند. بدین ترتیب دیدگاه جدیدی درباره ی اتحاد شکل می گیرد. به عبارتی اجزاء به یک کل تبدیل می شوند که با هم اشتراکات خاصی دارند. (اتحاد ارگانیستی)

در این حالت اجزاء متن در وجود و اثر مستقل از هم نیستند، بلکه هر یک بدون دیگری نمی توانند موجود  و مؤثر باشند. و همه ی اجزاء متن در کنار هم یک هدف یا ارزش کلی را برآورده
می سازند. یک نمونه مناسب در این طرح محوری بودن اجزاء مهمتر است. به عبارت دیگر در متن مسائل مختلفی از موضوعات واحد داریم و هر جزء به نوع خاصی نقش خود را ایفا می کند.

نکته ی مهم آن است که اتحاد ارگانیستی با صرف همکاری اجزاء مستقل بدست می آید. این طرز اتحاد به این معناست که هر یک از اجزاء مستقلا دارای هویت اند، اما می توانند به اجزاء دیگر کمک کنند و هویت جدیدی را به وجود آورند. بالاخره این مرزها در روش ها و اهداف قابل تغییر می باشند. هنگامیکه اجزاء متن در یک قالب خاص قرار گرفتند مانند اعضاء بدن، هدف کلی را دنبال می کنند. شاید از لحاظی ایده ی ارگانیسیم نزدیکتر باشد. اما تنها یک شکل از اتحاد ارگانیستی نداریم، بلکه چیدمان اجزاء متن در کنار یکدیگر به صورت یک ایده ی کلی به تک تک اجزاء معنی خاصی می دهند.

 

نسبی گرایی اجزاء متن:

جویای معرفت نمی تواند بگوید که من چیزی را به نحو مطلق می شناسم و یا چیزی واقعا چنان است که من می دانم، بلکه فقط می تواند بگوید، من با توجه به تمام شرایط و مناسبات متن به درک نسبی رسیده ام. اگر تنها به عقاید و پندارهای نویسنده قناعت کنید و همه ی آنها را حقیقت بدانید، فقط از روی نادانی چیزی را پذیرفته اید. مگر با قیاس و سنجش درست معیارهای بیشتری را کشف کنید. بلکه همه ی اجزاء متن بر اثر حرکت و تغییر با یکدیگر آمیخته، همواره در حال شکل گرفتن و به کمال رسیدن است. بنابراین عمل رسمی و سرمشق گرا تنها یادگیری را بر اساس الگوی خاص بدون تفکر جانبی نشان می دهد. با این روش مراحل تحول و دگرگونی در علم  به وجود نمی آید.

در اینجا این سئوال مهم وجود دارد که خواندن متن چه فایده ای دارد؟

با مطالعه ی متن می توانید به شکف معماها و حل مسأله و فهم عمیق تری از علوم دست یابید.

در فرایند متن علت به چه معناست؟

این عبارت را به دو شکل می توان تفسیر کرد. اول اینکه، شرایط اولیه ی متن را بهتر بشناسیم. دوم اینکه هنگامیکه شرایط اولیه ی را بهتر شناختید وضعیت بعدی و مراحل بعدی موضوع علمی را بهتر درک خواهید کرد.

 

درک کلی از معانی:

ابتدا اینکه تک تک جملات معنای خاصی را مطرح می کنند و نظام متشکل از جملات دارای یک نظام هدفمند هستند. باید دانست که تمایز لفظی میان دو جمله معنایی را نشان می دهد. من فکر می  کنم بهره گیری نقادانه از معانی جملات با یکدیگر درگ کلی از متن می دهد. هر جمله شروط و دلایل خودش را دارد. گرچه به هیچ وجه معنای تک تک جملات شرط کافی نیست. بلکه ارزش منطقی متن به معرفت شناسی منطقی کل جملات است. طبق مفهوم کلی جمله ی معنادار زمانی پذیرفته می شود که با جمله های دیگر معنای خاصی را تأیید کند.

مشخص کردن جملات معنادار به وسیله ی الفاظ خاص:

یک دلیل روشن است که همه ی جمله ها دارای کلمه ی اصلی هستند که به وسیله ی آن کلمه، معنای جمله آشکار می شود. هر لفظی که در جمله ای اهمیت دارد به دلیل این است که معنای معرفتی جمله را مشخص می کند.